به قلم آتنا دائمی
روزی زنی از سمت آخوندک خان محمدی معاون رییسی در زمان ریاست قوه قضاییه و سخنگوی فعلی ستاد امر به معروف به بند ما آمد این زن ظاهری متفاوت با سایر زندانبانها داشت بدون چادر با مانتوی کوتاه ناخنهای لاک زده آرایش غلیظ ….. آمده بود درخواستهای زندانیان را دریافت کند
به او گفتیم برای حفظ حریم خصوصی زندانیان در اتاق رئیس بند با هر زندانی جداگانه صحبت کند اما او به داخل بند آمد و جلوی تخت من نشست من در تختم پشت پرده نشسته بودم کسی به زن توجه نمیکرد و او با ادبیات دوستانه سعی داشت اعتماد زندانیان را جلب کند. نیلوفر بیانی آمد و زن با لودگی از او سوالاتی پرسید نیلوفر با صلابتی کم نظیر از پرونده و از بازجوییها گفت از اینکه او را با ۷ مرد به استخری در لواسان برده اند سپس بازجو و بقیه مردان به داخل آب پریده و او را که در داخل ماشین بوده مجبور به تماشا میکردند و با ادبیات سخیفی به او میگفتند داخل آب بیا میگفت خودم را در چادر گل گلی دوالف پنهان کردم و در تمام مدت دستگیره در ماشین را محکم گرفته بودم
گفت که در اتاق بازجویی در حالی که از مرگ مشکوک کاووس سیدامامی بی خبر بوده ناگهان و بدون مقدمه عکس پیکر آقای سید امامی را به او نشان داده اند گفت در اتاق بازجویی او را مجبور کرده اند که صدای گرگ و قورباغه و…. را تقلید کند
گفت او را تهدید به تجاوز کرده اند و بیمارگونه صحنه تجاوز و یا اعدام را برای او شرح داده اند.
از توهین های صلواتی در دادگاه گفت از فرد معممی که در اتاقهای بازجویی به سمت او صندلی پرتاب کرده بود
سکوت عجیبی در بند حاکم بود و فقط نیلوفر با صلابت صحبت میکرد حس کردم نفسم تنگ شده بغض راه گلویم را گرفته بود و دیدم نمیتوانم در تخت بمانم پرده را کنار کشیدم که به هواخوری بروم دیدم تمام اعضای بند در سکوت در اتاق دو روبروی تختم ایستاده اند و بی صدا به
نیلوفر خیره شده اند و اشک میریزند به نیلوفر نگاه کردم او خود
همچنان که مسلط و محکم حرف میزد اشک از چشمانش جاری بود. با خود گفتم ما حتی از شنیدن شرح شکنجه هایی که او و دوستانش متحمل شده اند چنین به نفس تنگی میافتیم آنها در آن فضای انفرادی و
اتاقهای بازجویی با آن بازجوهای روانی چه کشیده اند اما همچنان محکم و استوارند…
حالا خبر رسیده که پس از ۷ سال فعالان محیط زیست برای هر آنچه مرتکب نشده بودند ولی با این شکنجه ها مجبور به پذیرش آن شدند مشمول عفو شده اند.