علل دشمنی علماء سوء با دیانت بهائی(۱)
از دوران جوانی شنیده و خوانده ایم و اکنون نیز می شنویم و می خوانیم که می گویند دیانت بهائی و بابی را دولتهای مقتدر زمانه مانند روسیه تزاری و یا بریتانیای کبیر برای ضربه زدن به اسلام و از بین بردن وحدت مسلمین و چپاول ثروت ایران علم کردند لذا بهائیان را خائن به ایران و دشمن نمره یک اسلام معرفی می کنند و حالا نیز عوامل استکباری امریکا و اسرائیل را کارگران اصلی این ماجرا معرفی می کنند البته در آینده عوامل دولتهای دیگر نیز بمیان خواهند آمد این برداشتها از دیانت بابی و بهائی توهمی بیش نیست که برای سرکیسه کردن عوام و ریاست بر آنها این مسائل را مطرح می کنند و خودبحقیقت می دانند که این مطالب دروغ صرف و افترا محض است .
مطالب ویژه نامه ایام را می توان در همین دو عنوان خلاصه کرد این ویژه نامه رایگان با تمامی شیادیهایش و عوام فریبی اش نتوانسته این موضوع را پنهان کند که تمامی دشمنی های آنان با دیانت بابی و بهائی فقط باورهای دین بهائی است که در مقابل عوام فریبی و کلاشی آنان ایستاده و مخالفت خود را با جهل و نادانانی و خرافات و اوهام پرستی اعلان فرموده و این باعث شده که ریاست طلبان و دنیا پرستان برای حفظ منافع دنیوی خود به این افترائات و دروغ پردازی ها تمسک جویند .
در صفحه اول ویژه نامه تحت عنوان سر سخن چنین آمده است :
( بیش از ۱۶۰ سال پیش اتفاقی در کشور مان رخ داد که در تاریخ منشاء حوادث بسیار شد یک جوان شیرازی به نام علی محمد مدعی شد که باب علم امامان شیعه و نماینده آخرینشان حجت بن الحسن عسگری است دیری نگذشت که پا فراتر نهاد و ادعای قائمیت و رسالت و حتی ربوبیت کرد و با آوردن کتاب اسلام و قرآن جاویدان را منسوخ شمرد.)
چنانکه ملاحظه می شود سردبیر مجله جان کلام را نوشته و مبرهن داشته که ظهور باب در ایران یک مسئله داخلی بوده و ربطی به کشورهای استعماری نداشته مسئله جاسوسی و خیانت در کار نبوده گناه باب این بوده که خود را پیامبر خوانده و آئین اسلام را نسخ کرده است . اما نویسنده در همین جمله کوتاه خود نیز نتوانسته کینه و دشمنی خود را نسبت به حضرت باب پنهان کند و نام او را بدون لقب سید نوشته در حالیکه تمامی نویسندگان و مورخان ایرانی و غیر ایرانی نتوانسته اند اصالت و وابستگی آنحضرت را به خاندان رسالت انکار کنند.
خبرنگار ویژه نامه مصاحبه ای را با آیت الله حاج شیخ محمد علی تسخیری تحت عنوان ( بهائیت رویاروی جهان اسلام ) انجام داده که جوهر مطالب آنرا با هم مطالعه می کنیم.
خبرنگار سئوال خود را اینگونه آغاز می کند ( فرقه ضاله بهائیت نه تنها در برابر تشیع که در برابر کل جهان اسلام قرار دارد و ما در طول قرن اخیر همپای مبارزات مستمر علمای شیعه شاهد برخورد کوبنده و قاطع علمای بزرگ اهل سنت (از جمله مفتیان الازهر مصر ) با این فرقه بوده و هستیم و آیت الله جواب می دهند : بیش از ۲۰ سال قبل در یکی از جلسات مجمع ( جهانی فقه اسلامی) مسئله بهائیت مطرح شد و همه علمای جهان اسلام به اجماع طی بیانیه جامعی در ۲۶ ژوئیه ۱۹۸۷ این فرقه را کافر شناخته و آن را برای جهان اسلام خطر بزرگی دانستند سپس مجمع مزبور یک توصیه و یک قطعنامه صادر کرد توصیه شان این بود که از همه مراکز و هیأتهای اسلامی در سراسر جهان می خواهیم که با استفاده از امکانات خود خطراین گرایش ملحد را برای دیگران توضیح دهند و قطعنامه اش هم این بود که همه ادعاهای بها نتیجه اش انکار ضروریات دین اسلام است به طوری که به دلیل همه این انکارها به اجماع مسلمین احکام کفار بر این فرقه منطبق دانسته شده.) و نسبت به مسئله رسمیت یافتن بهائیت در مصر ایشان توضیح می دهند که : ( بعد از آنکه این حرکت سخیف در دادگاهشان انجام گرفت ما با علمای مصر تماسهایی داشتیم از جمله با شیخ الازهر آقای محمد سید طنطاوی و مفتی مصر اقای دکتر علی جمعه و رئیس دانشگاه الازهر دکتر احمد طیب آنها از ماهیت بهائیت آگاهی داشتند ما هم از خطرات این فرقه آگاهی بیشتری به آنها دادیم و گفتیم این طور نیست که بهائیت هر قدر هم سخیف باشد یک فرقه کوچک اعتقادی تلقی کنند و خطرات این فرقه در جهان اسلام را برایشان توضیح دادیم اینها یک صدا مقابل حکم مزبور ایستادند و آنرا باطل کردند . ( ویژه نامه ایام ص ۴۷ )
و ایضاً در صفحه ۵۰ مطلبی تحت عنوان ( آیت الله بروجردی و بهائیان ، نگران از نفوذ ) آمده که :
آیت الله بروجردی در ماه رمضان یک ماه تمام منبر رفته و پیرامون مهدویت امام زمان از قول علمای اهل سنت و شیعه و رد نظرات بهائیان به نحوی مستدل سخن گفتند پس از ورود به قم نیز با اشاره به روشی که در ارائه مباحث بر ضد بهائیان در بروجرد داشتند به جناب آیت الله صافی توصیه کردند که کتابی با همین سبک ( مستدل و با استناد از روایات عامه و خاصه ) دربارۀ حضرت « مهدی » به رشته تحریر درآورد و مقدمات نگارش کتاب ارزشمند منتخب الاثر از همین جا فراهم آمد. و به گفته آیت الله سبحانی سال ۱۳۳۱ مرحوم بروجردی جمعی از فضلای آن روز حوزه ( نظیر حضرات آقایان حسینعلی منتظری – ابراهیم امینی و احمدی شاهرودی ) را برای خنثی کردن تبلیغات بهائیان به فریدن اصفهان اعزام کرد…. و بالاخره آیت الله میر سید محمد بهبهانی در تلگرافی به شاه ( ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۴ ) از اقدامش در بستن حظیره القدس تشکر کرد ( معلوم می شود که آیات عظام با رژیم پهلوی دستشان در یک سفره بود لذا ارتباط بهائیان با رژیم پهلوی نیز یک دروغ تاریخی است که چه شاه دستور بستن درهای معابد بهائی را طبق همین تشکر نامه داده بود.) و در تلگرام دیگر به آیت الله بروجردی آن روز را برای مردم عید شمرد آقای بروجردی نیز در پاسخ به تلگرامی به این شرح مخابره کردتلگراف مبارک حاکی ازاقدام شخص اعلیحضرت همایونی( همان اعلیحضرتی که همین علما او را بیرون راندند ) ( در بستن و ضبط محوطه ای که فقط برای تبلیغات ضد دیانت مقدسه اسلام که طبعاً موجب عدم ملیت است و بلکه ضد استقلال مملکت و ضعیف نمودن مقام سلطنت ( معلوم می شود که تبلیغات بهائیان نه تنها علیه اسلام بلکه علیه شاه و رژیم او نیز بوده بااین حساب بهائیان کاری راکردند که آیت الله خمینی درسال۵۷ ۱۳انجام داد پس بهائیان نمی توانستند با رژیم شاه همکاری داشته باشند ) بنا شده موجب مسرت گردید البته عموم مسلمانان جهان و علمای اعلام بلکه حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداه از این اقدام مسرور هستند می توان گفت : به نظر عقلای مملکت از وظایف حتمیه سلطنت به شمار می رود آن که خداوند عز شأنه دیانت مقدسه اسلام و سلطنت ایران را از گزند دشمنان و اخلال گران حفظ فرموده و همیشه وجود مبارک را برای برای مسلمین مستدام بدارد. ( آیت الله بروجردی این گونه ثنا گوی اعلیحضرت همایونی بودند ولی خلف صالحش با این اعلیحضرت دشمن خونی شد علمای اعلام نان را همیشه به نرخ روز می خوردند. ) متعاقب آن در ۲۰ اردیبهشت ۵ تن از علمای تهران برای ابراز تشکر از اقدام شاه در بستن حظیره ( معبد بهائیان ) در کاخ مرمر با شاه ملاقات کردند . آیت الله بروجردی نیز در نامه ای به آقای فلسفی ضمن تقدیر و تشکر از سخنرانی های ایشان به ادامه مبارزه و مقابله جویی با بهائی ها تأکید کرد و خدمات پر قیمتی را که این چند روزه نسبت به دیانت مقدسه اسلام بلکه مطلق دیانات و نسبت به قرآن کریم بلکه مطلق کتب سماوات ( کتبی که آیت الله آنها را تحریف شده می داند ) و نسبت به استقلال مملکت و حفظ مقام سلطنت ( معلوم می شود آیت الله فلسفی نیز در خدمت شاه سابق بود) و دولت و ارتش و تمام افراد ملت ایران و مسلمانان جهان ( که نه اعتقادی به امامت دارند و نه وجود حجه بن الحسن را پذیرفته اند) انجام داده اید و مقداری از پرده ضخیمی را که یک حزب سیاسی به اسم مذهب بهائی روی منویات خود گسترده و متجاوز مملکت که از صد سال تبلیغات دامنه دار خود علناً بر ضد مذهب رسمی بالطبع وحدت ملیت است و سرا بر علیه سلطنت ( پس بهائیان علیه شاه بودند و چند صفحه ویژه نامه ایام در ارتباط بهائیان با رژیم شاه چه معنائی دارد ) و حکومت کوشش می کنند بالا زده و مقداری از آنها را مکشوف نموده اند موجب مسرت حقیر و عموم مسلمانان بلکه مسرت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه می باشد.( ص ۵۱ ایام )
با توجه به این نوشته ها و شواهد معلوم می شود که مسئله جاسوسی و خیانت یک توهم پوشالی برای عوام فریبی و خود کامگی است و مسئله اصلی عقاید اصیل بهائی در مقابل خرافات و اوهام ملتی است که هزار سال آنها را مانع شده که بتوانند به حق خود که رقابت با سایر ملل جهان است برسند . یعنی مسئله عدم اعتقاد بهائیان به امام خیالی است که علمای دنیا پرست را به خشم آورده و چون وجود چنین امام خیالی به نفع خودشان است چه که خود را نایب امام می دانند و باب علم الهی را مسدود می دانند لذا هر چه تقریر نمایند همان حق محض است و مریدان چشم و گوش بسته اطاعت می کنند پس اگر امام زمان همان سید باب بوده باشد دیگر برای علمای مقام پرست جائی نمی ماند و خمس و زکات به آنها نمی رسد و انتظار فرج یعنی دست روی دست گذاشتن تا امام تشریف بیاورند و عالم را اصلاح کند جای خود را به دخالت انسانها در سرنوشت خود و تجدید و تحول جامعه منجر می شود و انسانهارا از خواب غفلت و جهالت و عقب ماندگی بیدار می کرد و این مسئله است که علما را به وحشت انداخت و ظهور بابیت و بهائیت را به نفع خود ندانسته و برای جلوگیری از نفوذ و گسترش آن به انواع حیل متمسک شده به جعل اکاذیب و افترائات مشغول شدند که از جمله مسئله جاسوسی و خیانت و وابستگی بهائیان به دستگاههای سیاسی جهان است اگر بهائیان را برای پاشیدن وحدت تشیع در ایران ( اگر وحدتی مانده باشد ) و ضربه زدن به مرام شیعه گری ( اگر اصالتی مانده باشد ) ساختند این موضوع چه ارتباطی به جهان اسلام دارد که علمای ایران با علمای مصر که سنی مذهب هستند دست به دست هم داده تا از رسمیت یافتن بهائیت جلوگیری کنند اگربهائیان جاسوس بیگانگان در ایران هستند سایر بهائیان در کلیه کشورهای جهان جاسوس کدام کشور و مرام هستند . اگر بهائیان جاسوس هستند نقل و انتشار این مسائل در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون چه معنا دارد که مسائل امنیتی را در معرض عموم قرار دهند . اگر مردم ایران از خواب غفلت و جهالت و تعصبات بیدارشوند هرگز راضی نخواهند شد که تمامی اختیارات خود را در دست مشتی دنیا پرست و خود کامه قرار دهند بطوریکه در حکومت اسلامی ایران یک ملای ساده بیش از ده سمت را یدک می کشد در حالیکه هزاران جوان تحصیل کرده و متخصص بیکار و سرگردان و پریشان حال است.
علمای سو از دیدگاه انبیای سلف
مخالفت علما با دین جدید بابی و بهائی موضوعی نیست که تازه گی داشته باشد در ادوار گذشته نیز چنین بوده یعنی وقتیکه پیامبران الهی برای تربیت بشر از طرف خداوند ظاهر شدند همین علما با آنان به مخالفت برخاسته و علیه آنان قیام کرده و مردمان را نسبت به آنان بدبین نموده و خود آنان را زجر و شکنجه و تبعید و شهید کردند و با پیروان آنان به شدید القوی مخالفت کردند و با استناد به کتب مقدسه قبل می توانیم این موضوع را مورد مطالعه قرار داده از تاریخ عبرت بگیریم.
زمان حضرت مسیح
زمانیکه حضرت مسیح ظاهر شد مردم عادی با آن حضرت مخالفتی نداشتند و نسبت به آن حضرت خوشبین بودند ولی علما یهود چون ظهور حضرت عیسی را بر خلاف امیال و منافع خود دیدند با آن حضرت به شدت مخالفت کردند تا بالاخره آنحضرت به فتوای علمای یهود شهید شد لذا حضرت مسیح بارها در انجیل مقدس مردمان را از علما سوء بر حذر داشته و در حق آنان نفرین فرمودند مانند ( از کاتبان احتیاط کنید که خرامیدن در لباس دراز و تعظیمهای در بازارها و کرسی های اول در کنایس و جایهای صدر در ضیافتها را دوست می دارند اینان که خانه های بیوه زنانرا می بلعند و نماز را به ریا طول می دهند عقوبت شدیدتر خواهند یافت ) ( انجیل مرقس باب ۱۳ آیه ۳۸- انجیل لوقا باب ۲۰ آیه ۴۶ ) و ایضاً می فرماید:
( وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریا کار که در ملکوت آسمانرا بر وی مردم می بندید زیرا خود داخل آن نمی شوید و داخل شوندگان را از دخول مانع می شوید) ( انجیل متی باب ۲۳ آیه ۳۰ و انجیل لوقا باب ۱۱ آیه ۵۲ )
زمان حضرت محمد
در زمان حضرت محمد نیز وضع بدین منوال بود وقتیکه علمای یهودی و مسیحی و بزرگان قریش منافع خود را با ظهور آنحضرت در تضاد دیدند به مخالفت آنحضرت قیام کرده به آزار و اذیت آنحضرت و مؤمنانش پرداختند بحدی که مسلمانان را در شعب ابوطالب در محاصره انداخته آنان را تحریم اقتصادی و اجتماعی نمودند به نوشته آقای محمد نصیری ( سران قبایل و اشراف متنفذ قریش عهد نامه ای به تصویب رساندند و ضمن آویختن آن در کعبه سوگند یاد کردند که در صورت تسلیم نشدن محمد(ص) در برابر خواسته آنان تا هنگام مرگ بدان وفادار باشند بندهای این پیمان چنین بود.
۱- باید هر گونه خرید و فروش با هواداران محمد متوقف گردد.
۲- ارتباط و معاشرت و پیوند زناشوئی با مسلمانان ممنوع است.
۳- جبهه مخالف محمد در تمام حوادث و پیشامدها باید مورد حمایت قرار گیرد.
بدین ترتیب بناچار و با پیشنهاد ابوطالب بنی هاشم و بنی عبدالمطلب تمام روابطشان را در محدوده شعب تعریف و متمرکز کردند . مسلمانان در این دوران سه ساله سخت ترین فشارهای روانی و معیشتی را تحمل کردند) ( تاریخ تحلیلی صدر اسلام ص ۹۴-۹۳ )
(همین تحریم ها بلکه بسیار شدید تر از اینها را در ایران علمای اعلام برای بهائیان اعمال می کنند.)
لذا حضرت محمد در قرآن کریم در حق این علماء سو و رهبران فرصت طلب آیات متعددی را نازل فرموده من جمله ( یا اهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعملون) ( آل عمران ۷۱ ) یعنی ای اهل کتاب چرا حق را به باطل می پوشانید در حالتیکه شما به آن آگاه هستید ) مسلم است که اهل کتاب در این آیات علمای یهودی و مسیحی هستند نه عموم مسیحیان و یهودیان زیرا علمای این مذاهب حقایق را می دانستند و ظهور به حق حضرت محمد را می فهمیدند ولی بخاطر حفظ منافع خود آن حقایق را از مردم پوشده می داشتند و ایضاً می فرماید: ( یا اهل الکتاب لم تکفرون بآیات الله و انتم تشهدون ) ( آل عمران ۷۰ ) یعنی ای علما چرا به آیات الهی کافر می شوید و خود حق بودن آنرا شاهد هستید و نیز ( یا اهل الکتاب لم تصدون عن سبیل الله ) ( آل عمران ۹۹) یعنی ای علما چرا مردم را در ایمان به ظهور جدید مانع می شوید و باز می فرمایند : ( یحرفون الکلم عن مواضعه ) ( مائده ۱۳ ) یعنی علما کلام الهی را تحریف می کنند و به هوای خود تفسیر کرده باعث گمراهی مردم می شوند لذا در آیه دیگر از زبان مردمانی که در روز حساب مسئول خداوند هستند می فرمایند: ( قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و کبرائنا فاضلونا السبیلا ربنا اتهم ضعفین من العذاب و العنهم لعنا کبیرا ) ( سورۀ احزاب آیه ۶۸ ) یعنی گفتند خدایا ما از سادات و بزرگان خود اطاعت کردیم و آنان ما را گمراه کردند خدایا عذاب آنان را دو برابر کن و به آنان لعنت کبیر بفرست . و از آنجا که پیامبر اکرم فارغ از زمان و مکان بوده و وقایع آینده برایش عین وقایع حال است لذا با وقوف بر امور آینده و نحوه برخورد علمای اسلام با موعود ( امام زمان ) به امتش سفارش فرموده که از علمای آخر زمان پیروی نکنند و آنان را گمراه و شرور خوانده و فرموده که دشمنان اصلی حضرت مهدی همین علمای شرع انور خواهند بود در این مورد به چند حدیث اشاره می کنیم تا خوانندگان گرامی دریابند که برداشتهای ما کاملاً مطابق با کلام ائمه اطهار بوده و خدای نکرده یکطرفه به قضاوت ننشسته ایم.
۱- فضیل بن یسار از حضرت صادق روایت کرده که آنحضرت فرمود: ( هنگامیکه قائم ما قیام می کند با مردم نادانی روبرو می گردد که در نفهمی از جهال جاهلیت که پیغمبر با آنها مواجه بود بدترند عرض کردم چطور؟ فرمود وقتی پیغمبر (ع) مبعوث شد مردم بتهائی از سنگ و صخره ها و چوبهای تراشیده را پرستش می کردند و زمانیکه قائم موعود قیام میکند همه مردم کتاب خدا را ( قرآن ) بمیل خود تأویل نموده بآن استدلال میکنند ( برای مقابله با قائم ) ( بحار الانوار مجلسی جلد ۱۳ ص ۱۱۲۸ .ترجمه علی دوانی بنقل از غیبت نعمانی )
چنانکه ملاحظه می شود مردم در زمان ظهور موعود قرآن را علیه ان تفسیرخواهند کرد وبه مخالفت آنحضرت قیام خواهند کرد و معلوم است که مراد علمای اسلام هستند که می توانند قرآن را تأویل کنند.
۲- شیخ صدوق در ثواب الاعمال از سکونی از حضرت صادق ( ع ) روایت می کند که پیغمبر فرمود:
( زمانی بر این امت خواهد آمد که از قرآن جز رسم و از اسلام جز اسم نماند آنها خود را مسلمان می نامند در حالیکه از هر کس باسلام دورترند مساجد آنها بصورت آباد ولی از لحاظ هدایت و تقوی خراب است فقهاء آنان شرورترین فقهائی هستند که در زیر آسمان زندگی می کنند از آنها فتنه و آشوب سر می زند و نتیجه آن هم بسوی خودشان باز می گردد. ( بحارالانوار جلد ۱۳ ص ۹۵۸ )
این حدیث آنچنان صریح از شرارت علما در زمان آینده خبر می دهد که بی نیاز از هر توضیحی است.
۳- جابر بن عبدالله انصاری روایت نموده که حضرت محمد ( ص ) بعد از بازگشت از حجه الوداع فرمودند: … زمانی رسد که در آنزمان دیده نمی شود الا سلطان جائر یا غنی بخیل یا عالمی که راغب در جمع مال باشد یا فقیر دروغ گوی … ( بحار الانوار ۱۳ باب علامات ظهور)
این است وصف علمای آخر زمان در احادیث اسلامی که در این روزگار همه شاهد اعمال و رفتار آنان هستند ناگفته نماند که همه علما این چنین نیستند و بعضی از آنها واقعاً اهل دین و ایمان هستند و خود آنچه را دارند فدای مصالح عموم انسانها می کنند حضرت باب این نوع علما را به کوکب تشبیه فرموده که در زمان خود پیامبر مانند ستاره درخشنده در آسمان شریعت نور افشانی می کنند می فرمایند : ( در نهار محو صرفند و در لیل با نور ) ( بیان فارس باب اول از واحد ۸ ) مراد از نهارو لیل زمان ظهور که ایام طلوع است و غروب پیامبر عبارت از فرا رسیدن شب هجران است و حضرت بهاالله نیز فرموده اند ( یا حزب الله علمای راشدین که به هدایت عباد مشغولند و از وساوس نفس اماره مصون و محفوظ ایشان از انجم سماء عرفان نزد مقصود عالمیان محسوب احترام ایشان لازم ایشانند عیون جاریه و انجم مضیئه و اثمار سدره مبارکه وآثار قدرت الهیه بحور حکمت صمدانیه طوبی لمن تمسک بهم انه من الفائزین فی کتاب الله رب العرش العظیم ( لوح دنیا ) در عالم اسلام نیز این نوع علما کم نیستند مانند شیخ مرتضی انصاری ( ره ) که در زمان پیشوائی ایشان علمای نجف و کربلا جمع شده مجلسی ترتیب دادند تا درصورت موافقت شیخ انصاری تمامی بابیان عراق را که در رأس آنان حضرت بهاالله بودند از بین ببرند و زمانیکه در یک میهمانی او را در جریان امر قرار دادند از جایش برخاسته و مجلس را ترک کرد و در مقابل اصرار اطرافیان نظر خود را اینگونه بیان داشت ( من بر کنه حقایق این طایفه « بابیه » و اسرار و سرائر مسائل الهیه این فئه کما هی حقها مطلع نیستم ) ( نقش روحانیت پیشرو درجنبش مشروطیت – حامد الکار ص ۲۳۳ ) بدین ترتیب ایشان از قتل دسته جمعی بابیه جلوگیری کرد.
مشکل اساسی علما با دیانت بهائی و بابی ر ا در سه اصل می توان خلاصه کرد.
۱- عدم اعتقاد بهائیان به وجود حجه بن الحسن بعنوان فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسگری
۲- عدم اعتقادبهائیان به مسئله خاتمیت و مطلق انگاری حقایق اسلامی
۳- نسخ قوانین اسلامی توسط دین جدید بهائیت
علما این عقاید را مخالف عقاید اسلام دانسته و باصطلاح بهائیان را منکر ضروریات دین مبین قلم داد کرده و ترویج و تبلیغ این عقاید را بعنوان تخریب عقاید اسلامی دانسته و از این جهت بهائیان را دشمن اصلی مسلمانان معرفی می کنند اگرمسئله همین است و غیر از این هم نیست نیازی نیست که به دامن افتراء و بهتان چنگ زده برای مبارزه با بهائیان هر روز بهانه تازه ای علم کنند بهتر است که یک بار برای همیشه تکلیف مردم روشن گردد و حقیقت را بآنان بگویند که مخالفت علما با بهائیان از چه لحاظ است.
اگر گناه بهائیان این است این گناه شامل خود مسلمین نیز می شود بلکه شامل تمامی ادیان گذشته نیز می شود گناه مسلمانان در مقابل مسیحیان نیز همین بوده که از ظل شریعت عیسی مسیح خارج شده برای خود آئین تازه ای ابداع کرده اند و از احکام مسیحیت پیروی نمی کنند بلکه گناهانشان خیلی سنگین از گناه بهائیان است زیرا عقاید مسلمانان با اساس عقاید مسیحیان در تضاد است مقام ابن الهی حضرت مسیح را رد می کنند و عقیده به اقانیم ثلاثه را شرک می دانند ولی ما بهائیان بامسلمانان دراصول عقاید اسلامی کوچکترین تضاد نداریم و آنها را پذیرفته ایم از این جهت بوده که علمای مسیحی با دیانت اسلام به مخالفت برخاستند زیرا آنها اسلام را دین الهی نمی دانند و آنرا مخرب عقاید مسیحی می دانند و معتقدند که ظهور اسلام باعث تضعیف مسیحیت شده یعنی همان بهانه ای که علمای اسلام برای بهائیان می آوردند لذا هیچیک از دانش آموز مسیحی و یهودی و زردشتی در مدارس ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب سر کلاس دینی و قرآن حاضر نمی شوند ولی دانش آموزان بهائی با نمرات عالی این دروس را می گذرانند چون به اسلام و قرآن اعتقاد دارند و آنرا کلام الهی می دانند و همچنین عقاید تازه مسیحیت در بطن آئین یهودیت بنظر علمای یهودی باعث انحراف جوانان و تخریب شریعت یهود است و از این لحاظ حضرت مسیح را به اتهام خیانت به دین و شریعت خود به شهادت رسانیدند همانطورکه علمای اسلام به قتل حضرت باب اعظم فتوی دادند و آن مظلوم عالم را به شهادت رسانیدند. و این گناه تا زمان حضرت آدم می رسید در حالیکه می دانیم ظهور این ادیان به اراده الهی و برای تربیت انسانها لازم و ضروری بوده انکارو اعتراض و مخالفت امت های قبلی راه بجائ نبرده و در آینده نیز نخواهد برد و سرانجام اراده الهی پیروز خواهد شد همانطور که در گذشته پیروز گردید. ( فلن تجد لسنّه الله تبدیلا و لن تجدلسنه الله تحویلا ) ( سوره فاطر آیه ۴۳ )
و چون این مسائل اعتقادی و روحانی است لذا می توان با گفتگو این اختلافات را حل کرد و نیازی به کشت و کشتار و تحریم اقتصادی و اجتماعی و بستن انواع افتراء و بهتان ندارد اینک توضح مختصری دربارۀ سه موضوع فوق داده می شود:
۱- مسئله حجه بن الحسن
ما بهائیان مانند شما به مسئله مهدویت و قائمیت اعتقاد داریم و آنرا عهد ازلی الهی می دانیم زیرا ظهور یک شخصیت روحانی از خاندان رسالت محرز و حتمی است و تمامی فرقه های اسلامی آنرا پذیرفته اند و اختلاف اصلی ما بهائیان با شما مسلمانان در مسئله وجود جسمانی پسر امام حسن عسگری است اولاً جز شیعه اثنی عشریه هیچکدام از فرقه های اسلامی این مسئله را قبول ندارند فقط در مذهب شیعه اصولی این چنین اعتقادی است شیعه اخباری و شیعه شیخی به محمد بن الحسن اعتقادی ندارند و سایر فرق شیعی مذهب نیز مانند اسماعیلیه و زیدیه وکیسانیه این مسئله را نپذیرفته اند و بالاتر از اینها اهل سنت نه تنها وجود جسمانی امام زمان را منکرند بلکه به امامت سایر ائمه نیز اعتقادی ندارند ولی شما آنان را مسلمان می دانید و با آنان به مبارزه و مخالفت نمی پردازید ولی ما بهائیان به همه ائمه اعتقاد داریم و آنها را می ستائیم فقط و فقط در مسئله پسر امام حسن عسگری اختلاف نظر داریم.
ثانیاً ما بهائیان به شواهد مسلم تاریخی و روایات صحیحه و عقل و منطق و سنت الهی می گوئیم نیازی نیست که خداوند یک نفر را هزار سال زنده نگاه دارد تا آنکه یک روز قیام کند مگر خداوند استغفر الله عاجز از خلق جدید است یا اصل و نسب برای خداوند اهمیت دارد . آیا والدین حضرت محمد رسول یا امام یا نبی بودند و یا والدین حضرت علی از خاندان رسالت یا امامت بودند مسلماً نبودند و نیازی نیز به این نبوده خداوند آنچنانکه در گذشته ایام عمل فرموده اکنون نیز همان را انجام می دهد. و هر وقت مصلحت بداند شخصی را برای هدایت بشر مبعوث می فرماید بنام قائم یا مهدی یا صاحب الزمان و یا هراسم و صفتی که می شناسیم بدون اینکه فرزند بلافصل حضرت حسن عسگری باشد چنانکه در همین مورد خداوند فرموده است : ( ینزل الملائکه بالروح من امره علی من یشاء من عباده ان انذِروا ) ( سوره نحل آیه ۲ ) یعنی میفرستد ملائکه را با روح از امرش بر هر کسی که بخواهد از بندگانش که بیم کنید . و نیز فرموده است: ( رفیع الدرجات ذو العرش یلقی الروح من امره علی من یشاء من عباده لینذر یوم التلاق ) ( سوره مؤمن آیه ۱۵ ) یعنی بلند کننده مرتبه ها و صاحب عرش است القاء می کند روح را از امرش بر هر که می خواهد از بندگانش تا بیم دهد مردم را روز قیامت.
۲- مسئله خاتمیت و عدم اعتقاد بهائیان به آن
این مسئله نیز مختص بهائیان نبوده و در همه ادیان این معضل فکری بوده در ابتدای هر ظهوری با آن مخالفت می کنند و بعداً در حق آن پیامبر و دین او غلو کرده مسئله ختمیت را بیان می کنند و اگر این نیز گناه بهائیان باشد مسلمانان از بهائیان گناهکارترند زیرا مسیحیان نیز اعتقادشان چنین است که دین مسیحیت دین اول و آخر است و مسیح آخرین پیامبر الهی است باعتقاد مسیحیان و شما مسلمانان آنحضرت حی و حاضر است لذا نیازی به پیامبر جدید نبوده که حضرت محمد دعوی پیامبری کند و حضرت مسیح نیز بارها بیان فرموده که ممکن است که آسمان و زمین زائل شود ولکن کلام پسر انسان زائل نخواهد شد ( انجیل متی باب ۲۴ آیه ۳۵ ) و نیز فرموده اند : ( مسیح فروغ جلالش و خاتم جوهرش بود . رساله به عبرانیان باب اول آیه ۳ ) و نیز( بنیادی دیگر هیچ کس نمی تواند نهاد جز آنکه نهاده شده است). ( رساله اول پولس رسول بقرنتیان باب ۳ آیه ۱۱ )
مسلمانان در مقابل این ادعای مسیحیان اعتقاد به دین جدید را ضروری دانسته بدان ایمان آورده اند و می دانستند که باورهای مسیحیان بدور از حقیقت است و صحیح نمی باشد و ایضاً یهودیان نیز دین خود را کامل دانسته و آنرا آخرین دین الهی می دانند و خود را قوم برگزیده خداوند می خوانند همانطوریکه در قرآن کریم خداوند در حق آنان فرموده است : ( یا بنی اسرائیل … انی فضلتکم علی العالمین ) ( سوره بقره آیه ۴۷ )و در عهد عتیق نیز آمده که ( شریعت ترا دائماً نگاه خواهم داشت تا ابدالآباد مزامیر داوود فصل ۱۹ آیه ۴۴ ) و نیز ( شریعت خداوند کامل است و جان را بر می گرداند مزامیر فصل ۱۹ آیه ۷ ) لذا یهودیان حضرت مسیح و مسیحیان را دشمن اصلی و مخرب شریعت خداوند اعلان کردند و بالاخره ان حضرت را شهید کردند همانطور که مسلمانان حضرت باب را شهید کردند . و خداوند در قرآن کریم دربارۀ پیروان حضرت یوسف که در حق او اعتقاد ختمیت داشتند چنین خبر داده است و ( لقد جائکم یوسف من قبل بالبینات فما زلتم فی شک مما جائکم به حتی اذا هلک قلتم لن یبعث الله من بعده رسولا کذلک یضل الله من هو مسرف مرتاب . ( سوره مؤمن آیه ۳۴ ) یعنی وقتیکه یوسف بسوی مردم آمد اول او را نپذیرفتند ولی بعد از مرگش مؤمنانش گفتند که او آخرین رسول الهی بوده و خداوند بعد از او کسی را مبعوث نخواهد فرمود و خداوند جواب می فرماید که این چنین خداوند اقوام مسرف و شک آورنده را گمراه می کند و در واقع کسانی به ختمیت پیامبر خود اعتقاد دارند طبق کلام قرآن آنان مسرف و مرتاب هستند و در گمراهی بسر می برند.
از طرفی شما اعتقاد دارید که رهبری تحت عنوان مهدی قیام خواهد کرد و عالم را اصلاح خواهد فرمود نفس اعتقاد به رهبری در آینده یا مصلح نشان از این حقیقت دارد که جامعه نیاز به مربی و معلم دارد یعنی پیامبر و فرقی نمی کند که در لباس امامت و یا نبوت بیابد.
و نیز اعتقاد به مسئله رجعت دارد یعنی اینکه در زمان ظهور حضرت مهدی حضرت محمد و ائمه اطهار بدنیا بر می گردندموید اعتقاد بهائیان به اصل استمرار ظهورات الهی است زیرا آمدن دوباره حضرت محمد به این عالم حاکی از این است که جهان نیاز به رهبر جدیدی دارد و فرقی نمی کند که با نام حضرت محمد می آید یا اسم دیگری پس رد مسئله ختمیت یک مسئله منطقی و عقلانی است و با اعتقاد همه مذاهب اسلامی منطبق است لذا کسی که چنین اعتقادی داشته باشد نمی توان او را منکر ضروریات دین دانست.
۳- مسئله اعتقاد به دین جدید و کتاب تازه و دستورات نو
بهائیان به دین تازه و کتاب جدید و دستوراتی که غیر از دستورات اسلام است معتقد و عامل هستند و این مسئله باعث ناراحتی و نارضایتی علما سوء شده و فکر می کنند که این ضدیت با اسلام است او لاً اگر گناه بهائیان این باشد این گناه شامل خود مسلمین نیز می شود که قبل از بهائیان در مقابل شریعت حضرت مسیح به دین تازه یعنی دین محمدی ایمان آوردند و از دستورات قرآن کریم اطاعت کردند پس مسیحیان حق دارند که مسلمین را دشمن مسیح و مخالف تعالیم آنحضرت معرفی کنند و ایضاً مسیحیان در مقابل یهودیان به پیامبر جدید و احکام جدید ایمان آوردند که غیر از آئین و دستورات یهودیان است و این تسلسل تا دین آدم پیش می رود لذا اعتقاد به دین جدید را نمی توان مخالف دین قبلی بحساب آورد.
ثانیا با توجه به احادیث معتبر
مهدی یا قائم یا صاحب الزمان به هر اسم وصفتی که می شناسید در حین ظهور با دین جدید و کتاب جدید و احکام جدید ظاهر خواهد شد که بعنوان نمونه به چند حدیث اشاره می شود.
۱- ابو خدیجه از امام صادق راجع به امام قائم (ع) پرسید. حضرت فرمود: چون قائم ظهور فرماید امر و دستوری غیر از آنچه بوده می آورد . ( اصول کافی جلد ۲ ص ۴۸۷ حدیث ۱۴۰۴)
۲- در کتاب غیبت نعمانی ابو بصیر از حضرت امام محمد باقر (ع ) روایت نموده که فرمود : (یقوم بامر جدید و کتاب جدید و سنه جدیده و قضاء علی العرب شدید. ( بحار الانوار جلد ۱۳ ص ۱۰۱۱ )
۳- در ارشاد است که ابو خدیجه از حضرت صادق (ع) روایت نموده که فرمود هنگامیکه قائم قیام میکند با امر جدیدی می آید چنانکه رسول خدا در آغاز اسلام مردم را بامر جدیدی دعوت کرد. ( بحار الانوار باب ۳۲ ص ۱۱۲۰ )
۴- در کتاب غیبت نعمان از حضرت امیر روایت است که فرمود :
( خروج می کند قائم به امری جدید و قضائی جدید و کتابی جدید ( نجم الثاقب ص ۸۰ )
۵- از ابی خدیجه مرویست که گفت : از حضرت صادق (ع) شنیدم که فرمود که چون قائم آل محمد (ع) قیام نماید احکام جدید خواهد آورد به همان نحو که در بدو اسلام رسول خدا آورده بود ( حدیقه الشیعه ص ۷۱۵ )
۶- و بالاخره در دعای ندبه چنین آمده ( این المدخر لتجدید الفرائض و السنن این المتخیر لاعاده المله و الشریعه ) ( مفاتیح الجنان )
یعنی کجاست آنکسی برای تجدید فرائض و سنن ذخیره شده و کجاست آن کسی که برای برگردانیدن ملت و شریعت اختیار شده است.
با توجه به مفاهیم این احادیث معتبر که عشری از اعشار آنرا نقل نکردیم کاملاً محقق است که ظهور حضرت مهدی مانندظهور رسول اکرم خواهد بود و مثل آنحضرت کتاب جدید احکام تازه و دین نو خواهد آورد پس اگر بهائیان به دین تازه و احکام جدید ایمان دارند بخطا نرفته اند به نصیحت و دستورات پیامبر اکرم توجه کرده و اراده آنحضرت را عامل شده اند اگر غیر از این می کردند به راه خطا رفته و مغضوب خداوند و حضرت رسول و ائمه اطهار قرار می گرفتند پس با توجه به همه این گفته ها مخالفت علمای اسلام با دیانت بهائی از روی غرض ورزی بوده و اصل و اساسی ندارد و در روز حساب باید جواب گوی خداوند و حضرت محمد باشند که این همه ظلم و ستم و حق کشی و بهتان و افتراء نسبت به این اقلیت دینی روا داشته اند.
حضرت باب و حضرت بهاالله موعود همه ادیان هستند.
در همه ادیان به ظهور موعود در آخر زمان بشارت داده اند و در هر دینی از این موعود به اسمی نامبرده شده یهودیان اعتقاد دارند که در یوم آخر یهوه ظاهر خواهد شد مسیحیان اعتقاد به نزول ثانوی مسیح دارند مسلمانان به ظهور مهدی یا قائم بشارت داده شده و منتظر ظهور آنحضرت هستند در ادیان زردشتی و بودائی – برهمائی نیز عقیده چنین است حال بهائیان اعتقاد دارند که حضرت باب و حضرت بهاالله همان موعود ادیان سلف هستند که مؤمنانشان منتظر ظهور آنحضرت هستند یعنی حضرت باب یا حضرت بهاالله موعود یهودیان – موعود مسیحیان – موعود زردشتیان – موعود بودائیان – موعود برهمائیان و همچنین موعود مسلمانان اعم از شیعه یا سنی هستند یعنی نسبت ما به اسلام مانند نسبت ما به سایر ادیان است و تفاوتی در این مسئله نمی بینیم حضرت بهاالله فرموده اند: ( قل انه لمنظر الاکبر الذی سطر فی الواح المرسلین – لوح احمد ) یعنی بگو این همان منظری است که در تمامی الواح رسولان الهی به آن بشارت داده اند . و نیز فرموده اند: ( هذا لهو الذی قد اخذ نقطه البیان عهده فی ذر البیان و محمد رسول الله فی ذر الفرقان و الروح فی ذر الانجیل و الکلیم فی ذر التوریه – والخلیل فی ذر الامر ان انتم من العالمین . توقیع ۱۰۱ ص ۳۰ )
یعنی من همان ظهوری هستم که حضرت باب در دور بیان و حضرت محمد در دور قرآن و حضرت مسیح د دور انجیل و حضرت موسی در دور تورات و حضرت ابراهیم در دور خودش عهد ظهور مرا از مؤمنان گرفته اند. و در مورد جهانی بودن ندایش فرموده اند:
( این ندا و این ذکر مخصوص مملکتی و یا مدینه نبوده و نیست باید اهل عالم طُراً بآنچه نازل شده و ظاهر گشته تمسک نمایند تا بآزادی حقیقی فائز شوند. لوح دنیا – مجموعه الواح مبارکه چاپ مصر ص ۲۹۱ )
لذا ظهور حضرت باب و بهاالله مختص تشیع نبوده و نیست بلکه برای تمامی ادیان جهان است و ندایش مخصوص ایران و یا کشورهای اسلامی نبوده بلکه شامل تمام ممالک جهان و اهل ادیان یعنی مسیحیان – یهودیان – بودائیان و حتی بی دینان است که باید بآن توجه کنند. حال بفرض محال و بخیال باطل بعضی نویسندگان و علماء سوء دولت روسیه یا بریتانیا برای لطمه زدن به تشیع .حضرت بهاالله را مورد حمایت خود قرار دادند در آن زمان اهالی و حکمرانان این دو دولت و مملکت مسیحی بودند حال چگونه می توان باور کرد که مسیحیان کسی را برای لطمه زدن به تشیع مورد حمایت خود قرار دهند که عیناً همان لطمه را به مسیحیت میزند کدام عقل و منطق قبول دارد که دولتها برای لطمه زدن به عقیده ای عقاید خود را نیز مورد تهاجم قرار دهند اگر حضرت بهاالله می فرمایند که دوره اسلام بسر آمده و قوانین آن برای بشریت در حال حاضر بنا به مقتضای زمانه مفید نیست عین همین مطلب را برای مسیحیت و سایر ادیان بیان می فرمایند یعنی قوانین مسیحیت نیز اکنون در جهت منافع بشریت نیست براستی می توان پذیرفت که مسیحیان این دین تازه را بوجود آورده اند حاشاو کلا.
ادامه دارد