روحانیون مسلمانی که به دیانت بابی و بهائی مؤمن شدند

روحانیون مسلمانی که به دیانت بابی و بهائی مؤمن شدند

 

حضور خوانندگان گرامی معروض میدارد که، از زمان ظهور دیانت بابی و بهائی، بیش از ۴۰۰ نفر از علما و روحانیون مسلمان به این ادیان آسمانی مؤمن گشته اند که شرح ایمان و خدماتی که پس از ایمان در راه انتشار کلام الهی انجام داده اند از عهده این مقاله خارج است. هر کدام از این حضرات بنفسه از نوادر عصر خویش بوده و در راه گسترش آئین ربانی مصدر خدمات بیشمار گردیده و متحمل بلایای لا تحصی گشتند. روحشان شاد و یادشان گرامی باد. در این مقام تنها به معرفی تنی چند از ایشان می پردازیم:

ملا محمد علی زنجانی (جناب حجت)

ملا محمد علی زنجانی، حجهالاسلام، از جمله مجتهدین عالیقدر شیعه بوده که در سال ۱۲۲۷ هجری قمری در زنجان متولد شد. پدر بزرگوارش ملا عبدالرحیم زنجانی از علمای زنجان بود. از همان اوان تولد آثار کفایت در ناصیه وی هویدا بود. بنابراین پدر در پرورش وی نهایت دقت را به عمل آورد و او را برای تحصیل به نجف فرستاد. بعد از اتمام تحصیلات به ایران بازگشت و مجلس درس و وعظ گسترد. مقام علمی او به حدی بود که هنگام باز گشت از عتبات، علما دو فرسنگ به استقبال وی می روند و به شهادت ناسخ التواریخ ایشان از علمای اعلام عصر خویش بود. وقتی ندای آئین جدید را شنید به تحقیق پرداخت و شخصی از معتمدین خود بنام ملا اسکندر را برای تحقیق به شیراز فرستاد. ملا اسکندر به حضور حضرت باب مشرف شد و به شرف ایمان فائز شد و با اجازه حضرتشان به زنجان مراجعت نمود و هنگامیکه علما در محضر جناب حجت بودند نزد وی رفت. ملا محمد علی از او پرسید: آیا به امر جدید مؤمن شدی یا نه؟ ملا اسکندر اوراقی از الواح مبارک را به جناب حجت داد و گفت: شما مطالعه بفرمایید، من مطیع اوامر شما هستم. جناب حجت ناراحت شده فرمودند: مگر نمی دانی اصول دین تحقیقی است. رد و قبول من برای تو چه فایده دارد؟ وقتی جناب حجت یک صفحه آن الواح را مطالعه نمود بی اختیار به سجده افتاد و همه حاضرین را به شهادت گرفت که به صاحب این کلمات مؤمن است که این امر سبب واکنش های شدید علماء حاضر گردید، به نحوی که نامه ای به محمد شاه نوشته ما وقع را بیان نمودند. شاه وی را به طهران خواست. در طهران در مجلس مباحثه ای با علماء به پاسخ گویی برخواسته اجوبه کافی بیان نمود و این امر سبب شگفتی و تحسین شاه گردید و به وی اجازه بازگشت به زنجان داد. در هر صورت، مجدالدوله عموی ناصرالدین شاه و حاکم زنجان در پی فرصتی بود تا جناب حجت و اطرافیانش را قلع و قمع نماید. خلاصهالقول، بارها به اذیت و آزار بابیان پرداختند، به گونه ای که جناب حجت و اصحابشان که قریب به سه هزار نفر می شدند عاقبت در قلعه علی مردان خان تجمع نموده به دفاع از خود پرداختند. عاقبت الامر پس از مدتها مهاجمه دولتیان و مقاومت اصحاب، جناب حجت در تاریخ پنجم ربیع الاول سال ۱۲۶۷ ه. ق، پس از آنکه ۱۹ روز از جراحت بازوی خود که در اثر اصابت گلوله مجروح شده بود رنج می برد به شهادت رسید.

ملا محمد قائنی ملقب به نبیل اکبر- فاضل قائنی

 

محمد قائنی معروف به نبیل اکبر و فاضل قائنی، از فضلای کم نظیر و از دانشمندان قلیل المثیل بهائی، مردی نادر الوجود و در استعداد خدا داده در عداد نوابغ روزگار بوده، و به شهادت یکی از علمای خوسف بنام ملا محمد، " جناب آقا محمد قائنی در فضل و کمال و وقار و جمال عدیلی نداشت". وی در رمضان ۱۲۴۴ هجری قمری در قریه نو فرست از توابع بیرجند قائنات خراسان متولد شد. سواد خواندن و نوشتن فارسی را در مکتب و مقدمات عربی و علوم اسلامی را در محضر پدر فرا گرفت. در ۱۷ سالگی برای ادامه تحصیل فقه و اصول به مشهد رفته و سپس به عتبات عالیات روانه شد. از محضر بزرگترین علمای زمان خویش همچون شیخ مرتضی انصاری، حاج ملا هادی سبزواری، و شیخ عبدالحسین تهرانی (شیخ العراقین) کسب فیض نمود. جناب فاضل حکمت الهی را بمدت ۵ سال نزد فیلسوف شهیر مشرق حاج ملا هادی سبزواری فرا گرفت و از کبار تلامذه آن حکیم بشمار میآمد و در رموز حکمت و فلسفه سر آمد همدرسان بوده است. همچنین فقه و اصول را در محضر شش تن از مجتهدین عظام و علمای اعلام در عتبات عالیات تکمیل کرده و هر شش نفر اجازه اجتهاد به او داده اند، فی المثل حضرت شیخ مرتضی انصاری از غایت تقوی و احتیاطی که در امور شریعت داشته بکسی اجازه اجتهاد نمیداده است مگر آنکه به احاطه او در این علم وقوف حاصل کرده باشد. بهمین جهت در تمام مدت عمر خویش فقط به ۳ نفر حق اجتهاد داد که یکی از این ۳ نفر جناب فاضل قائنی بود. در هر صورت، جناب فاضل قائنی پس ۶ سال که در محضر شیخ مرتضی انصاری در نجف بودند و اجازه اجتهاد گرفتند قصد مراجعت به وطن را مینمایند. در کربلا به توصیه یکی از آشنایان به بغداد برای زیارت حضرت بهاءالله میرود. در یکی از مجالس که در حضور حضرت بهاءالله مسئله غامضی توسط جمع مطرح می شود، جناب فاضل شروع به صحبت میکند و حضرت بهاءالله با سر تأیید میفرمایند و گاهگاهی توضیحی اضافه میکنند تا اندک اندک تصرف را زیاد نموده و کار به جایی میرسد که فاضل ساکت شده و بحر بیان به موج می آید. فاضل علم خود را در برابر علم حضرت بهاءالله چون قطره در مقابل دریا می یابد و مضطرب و مندهش شده از مجلس خارج میشود و سه مرتبه سر خود را به دیوار میکوبد. فاضل پس از چند روز عریضه ای حضور حضرت بهاءالله نوشته و از ایشان خواهش میکند که مقامشان را معرفی بفرمایند و حضرت بهاءالله در لوحی که به افتخار وی نازل میفرمایند مقام خویش را به عنوان فرستاده الهی و موعود کلی ادیان آسمانی معرفی می نمایند و بدین ترتیب ملا محمد از سرگردانی نجات یافته و بشرف ایمان نائل شده و من بعد به اعلاء کلمه الله می پردازد. ایشان در سال ۱۲۹۱ در عکا بمحضر حضرت بهاءالله میروند و در این تشرف است که لوح حکمت به افتخار وی نازل میشود. آن فاضل جلیل علاوه بر تبحر در علوم و فنون حکمی و دینی و فن خطابه و سخنرانی، در خطاطی و موسیقی نیز مهارت داشت. جناب فاضل در طول حیات خود متحمل بلایای فراوانی شده و عاقبت در نهم ذی الحجه ۱۳۰۹ ه. ق در بخارا به ملکوت ابهی صعود نمود.

ابو الحسن میرزا ملقب به شیخ الرئیس

عالمی متبحر، فاضلی طلیق اللسان و شاعری شیرین بیان، پدرش شاهزاده محمد تقی میرزای حسام السلطنه پسر فتحعلی شاه قاجار است که غالب اوقات در بروجرد حکومت میکرده است. ایشان چون از خانواده سلطنت و هم از اهل علم و تقوی و در لباس روحانیت میزیست بشیخ الرئیس ملقب و بدین سمت مشتهر و در شعر نیز حیرت تخلص میفرموده است و خود در شرح احوالش مینویسد: "… تخلص این بنده در شعر حیرت بوده و هنوز همه حیرتم که دهقان بچه کار کشت ما را". جناب شیخ، مدارج علوم عربی و ادبی و فقه و اصول و حکمت را یکی بعد از دیگری در خراسان و کربلا و نجف در محضر تنی چند از افاضل علما بسرعت طی کرد – نزد ملا ابراهیم سبزواری که در آن زمان از حکمای مشهور مشهد بشمار می آمده کتب مهمه حکمت و کلام را بپایان برد و شرح منظومه حاجی ملا هادی سبزواری را تماما درس گرفت، علوم شرعیه یعنی فقه و اصول و متفرعاتش را هم نزد ملا محمد رضای سبزواری و میرزا نصرالله مجتهد و حاجی ملا عبدالله مجتهد کاشانی که همگی از معاریف علماء بودند تحصیل کرد. آنگاه برای اخذ اجازه اجتهاد سفر بعتبات عالیات کرد، ابتدا شش ماه در کربلا مقیم شد و سپس چهار ماه در نجف اقامت و در هر دو نقطه از محضر اجله اساتید استفاده نمود و بالاخره بسامرا شتافته و دو سال تمام در حوزه درس حاجی میرزا محمد حسن شیرازی مجتهد اعلم شیعیان به اکمال معارف دینی پرداخت و از او اجازه اجتهاد گرفت.  جناب شیخ در فن خطابه و منبر و سخنوری و بدیهه گوئی در عصر خویش کم نظیر بلکه عدیل المثیل بود و احاطه علمیه و تسلطش بر لغات و اصطلاحات و امثال ادبی و عربی و مسائل فقهی و شرعی چنان بود که اهل فضل و کمال منبرش را مجلس درس مینامیدند و ایشان در علم و فضل نه تنها در ایران و عتبات عالیات بلکه معروف دولت عثمانی بودند. ایشان برای مدتی در خراسان، مشهد و قوچان، زمامدار امور شرعیه بودند. و اما کیفیت تصدیق و ایمانش به امر مبارک اینکه در آن اوقات که از محضر مرحوم حجه الاسلام حاج میرزا حسن شیرازی مجتهد معروف و مرجع بزرگ شیعه کسب فیض مینمود، روزی بر حسب اتفاق از استاد می پرسد که این بهائیها چه می گویند؟ حضرت ایشان در جواب میفرمایند اصول دین تحقیقی است بروید تحقیق کنید تا بر اظهارات و مطالب آنها واقف گردید. جناب حیرت از این جواب مختصر حدیث مفصل می خواند و متوجه می شود که موضوع خالی از اهمیت نیست و لهذا در صدد تحقیق بر آمده سفری به مکه کرد و از آنجا به ارض مقصود عزیمت نمود و حضور حضرت عبدالبهاء مشرف گشت و در همان دیدار اول بر حقیت امر مذعن و ساجد گردیده و به شرف ایمان نائل آمد. 

نگاری  آمد از بیدا ز رویش  نور حق  پیدا          جهان بر حسن او شیدا تمشی کن تماشا کن

یکی خورشید پنهانی دمید از صقع روحانی     بیا  انوار  یزدانی   تمشی  کن  تماشا  کن

شب  قدر و فتوح  آمد تنزل  کرده  روح آمد         دم فجر و صبوح آمد  تمشی کن  تماشا کن

میرزا حسن ادیب العلمای طالقانی

جناب ادیب العلماء از علمای مشهور دارالخلافه طهران میباشد که در سال ۱۲۶۴ هجری قمری در قریه کرکبود از قراء طالقان بدنیا آمد. پدرش میرزا محمد تقی از علمای مشهور دوره خود و معلم زینت الدوله دختر فتحعلی شاه قاجار و مورد احترام دربار آن عصر بود. ایشان ۱۱ ساله بودند که پدرشان بعالم باقی شتافت و مطابق آن ایام عمامه پدر را بر سر گذاشت و از آن پس نزد دائی فاضل خویش آخوند ملا عبد الغنی هشانی طالقانی قرار گرفت و پس از ۱۴ سال تلمذ در محضر او به طهران آمده بتحصیل فقه و اصول و ریاضیات و ادبیات و حکمت و فلسفه پرداخت و سپس به اصفهان برای تکمیل تحصیل خود رفته و پس از مراجعت به طهران در عداد علمای اعلام در آمد. جناب ادیب تا مدتی ندیم شاهزاده علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه، وزیر علوم، شد و از طرف او به همکاری با جمعی از دانشمندان مشغول تألیف کتاب نامه دانشوران، از کتب مفیده علمی و ادبی آن دوره در ۱۲ جلد، گماشته شد. پس از فوت شاهزاده اعتضاد السلطنه در مدرسه دارالفنون که تنها مدرسه عالی آنزمان بود بسمت مدرسی ادبیات و امامت جماعت منصوب و مشغول گشت و فردی مشهور شد و از جانب دولت به لقب ادیب العلماء منصوب گردید.  ایشان ضمن مکالمه با آقا شیخ هادی نجم آبادی که از مجتهدین بزرگ بود در صدد تحقیق در مورد امر جدید بر آمد و با دیانت بهائی آشنا شده و با ملاقات سید محمد و نبیل اکبر و مطالعه کتاب ایقان ایمان آورد. در تأسیس مدرسه تربیت طهران سهم مهمی داشت و پس از صعود صدر الصدور مأمور اداره کلاس های درس تبلیغ شد. وی با وجود اینکه ۳ سال قبل از صعود حضرت بهاءالله ایمان آورد، یکی از ۴ نفری بود که از جانب ایشان به سمت ایادی امرالله مفتخر شد و به دستور حضرت عبدالبهاء با ۳ نفر دیگر از ایادیان مجمع ایادیان را تشکیل داده و مشغول نشر نفحات شد و از جانب حضرت ولی امرالله جزو حواریون حضرت بهاءالله تسمیه گردید.

شیخ علی اکبر قوچانی

شیخ علی اکبر قوچانی قریب ۲۵ سال در مشهد و سبزوار و طهران وعتبات عالیات  بتحصیل علوم نقلیه و عقلیه پرداخت. حکمت الهی را در سبزوار از تلامذه بلا واسط مرحوم حاجی ملا هادی سبزواری فرا گرفته و در فقه و اصول موفق به دریافت رتبه اجتهاد از آخوند ملا کاظم خراسانی گردید. در علم فلسفه رتبه رفیعی حاصل نموده و جلوه ای غریب کرد. در عتبات عالیات بعلت شهرت در علم فلسفه و حکمت شاگردان زیادی از محضرش مستفیض گشتند، چنانچه استادش، مرحوم آخوند ملا کاظم خراسانی، بعلت اطمینان و اعتمادیکه بفضائل و کمالات شیخ داشت پسر خود میرزا محمد آیه الله زاده را وادار کرد که از محضر شیخ علی اکبر استفاده کند و خلاصه کلام آنکه، در عتبات عالیات صیت فضلش پیچیده بود. ایشان پس از اخذ اجازه اجتهاد به قوچان توجه نمود و متعاقب ورود شیخ خطی از مرحوم ملا کاظم خراسانی مخاطب العموم رسید به این مضمون که جناب شیخ علی اکبر قوچانی محل وثوق و اعتماد منند، اموال و املاک موقوفه را به ایشان بسپارید که بجای خود مصرف خواهند کرد. در هر صورت، زهد وتقوای جناب شیخ جالب قلوب و انظار گردید و خواص، بعلت تبحر ایشان در علم، شیقته حضرتش گشتند. ایشان بدیانت بهائی مومن شده و سراسر عمر خود را وقف تبلیغ نمود و در این راه متحمل صدمات فوق العاده گردید. از جمله در زمانی که مردم به حکم حاکم شرع شجاع الدوله به منزلش هجوم بردند طفلش به داخل آتش کرسی می افتد که باعث کوری چشم و سوختگی صورت فرزندش گردید. روزی در مجلسی در حضور علماء و اعیان ضمن بحثی از مباحث علمیه که بمباحثه دینی انجامید، جناب شیخ ایمان خود به دیانت بهائی را اذعان نموده و زبان به تبلیغ گشود و بر حقانیت امر الهی به اقامه حجت پرداخت و از آیات قرآنیه و احادیث صحیحه شاهد آورد، لذا علماء فریاد بر آوردند و خواستار اخراج او از قوچان شدند. علما او را از شهر اخراج نمودند و شیخ علی اکبر به عشق آباد سفر نمود و مجددا به ایران مراجعت نمود و در شهر مشهد اقامت گزید. در این شهر علما به او پیغام دادند که شهر مشهد را ترک کند و شیخ برای سفر به قوچان تدارک دیده بود که قبل از رسیدن به آن شهر به تحریک علما توسط فردی از صنف کسبه شهید گردید و در راه آئین ربانی در نهایت انقطاع جام شهادت را نوشید.

میرزا ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی (ملقب به ابوالفضائل)

میرزا ابوالفضل گلپایگانی از فضلای بنام و محققین عالیقدر و معروفترین نویسندگان عالم بهائی است. این شخص شخیص در امر الهی خدماتی عظیم انجام داد و جهان معارف دیانت بهائی را رهین تألیفات ذیقیمت خویش کرد و در مقام روحانیت و خلوص نیت و مراتب خضوع و ایمان خاطراتی در اذهان بیادگار گذاشت که تذکار هر یک از آن احوال، درسی در تهذیب اخلاق و شایسته پیروی و اقتدا میباشد. ایشان در سال ۱۲۶۰ هجری قمری همزمان با سال بعثت حضرت باب در گلپایگان در خانواده ای از اهل علم بدنیا آمد. پدرش میرزا محمد رضا معروف به شریعتمدار از جمله علمای برجسته شیعه و ملقب به فقیه طایفه بود. وی پس از تحصیلات مقدماتی در اراک و اصفهان برای تکمیل تحصیلات عالیه راهی کربلا و نجف شد و مدت سه سال در نجف اشرف نزد عالم مشهور میرزا حسن تحصیل فقه نمود. پس از آن در کربلا و کاظمین در حوزه علمیه وارد گردید و نهایتا در علم و دانش دینی سر آمد اقران و شهره دوران گشت، چنانچه کسی چون علامه قزوینی به ستایش وی دست زده است: " میرزا ابوالفضل گلپایگانی از فضلای معروف بهائیان و مشهور در مصر و آن صفحات بود. در فنون ادب و عربیت بسیار فاضل و مطلع بود. او نسخه ای منحصر بفرد کتاب حدود العالم را در جغرافیا  در سال ۱۳۱۰ بدست آورده است". ایشان در سن ۳۰ سالگی به سمت استادی یکی از مدارس دینی طهران، مدرسه حکیم هاشم، منسوب گردید. همچنین در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه بعنوان استاد در "جامع الازهر" بزرگترین دانشگاه جهان اسلام در مصر به تدریس مشغول شد. ایشان مطالعه و تتبع در آثار دیانت بهائی را آغاز کرده بود که بواسطه لوحی از حضرت بهاءالله  که در آن خبر از شکست امپراطوری عثمانی و قتل سلطان عبدالعزیز را می دهند بر ایقانشان نسبت به حقانیت این امر افزوده شد. در آن زمان دولت عثمانی امپراطوری عظیمی بشمار می آمد و هیچکس تصور سقوط آن را نمی نمود و این انذار برای ابوالفضائل حیرت انگیز بود. خود وی در این باره می نویسد: " این داستان ۷ ماه قبل از وقوع نبوت و انذار مزبور بود و من آن وقت به دین آباء و اجداد خود مؤمن بودم و هرگز گمان نمی کردم که انذار مزبور واقع گردد … اما چندی نگذشت که انذار فوق انجام شد و وعده الهی به وقوع پیوست". بدین ترتیب پس از مدتها تحقیق و تفحص جناب گلپایگانی به دیانت بهائی مومن و موقن گشت و با احاطه علمی و فضل و کمالی که داشت کمر بر خدمت امر الهی بست. جناب گلپایگانی طی ۴۰ سال حیات روحانی خویش پیام حضرت بهاءالله را به هزاران هزار نفوس مستعده ابلاغ نمود. از جمله آثار استدلالی ایشان میتوان به کتابهای "فرائد"، "فصل الخطاب" و "شرح آیات مورخه" و بسیاری از رسالات و نامه های ایشان خطاب به افراد متعدد اشاره نمود. خلاصهالقول آنکه ایشان جمیع ایام حیات خویش را وقف تبلیغ و اعلان پیام الهی نمود و عاقبت الامر آن عالم فاضل و دانشمند محقق در زمستان سال ۱۲۹۳ شمسی در قاهره به رحمت ایزدی پیوست.

جناب ملا نصرالله شهید شهمیرزادی

این عالم و شهید عالیمقام در سنه ۱۲۵۵ هجری قمری در شهمیرزاد متولد گردید. نام پدرش محمد معروف به ملا مؤمن و سلسله نسبشان بمعلم کثیر میرسد. ملا نصرالله سواد فارسی و مقدمات عربی را در شهمیرزاد تحصیل کرد و علوم دینیه و حکمت الهی را در سمنان نزد حاج ملا علی عالم مشهور آنجا در چند سال فرا گرفت . چون از تحصیل فارغ شد حاج ملا علی و حاکم سمنان با او تا شهمیرزاد همراهی کرده و او را بسمت پیشنمازی و حکومت شرع و رتق و فتق امور آنجا گماشتند. ملا نصرالله ریاست مسجد جامع و مسجد مصلی را بر عهده داشت و در آنجا حوزه درس دایر کرده، در تابستانها طلاب از حدود هزار جریب و سایر نقاط مازندران برای کسب معلومات نزدش میآمدند. او در شهمیرزاد اول شخص  و دارای نفوذ کلمه بود و بواسطه زهد و تقوی و امانت و دیانت طرف توجه عموم واقع گردید. دختر عموی ملانصرالله به دیانت بهائی ایمان داشت و روزی ملانصرالله بدیدن او رفته و پسر کوچک این زن مناجاتی را که از مادر آموخته بود خود سرانه تلاوت میکند. مادر از ترس پسر عمو در صدد جلوگیری برآمد ولی ملانصرالله از آن مناجات حال حیرتی پیدا کرده گفت بگذار تمام کند و بعد بیرون رفت و بهمین منوال بسر میبرد تا آنکه هنگامیکه آقایان نیر و سینا برای نشر نفحات الله به شهمیرزاد وارد شدند با ملا نصرالله ملاقات نموده و ایشان با زیارت لوح مبارک سلطان ایران منقلب شده و به دیانت بهائی مومن شد. به سرعت تمام به مبادی و مسائل و اصول و فروع امرالله آگاه گشت و کتاب مستطاب ایقان را هر شب مطالعه و مطالب آن سفر مجید را موضوع موعظه قرار میداد و هر روزه بر روی منبر مسئله ای از مسائل الهیه را از علت  احتجاب ملل وکیفیت احتجاج آنها با مظاهر الهیه و معانی کلمات مطالع قدسیه مطرح مینمود و داد سخن میداد و هوش و گوش صاحبان درایت را باز میکرد. باری آن بزرگوار حتی با علمای اطراف مکاتبه مینمود و آنانرا به آئین جدید دعوت مینمود و از جمله نفوس مهمه ای که توسط ایشان به آئین ربانی مومن شدند یکی ملا علی اکبر سرخ رباطی و دیگری ملا سلیمان کسللیانی میباشند. سرانجام در سن ۷۸ سالگی، شب هنگام، در حالی که ملانصرالله در بالین خود دراز کشیده بود با شلیگ گلوله ای جان به جان آفرین تسلیم نموده و روح پر انوارش بجوار رب العالمین صعود کرد. شایان ذکر است که بعد از شهادت ملانصرالله مناجاتی که حاوی مقامات عالیه اوست از خامه گهربار حضرت عبدالبهاء در حقش نازل گردید.

سید عباس علوی خراسانی

نسب این مرد دانشمند بحضرت موسی بن جعفر علیه الصلوه و السلام منتهی میشود. در شش سالگی قدم بمکتب گذارد و سواد فارسی را از خواندن و نوشتن فرا گرفت و قرائت سی جزو کلام الله مجید را بیاموخت و کتاب حافظ و گلستان سعدی و پاره ئی کتب دیگر را درس گرفت. سپس بمدرسه نواب که از مدارس دوره صفویه است داخل گشت و با جد و جهد تمام بتحصیلات خویش ادامه داد و بمدد قوت حافظه، بسیاری از آیات قرآن کریم و نهج البلاغه و مقامات حریری و مقامات زمخشری و غیرها و اشعار بیشماری از شعرای نامدار عرب که در زمان جاهلیت و ادوار مختلفه اسلامی میزیسته اند از بر کرد و از قصاید و غزلیات ادبای قدیم و جدید فارسی زبان خصوصا از مثنوی جلال الدین بلخی بقدری در خاطر سپرد که سینه اش گنجینه ای از گفتار شعراء و عرفاء گردید. سپس بتحصیل فن اصول اشتغال ورزید و بعد از طی اصول و منطق بتعلم فقه اجتهادی و تدرس حکمت الهی مشغول شد و در هر دو رشته اطلاعات کافی بدست آورد. ایشان ادبیات را نزد شیخ عبد الجواد معروف بادیب نیشابوری، فقه و اصول را نزد ۲ تن از علمای اعلام و مجتهدین شهیر حاجی آقا حسین قمی و آیت الله زاده خراسانی و منطق و فلسفه را نزد علامه جلیل شیخ محمد علی سود خروی آموخت. بدین ترتیب جناب علوی در ۱۸ سالگی در مدرسه نواب ضمن ادامه تحصیلات خویش، حوزه درسی پر رونق برای جمعی از طلاب که اکثرشان از لحاظ سن از خودش بزرگتر بودند دایر نمود و بتعلیم و تعلم مشغول بود و در خلال آن احوال گاهی به امامت جماعت برقرار میگشت و زمانی هم در امور شرعی سمت قضاوت مییافت. علوی تحقیق در خصوص دیانت بهائی را با یکی دیگر از دوستان خود که ایشان نیز آخوند و از سادات جلیل القدر بود، آقا سید رضا، انجام داد. این دو عالم جلیل القدر با خواندن کتاب فرائد بر قوت برهان این امر واقف گشتند و بسختی تکان خوردند و بخوبی دانستند که مطلب خیلی بزرگتر از آن است که تصور میکردند و نباید قطع بر بطلان این طایفه نمود، بلکه باید تصمیم جدی بر مجاهده اتخاذ کنند تا معلوم گردد که این امر حق است یا باطل. آنها بعد از قرائت کتاب مستطاب ایقان و مفاوضات و اقدس، قرار گذاشتند که من بعد فرایض هر دو شریعت را بجا آرند تا وقتیکه امر مجاهده بانجام رسد. باری، اوضاع به همین منوال میگذشت تا آنکه الواح سلاطین که از قلم اعلی نازل گشته بدستشان آمد، خصوصا لوح ناپلئون و لوح رئیس که با خطابات شاهانه و با چنان هیمنه و سطوتی صدور یافته بود که علوی را منقلب کرد که بی اختیار به آقا سید رضا میگوید: من از حالا در حقانیت این امر شکی ندارم چه که به خوبی هویدا و آشکار است که صاحب این کلمات محیط و مهیمن بر کل من فی الارضین و السموات است و لحن القول مبارک بوضوح میفهماند که ملک الملوک عالم بحقیرترین بندگان و غلامان خویش عتاب میکند و به آنان امر و نهی میفرماید و حال آنکه طرف خطابشان اعاظم امپراطوران و اکابر مستکبران میباشند و بدین ترتیب هر دو آنها به آئین بهائی ایمان آوردند و در بین طلاب و علمای آن خطه هیاهو و غوغایی بپا خاست و بسرعت خبر ایمان ایشان در اطراف مملکت منتشر شد. باری علوی بمجرد اینکه از مائده رب العالمین مرزوق و از ماء معین سیراب گردید باتفاق رفیقش مانند دو اخگر افروخته در میان طلاب، هر که را در او نشانی از قابلیت میدیدند چراغ هدایت فرا راهش میداشتند. باری، ایمان این دو نفر در سکنه آن خطه بدرجه ای تأثیر کرده بود که چند تن از طلاب بجنورد و اسفراین برای تحقیق امر و تفتیش از احوال بمشهد رهسپار گردیده و با بهائیان محشور گشته و بالنتیجه در سلک مومنین در آمدند، چنانکه یکی از آنها چنین نقل میکند: " من، آقا سید عباس و آقا سید رضا را میشناختم و به احاطه علمیه و تقدیس و تنزیه آنان اطمینان داشتم، لذا همینکه شنیدم این دو نفر بهائی شده اند بر خود لازم دانستم که بچگونگی مطلب پی برم چه محال میدیدم که این قبیل نفوس گول بخورند یا از روی هوی و هوس تغییر عقیده بدهند".

 

شیخ محمد ابراهیم فاضل شیرازی

فاضل شیرازی بعلاوه تبحر در علوم اسلامیه در اقسام فنون فلسفیه از قبیل حکمت مشاء و حکمت اشراق متخصص و در مراحل سلوک و عرفان مقامات عالیه پیموده بود. خانواده ایشان از شیعیان جزایر بحرین بوده که توسط مبلغین اسلامی که از فرستادگان حضرت امیر المؤمنین بودند بشرف اسلام در بحرین مشرف شدند. پدر فاضل، شیخ نجفعلی برازجانی یکی از مجتهدین قریه براز جان فارس بود. این عالم عارف مدت چهار سال با جد و جهد تمام در شیراز نزد ملا محمد علی تحصیل فقه و اصول کرد و در شانزده سالگی نزد ملا عباس شاگرد بلافصل حاج ملا هادی سبزواری رفته دو سال تمام بتعلم فلسفه اختصاص داد و همچنین از میرزا آقای جهرمی برای مدتی کسب فیض نمود. جناب فاضل شیرازی در نجف اشرف مدت ۲ سال در مجلس درس مجتهد شهیر جناب آخوند ملا کاظم خراسانی حاضر شده و در فقه و اصول بمرتبه اجتهاد رسید و از فضلای نامی بشمار آمد. فاضل از زیارت کتاب ایقان و الواح دیگر بدون اینکه اسم و رسم مظهر ظهور را بداند به آئین بهائی مومن شده و در شمار بزرگترین علمای امر بهائی در آمد. ایشان در شهر رشت با علما آن خطه در مجلسی که در مسجد انعقاد یافت مذاکره نمود و در محضر فقهاء حقیقت امرالله را اثبات نمود. جناب فاضل در آن مدینه شهرتی عجیب یافت. باری جناب فاضل در طهران به خدمات امریه مشغول گردید و در مدرسه تربیت تعلیم و در خارج تبلیغ میکرد و از ایشان خدمات شایانی به یادگار ماند. سرانجام در سنه ۹۲ تاریخ بدیع روح پرفتوحش بعالم باقی شتافت. روز نهم وفاتش تلگرافی از حضرت ولی امرالله ارواحنا فداه بزبان انگلیسی شرف وصول یافت که ترجمه اش بفارسی چنین است: " از صعود مبلغ محبوب شهیر عمیقانه محزون خدمتشان را فنا اخذ ننماید. بازماندگانشان را بعلاقه و ادعیه محبت آمیز اطمینان دهید. شوقی".

ای دل  بیا  بیاد دلآرام  دم زنیم  سر در رهش نهیم و بکویش قدم زنیم

ملک وجود جمله نیرزد بارزنی گر   رایت  ظفر   بجهان  عدم   زنیم

سید مهدی قوام الشریعه

بر قوامی داد طبعی از کرم پروردگار    در گلستان  ادب  شد  بلبل  گویای  عشق

جناب آقای سید مهدی قوام الشریعه از سادات رضوی و اهل روستای قزلجه کند از قراء شهرستان قروه در استان کردستان بودند. ایشان روحانی شیعه مذهب روستا بوده و چون کلیه امور شرعی و قضائی در عهد سلاطین قاجار توسط علماء مذهبی انجام می پذیرفت، لذا جناب قوام به واسطه انجام امور شرعی و تبحر و توانایی که در انجام امور از خود بروز دادند، از جانب ارباب روستا، آصف اعظم، به لقب " قوام الشریعه" ملقب شدند و به این ترتیب قدرت و نفوذ بسیاری کسب نمودند. مردم روستای قزلجه کند و روستاهای مجاور، قوام الشریعه را صاحب کرامات و حتی "نظر کرده خداوند" می دانستند، بطوریکه هر کس دعا و دست نویسی از قوام داشت خود و خانواده اش را از هر بلا و مصیبتی محفوظ و بر کنار می دانست. باری، سید مهدی همانطور که دوران جوانی را با عزت و شکوت سپری نموده بودند، تأئید و فضل حق شامل حال ایشان شده و می باقی از کف ساقی روحانی آشامیده و نائل به تصدیق دیانت مقدس بهائی گردید. سید مهدی توسط دائی خود ، ملا صادق، ایمان آورد. ملا صادق تحصیلاتش را در نجف اشرف و همدان به پایان رسانیده بود. او دارای علم و عرفان، طبع شعر، خط خوش، احاطه به معانی قرآن و احادیث، تقوای خالص و بزرگ منشی به سزایی بود. شهرت اجتهاد و بزرگواری او در خطه مهربان، کردستان، خمسه و گروس زبانزد خاص و عام بود. در هر صورت، قوام الشریعه پس از اقرار ایمان به حضرت بهاءالله و بالاخص دریافت لوح منیع حضرت عبدالبهاء چون شعله ای فروزان بر افروخت و عمر باقیمانده را صرف خدمت امر حضرت منان نمود. ایشان با استفاده از موقعیتی که داشت در منابر به سخنرانی پرداخته سعی مینمود مواضیع و دیدگاههای دیانت بهائی را با توجه به مطالعات بسیاری که داشت به زبان ساده برای مردم تشریح نماید. باری، در اواخر عمر ایشان دیگر از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبود و تمام عزت گذشته را از نظر مادی و از لحاظ تقرب اجتماعی، فدای عشق محبوب بی مثال نموده بود. فقر و مسکنت جای عزت و جاه را گرفته بود. روزی ارباب روستا (آصف اعظم) ایشان را به مجلس شام دعوت نمود و ایشان مجبور به اجابت دعوت ارباب بودند. پس از ساعتی چند با حال بدی باز میگردد و پزشکی را به بالین او می آورند و معلوم میشود که سید مهدی را مسموم نموده اند و ایشان پس از دو روز در نهایت ایمان و ایقان روح پاکش به عالم راز پرواز نمود. ایشان در شعر طبعی قوی و بیانی لطیف داشتند.

خوش رها بنموده از کف عقل و دین خود قوام             یک نظر تا دیده جانا چشم جادوی ترا

سید احمد صدر العلمای همدانی (صدر الصدور)

ازمومنین و علمای بنام عهد میثاق، موسس کلاس های درس تبلیغ در ایران، فرزند حاج سید ابوالقاسم و خانزاده خانم بود. در همدان در سال ۱۲۸۵ ه.ق متولد شد. قبل از تولدش یکی از منسوبین نزدیکش خواب دید که قائم آل محمد در خاندانش متولد شدند، بدین جهت نام او را احمد گذاردند. تحصیل علوم را در همدان نزد حاج میرزا اسحق مجتهد گذراند و پس از فوت پدر به مسند ریاست روحانی رسید و به لقب صدرالعلماء که خود حاکی از مقامات علمیه بود، ملقب گردید و از آن زمان به بعد به حاجی صدر معروف شد. با دختر حاجی میرزا حبیب الله مستوفی ازدواج نمود و به علت تعلق خاطر به تحصیل به تکمیل فقه و اصول پرداخت و کتابی در فقه بنام " مصابیح الامه فی تبیین الحل و الحرمه" تالیف کرد و سپس جهت ادامه تحصیل به طهران عازم شد. در سال۱۳۱۵ ه.ق به وسیله حاجی کلیم موسی از اطبای کلیمی نژاد تبلیغ و مومن شد. چون شرح ایمانش به اطلاع حضرت عبدالبهاء رسید ، لوحی به افتخارش نازل فرمودند. پس از ایمان برای امرار معاش مجبور به فروش اسباب و وسائل شد تا به تبلیغ پردازد. لذا از جانب حضرت عبدالبهاء لوحی صادر و او را مامور نگارش استدلالیه ای فرمودند که بلافاصله شروع به کار کردو نام آن را " لمعات خمس و تجلیات شمس "  گذاشت. چون مقداری از آن را تهیه نمود ، قصد تعلیم جوانان کرد که مورد قبول واقع گردید و از سال ۱۳۲۱ ه.ق شروع به تدریس جوانان بهائی کرد و اولین کلاس تعلیم تبلیغ را تاسیس نمود. به همراه این اقدام به تکمیل استدلالیه نیز پرداخت. نفوس بسیاری در محضر او حاضر شدند از جمله هیپولیت دریفوس و لورا بارنی که در حدود سال ۱۹۰۶ م به امر حضرت عبدالبهاء عازم ایران شده بودند. وی تا آخر حیات به تدریس علوم و تربیت نفوس مشغول بود و در اواخر ایام حیات به بیماری و ضعف بنیه مبتلا شد، به حدی که اطبای مشهور نیز از درمان او عاجز ماندند و در سن ۴۰ سالگی صعود نمود. مرقدش در طهران در امام زاده معصوم می باشد و اشعاری از جناب نعیم بر مزارش مسطور است . بعد از صعود لوحی جهت تسلیت به خانواده اش از جانب حضرت عبدالبهاء نازل شد. از جانب حضرت عبدالبهاء الواح بسیاری به جهتش نازل شده و او را "صدرالصدور"  و "بدرالبدور" نامیدند. و نیز زیارتنامه ای بعد از صعودش نازل شد و امر فرمودند که عده ای از بهائیان بر مزارش رفته و در یوم مخصوص تلاوت نمایند.

حاج سید جواد کربلائی

جناب حاج سید جواد از علمای مشهور و از سادات طباطبائی مقیم کربلا و از سلسله مرحوم بحرالعلوم معروف بوده اند. اجدادش در کربلا از کبار علما و فقهاء مذهب شیعه اثنی عشری بودند. ایشان نزد اقارب خود و سایر علمای عراق فقه و اصول و مبادی علوم عربیت را تحصیل نموده و معارف روحانی را نزد سید کاظم رشتی کسب کرد. سید جواد پس از آن به ایران مسافرت نمود و در محافل دروس علمای ایران داخل شد و غالبا بمسافرت و تحصیل علم از هر نوع از علما نیز اشتغال مینموده است. دو سفر به مکه معظمه برای حج مسافرت کرد و در مسجد الحرام چندی به تدریس اشتغال جست. و اما سید جواد کربلائی در خصوص معرفت خویش از ظهور حضرت باب چنین نقل میکند: " چون در سنه ۱۲۶۰ هجری، مرحوم ملا علی بسطامی از شیراز به کربلا عودت فرمود و خبر تشرف خود و سایر اصحاب را بمعرفت حضرت باب اعلان نمود شورش و هیجانی عظیم در میان اهل علم ظاهر شد و ولوله غریبی در عراق ظاهر شد… باری بشارات جناب ملا علی سبب اختلاف علمای عراق و هیجان عامه گشت و کیفیت به عرض والی عراق رسید و والی ملا علی بسطامی را از کربلا به بغداد طلبید و امر به حبس آن حضرت فرمود و در حبس نیز به اخبار خلق و نشر آثار مبارک می پرداخت …حضرت بسطامی را را بقسطنطنیه ارسال داشتند و در اثنای طریق وی را برتبه شهادت رساندند و دیری نگذشت که ندای ظهور حضرت باب از مکه معظمه ارتفاع یافت و اسم مبارک در عالم مشتهر گشت. حاج سید جواد کربلائی در همان سنه به زیارت حضرت باب در شیراز رفته و به شرف ایمان نائل آمد.

ملا زین العابدین نجف آبادی (زین المقربین )

ملا زین العابدین از اهالی نجف آباد اصفهان و بی نهایت مورد توجه و احترام خلق بود. ایشان همچنین در زهد و تقوی بی نظیر بود .تحصیلات مقدماتی را در نجف آباد و تکمیلی را در اصفهان به پایان برد و سپس در سال ۱۲۵۳ در نجف آباد به جای پدر صاحب منبر و پیشوای جماعت شد .مسجدی که در بازار نجف آباد قرار دارد و به "مسجد ملا "معروف است مردم برای او بنا کردند. وی در سال ۱۲۶۹ ه.ق توسط میرزا سلیمانقلی ترک به امر بدیع ایمان آورد و به واسطه ایشان گروهی از اهالی نجف آباد به امر مبارک مومن شدند. ایشان به حضور حضرت بهاءالله مشرف شده و مدتی در بغداد ساکن و به کتابت الواح مشغول شد. در سال ۱۳۰۲ ه.ق از لسان حضرت بهاءالله در عکا به نام " زین المقربین" ملقب گشت. حضرت عبدالبهاء در وصف وی چنین فرموده اند: " از اجله اصحاب حضرت اعلی و اعاظم اصحاب جمال ابهی بود". رساله سوال و جواب در پاسخ به سوالات ایشان از احکام کتاب اقدس نازل گردیده است.

عبد الحمید اشراق خاوری

در سال ۱۲۸۱ شمسی در مشهد از مادری فاضله متولد گردید، والدشان شخصی معمم بود و از شهرت زیادی در مشهد برخوردار بود. در سن ۵ سالگی در تحت توجهات و تعلیمات مادر ابتدا نماز و دعای کمیل را فرا گرفت و بتدریج تمام زیارت ها را آموخت. ایشان در مدرسه فاضل خان نزد طلاب دانشمند بتکمیل مقدمات پرداخت و در ادبیات عرب از محضر میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری استفاده های شایان کرد و بیست مقامه از مقامات حریری و قصاید و قطعات بسیاری از اجله فصحای عرب و اشعار بی شماری از اعزه بلغای عجم و خطب زیادی از کتاب نهج البلاغه را بخاطر سپرد و سوره های چندی از قرآن مجید را از بر کرد و کم کم از جهت معلومات و معارق صدرش منشرح و وجودش مانند چشمه زاینده گشت و از حیث محفوظات سینه اش بمنزله صندوقی از ذخایر کتب و دفاتر گردید و در باب حکمت و فلسفه از محضر شیخ محمد خراسانی و آقا رحیم که در فقه و اصول حائز اجتهاد گشته بودند، بهره ور شدند. ایشان پس از سفرهای زیاد به نقاط مختلف روز به روز شهرتی بی اندازه بدست آورد و جماعت کثیری برای استماع مواعظش در منازل و منابر حاضر می شدند — در یزد اهالی از موعظه و بیانات عالمانه اش استفاده مینمودند… در مدت زمانی که در ملایر اقامت نمود بتدریج شهرتی بی اندازه بدست آورد و با کل طبقات از علما و اعیان و خوانین و کسبه و تجار معاشر گشت و ارادتش در تمام دلها جای گرفت کم کم در شورای بلدیه عضویت یافت و در مدرسه دولتی از جمله معلمین عالی رتبه گردید و آوازه دانائی و حسن تقریرش در همه جا پیچید و جماعت برای استماع مواعظش در منازل و مساجدی که منبر میرفت ازدحام مینمودند. در این بین او با بهائیان آشنا می شود و اقدام به مطالعه کتب امری به قصد پی بردن به نکات ضعف بهائیان می کند. روزی در مکانی عمومی، شخصی بهائی مشغول تلاوت لوح سلطان با صدایی خوش و بلند بود، جناب اشراق خاوری احساس می کند برای شنیدن این قبیل کلمات تشنه است و پس از ملاقات با احبا مومن می شود و به تبلیغ، تعلیم، تدریس و تالیف می پردازد. صبح روز بعد از ایمان، که خبر آن در شهر ملایر منتشر شده بود، جناب اشراق خاوری اینطور حکایت میکنند: " صبح که از منزل خود، اتاقی داخل مسجد، بیرون آمدم دیدم مردم طور دیگر به من نگاه میکنند… مردمی که روزهای دیگر چون مرا میدیدند تعظیم می کردند و دست میبوسیدند امروز بهیچوجه اعتنائی نمی کنند، انتهی. ایشان در طول سالهای زندگی بعلت بهائی شدن بارها از منزل خویش طرد میگردد. جناب اشراق خاوری تقریبا سی سال از عمر هفتاد ساله خود را صرف تحقیق در آثار مبارکه دیانت بهائی و تالیف کتب نمود. در سال ۱۳۵۱ ه.ق در طهران به ملکوت ابهی صعود نمود. از آثار تالیف شده توسط ایشان می توان رساله تسبیح و تهلیل، مائده آسمانی در ۹ جلد، اقداح الفلاح ، گنج شایگان، محاضرات در دو جلد، درج لئالی هدایت در سه جلد، کتاب گنجینه حدود و احکام، قاموس ایقان در چهار جلد، پیام ملکوت و… تعداد زیادی اثر دیگر را نام برد.

منابع مورد استفاده برای تهیه این مقاله: مصابیح هدایت، قرن بدیع، ظهور الحق، حواریون حضرت بهاءالله، شعرای قرن اول بهائی، مائده آسمانی، تاریخ نبیل

Comments are closed.