مفهوم بیان در آثار حضرت باب

کوشا              

         مفهوم بیان در آثار حضرت  باب                              

واژه بیان و مشتقات آن در کل آثار حضرت باب به چشم می خورد از اولین اثر آن   حضرت گرفته تا آخرین آنها که در مدت نزدیک به یازده سال از قلم مبارکش نازل شده است اولین  اثر آن حضرت بعد از بعثت کتاب مبارک تفسیر سوره یوسف است که سوره اول آن در شب پنجم جمادی الاولی ۱۲۶۰ نازل شده است ولی آن حضرت آثار زیادی قبل از بعثت نیز داشته اند مانند صحیفه مخزونه فاطمیه – تفسیر سوره بقره –  رساله سلوک    و رساله فقهیه که بعضی ها معتقدند که این رساله در سن نوزده سالگی از قلم آن حضرت نازل شده اصطلاحات

 اهل بیان) مجموعه جلد سبز   نمره۴۰  ص ۶۱ و۱۲۶)و    ( مجموعه ۶۷ ص ۵۶ )

رتبه بیان ( مجموعه ۴۰ ص ۷۱ و  ۱۰۵ )

 سنه البیان ( مجموعه ۴۰ ص ۸۴ )

  نقطه بیان  ( مجموعه۴۰ ص ۱۲۶ ومجموعه۶۷ ص ۲۲۹ )

 رجال بیان ( مجموعه ۴۰ ص ۱۴۲ )

 حکم بیان ( مجموعه ۴۰ ص ۱۹۸ )

 صور علم بیان ( مجموعه ۶۷ ص ۴۸ )

 اهل علم و بیان ( مجموعه ۶۷ ص ۶۷ )

 مطلع بیان ( مجموعه ۶۷ ص ۱۲۱ )

در آثار اولیه آن حضرت آمده و در آثار متاخره نیز این اصطلاحات با مفاهیم جدیدی به کار رفته اند حضرت باب کلیه آثار خود را به نام بیان تسمیه فرموده صرف نظر ازنوع شان آن چه شان آیات باشد یا شان مناجات یا شان تفسیر یا شان خطبه یا شان صور علمیه یا شان فارسی همه این شئون به نام بیان نام گذاری شده ولی دو اثر نازله در قلعه ماکو به طور اخص بیان نامیده شده اند  یعنی کتاب مبارک بیان عربی و فارسی که کتاب شریعتی و ام الکتاب دور بیان است نزول کتاب مبارک بیان عربی مقدم بر نزول کتاب مبارک بیان فارسی بوده و شواهدی که مدل بر این موضوع است عبارتند از :    الف : ابواب کتاب مبارک بیان عربی بیشتر از بیان فارسی است بیان عربی ۲۰۹ باب دارد ولی بیان فارسی ۱۶۲ باب که ۴۷ باب نسبت به بیان عربی کم دارد لذا به نظر می رسد که نزول بیان عربی مقدم بر نزول بیان فارسی باشد .

 

ب : بیان مبارک عربی دارای دو متن عربی و فارسی است و چون متن عربی مقدم  بر متن فارسی  بوده لذا می توان نتیجه گرفت که نزول بیان عربی مقدم بر بیان فارسی بوده است .

ج : بیان فارسی ابتدا با یک آیه کوتاه عربی آغاز می شود و بعد قسمت فارسی با این عنوان آغاز می شود (  ملخص این باب آنکه  )  بعضی را تصور چنین است که خلاصه متن فارسی منظور  است در حالی که مراد حضرت باب از ملخص، تلخیص باب عربی است که در  صدر متن فارسی آمده یعنی آیه  عربی یک باب محسوب است که در اصل متن بیان عربی  یا مفهوم آن را دارد و مفهوم ملخص این باب یعنی خلاصه باب عربی که در صدر کتاب بیان فارسی قرار دارد  که به فارسی هم ترجمه و هم تفسیر فرموده اند لذا می توان تصور کرد که نزول بیان عربی مقدم بر نزول بیان فارسی بوده و این تقدم با فاصله زمانی کوتاهی باید صورت گرفته باشد . نزول بیان مبارک عربی و فارسی در ابتدای ورود آن حضرت به ماکو شروع شده و ورود آن حضرت به قلعه ماکو احتمالا با توجه به نامه های مومنین اولیه اواخر جمادی الاولی و یااوائل جمادی الثانی ۱۲۶۳ بوده و نیز با توجه به آیه بیان فارسی ( قریب به سه سال متجاوزاست که امر الله ظاهر شده ….. )   می توان تصور کرد که بعد از ورود به قلعه ماکو نزول

کتاب مبارک بیان عربی وفارسی آغاز شده و به قول یکی از عزیزان که می گفت نزول بیان عربی در قریه ماکو بوده و بیان فارسی درقلعه ماکو نازل شده است نیز نمی تواند دور از حقیقت باشد . با توجه به تصریح حضرت باب در بیان فارسی و سایر نصوص مبارکه مبنای تقسیمات هر دو کتاب بر ۱۹ واحد که هر واحد ۱۹ باب دارد بوده ولی این دو اثر مبارک همانطوریکه نوشته شد به اتمام نرسید و هر دو ناقص ماندند علل نا تمامی آنهارا بعضی حوادث مولمه و نزدیکی زمان شهادت آن حضرت نوشته اند که به نظر صحیح نمی آید زیرا آن حضرت بعد از خروج از ماکو قریب به دو سا ل در قلعه چهریق محبوس بودند و در ان ایام آثارزیادی از قلم آن حضرت نازل شده مانند کتاب مبارک پنج شان و کتاب مبارک چهار شان که کتاب اخیر بسیار حجیم و چند برابر بیان فارسی است لذا آن حضرت فرصت کافی برای تکمیل این آثار داشتند  ولی تعمدا آن حضرت این آثار را تکمیل نفرمودند زیرا ظهور موعود بیان نزدیک بوده و چون دستورات و احکام حضرت باب موقتی بوده و منوط به تایید و یا رد موعود بیان بوده لذا نیازی به تکمیل آنها نبوده آن حضرت در توقیع وصیت نامه چنین فرموده ( ان ابواب البیان قد قدر علی عدد کلشئی و لکنا ما اظهرنا الا احد عشر واحد ،  مجموعه ۶۴ ص ۹۸ ) یعنی ابواب بیان مقدر بوده که ۳۶۱ باب باشند ولی ما تعمدا یازده واحد ۱۹ بابی نازل کردیم لذا نا تمام ماندن این دو اثر مبارک بنا به اراده خود حضرت باب بوده است تسمیه این دو اثر و کلیه آثار مبارکه به بیان متضمن دو مفهوم کلی است که سعی خواهد شد توضیحاتی در این مورد داده شود .

مفهوم اول :

بیان به معنی تبیین و تفسیر معارف اسلامی است .

در کتب آسمانی ذکر شده است که بعضی از مسائلی که در آنها مطرح شده دارای معانی  باطنی بوده که مردمان نمی توانند آنها را بفهمند و  در واقع استعداد و درک آنها برای مردمان آن زمان عنایت نشده بود بلکه مقرر بوده که مفاهیم آنها در دوره آخرت توسط مظهر الهی برای مردمان بیان شود . در عهد عتیق در این مورد چنین آمده است :

( اما تو ای دانیال کلام الهی را مخفی دار و کتاب را تا زمان آخر مهر کن . دانیال نبی ۱۲  / ۴)

و نیز :

( ای دانیال برو زیرا این کلام تا زمان آخر مخفی و مختوم شده است  . دانیال نبی ۱۲ / ۹ )

دانیال نبی یکی از انبیای اکابر یهود است ایشان رویایی می بینند و از فرشته آسمانی تعبیر رویا را جویا می شود فرشته جواب می دهد که مفاهیم این کلام را مردمان نمی توانند  بفهمند زیرا استعداد درک آنرا ندارند ولی در آخر زمان خداوند معنی آنها را بازگو خواهد فرمود دانیال پیامبر عظیم الشان یهود نتوانست حقایق رویا را درک کند حال مردمان عادی چگونه می توانند آنها را بفهمند و اشعیای نبی نیز اینگونه بیان فرموده  🙁 گفت برو و به این قوم بگو البته خواهید شنید اما نخواهید فهمید و هر آینه خواهید نگریست اما درک نخواهید کرد .  باب ۶ آیه ۹ ) و حضرت موسی نیز چنین فرموده : ( اما خداوند دلی را که بدانید و چشمانی را که به بینید و گوشهایی را که بشنوید تا امروز به شما نداده است .   سفر تثنیه باب ۲۹ آیه ۴ ) و حضرت مسیح برای بیان حقایق همیشه از داستانها و حکایتها استفاده فرموده چنانچه برای تفهیم ملکوت از دانه خردل استفاده فرموده ( بار دیگر مثلی برای ایشان زده گفت ملکوت اسمان مثل دانه خردلی است که شخصی گرفته در مز رعه خویش کاشت چون نمو کند درختی می شود چنانکه مرغان هوا امده در شاخه هایش اشیانه می گیرند.انجیل متی باب ۱۳ ایه ۳۱ )که مراد شریعت الهی است  و نیز از آمدن پیامبران الهی در گذشته و آینده از این مثال استفاده فرموده ( مثلی دیگر بشنوید صاحب خانه ای بود که تاکستانی غرس نموده ….   آنرا به دهقانان سپرده عازم سفرشد و چون موسم میوه نزدیک شد غلامان خود را نزد دهقانان فرستادتا میوه های او را بردارند اما دهقانان غلامانش را گرفته بعضی را زدند و بعضی را کشتندو بعضی را سنگسار نمودند باز غلامان دیگر بیشتر از اولین فرستاده بدیشان نیز بهمان طور سلوک نمودند بالاخره پسر خود را نزد ایشان فرستاده گفت : پسر مرا حرمت خواهندداشت اما دهقانان چون پسر را دیدند با خود گفتند :  این وارث است بیایید او را بکشیم و میراثش را ببریم آنگاه او را گرفته بیرون تاکستان افکنده کشتند پس چون مالک تاکستان آید … آن بدکاران را بسختی هلاک خواهد کرد و باغ را به باغبانان  دیگر خواهد سپرد .

( انجیل متی۱ ۲/۳۳ ) .و سر تا سر انجیل جلیل مشحون از داستانها و مثل ها است لذا فرمود ( این چیزها را بمثلها به شما گفتم لکن ساعتی می آید که دیگر بمثلها به شما حرف نمی زنم بلکه از پدر بشما آشکارا خبر خواهم داد .  انجیل یوحنا  ۱۶/۲۵ ) . و نیز فرمودند ( و بسیار چیزهای دیگر نیز دارم به شما بگویم لکن الان طاقت تحمل آنها را ندارید .  انجیل یوحنا   ۱۶ /۱۲) .چنانچه ملاحظه شد حضرت عیسی نیز بیان فرموده اند که حقایق اساسی را در آینده به مسیحیان عطا خواهد فرمود ولی حا ل طاقت شنیدن آنها را ندارند لذا موکول به آینده فرموده است . و در قرآن کریم نیز این سنت الهی مراعات شده و بسیاری از حقایق در لباس داستانها و حکایات انبیای گذشته بیان گردیده و از طرفی خداوند در این سفر مبین به صراحت فرموده که آیات الهی به دوگونه محکم و متشابه نازل شده که معانی متشابه را جز خداوند  و ائمه اطهار کسی نمی داند . می فرماید : ( هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات  … و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم . سوره آل عمران آیه ۷ ) . یعنی خداوند کتاب را به تو نازل کرد این کتاب دارای آیات محکمات است که ام الکتاب هستند و قسمتی دیگر آیات متشابه هستند     ولی تاویل و تفسیر آیات متشابه راجز خداوند و راسخون در علم نمی دانند و در آیات دیگر بیان شده که مردم منتظر آمدن تاویل آیات قرآن بودند زیرا معانی و مفاهیم آنرا نمی فهمیدند چنانچه تنزیل کریم بدان ناطق است . ( هل ینظرون الا تاویله یوم یاتی تاویله ، سوره اعراف آیه ۵۳ ) یعنی آیا غیر از این انتظار دارند که تاویل قرآن بیاید و روزی که تاویل قرآن بیاید خواهند گفت کسانی که آنرا فراموش کرده اند . و حتی تکذیب قرآن توسط مخالفانش را بعلت نفهمیدن مفاهیم آن بیان فرموده ( بل کذبوا بمالم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله . سوره یونس آیه ۳۹ ) . لذا خداوند در قرآن مجید با توجه به این شواهد بیان فرموده که تاویل قرآن را در آینده خواهد فرستاد و حتی نام این تاویل را بیان تسمیه فرموده چنانچه آمده ( ان علینا جمعه و قرانه فاذا قراناه فاتبع قرانه ثم ان علینا بیانه ، سوره قیامت آیه ۱۷ ) .یعنی جمع آوری قرآن بر ماست و زمانیکه قرآن قرائت می شود از آن پیروی کن وبر عهده ماست بیان تاویل آن که در آینده صورت خواهد گرفت و ایضا در سوره رحمن فرموده که ( الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان آیات ۱ الی ۴ ) یعنی خداوند قرآن را یاد داد و انسان را خلق کرد و بیان را باو یاد داد . درک معنی حقیقی آیه بر حسب ظاهر مشکل است زیرا خلقت قبل ازآموزش قرآن بوده قاعدتا بایستی اول خلقت انجام می یافت و بعد آموزش قرآن صورت می گرفت ولی خداوند عمدا فرموده که اول قرآن آموزش داده شد و بعد انسان آفریده شد البته اگر به معنی واقعی آیه توجه کنیم مطلب بسیار واضح است زیرا مراد خداوند از خلق انسان ،انسان اولیه یا خلقت اولیه نبوده بلکه مراد خلق انسان کامل یعنی مظهر امر الهی در اینزمان است لذا معنی آیه چنین می شود که خداوند قرآن را به انسان ها یاد داد بعد انسان کامل یعنی مظهر خودش را آفرید که با ب باشد و بیان تاویل قرآن را باو یاد داد لذا با توجه به دو آیه اخیر تاویل قرآن  بایستی با نام بیان ظاهر می شد ، از این دیدگاه بود که حضرت باب کلیه آثار خود را بطور عام و دو کتاب شریعتی دور جدید را بیان نامیده که بمعنی تاویل و شرح معارف اسلامی است با مطالعه کلیه آثار حضرت باب بخوبی می توان دریافت که چرا حضرت باب این همه آثار در تفسیر سوره های قرآنی مانند تفسیر سوره والعصر – تفسیر سوره توحید –  تفسیر سوره بقره – تفسیر سوره والفجر – تفسیر سوره کوثر و نیز تفاسیری بر آیات قرآن کریم مثل تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم ، تفسیر آیه وجه الله – تفسیر آیه کل الطعام – تفسیرواو   و الصافات ..و یا تفاسیر مبارکه بر احادیث اسلامی مانند تفسیر حقیقت – تفسیر حدیث من عرفه نفسه – تفسیر حدیث جاریه و … و تفاسیر مبارکه بر ادعیه های اسلامی مانند شرح دعای زمان غیبت و تفسیر من دل علی ذاته بذاته نازل فرموده که  تفسیر حقیقی معارف اسلامی بوده که بدین وسیله اهل اسلام از خرافات و اوهام و تنگ نظری ها بیرون آمده و خود را با زمانه تطبیق دهند و ازاین منظر  آثار حضرت باب منبع بسیار غنی برای همه مسلمین جهان است از تاویل های بارز آن حضرت به مسئله رجعت و قیامت است که رجعت مختص مذهب تشیع بوده و قیامت اعتقاد کلیه فرق اسلامی اعم از سنی و شیعه است .

رجعت :

رجعت به معنی بازگشت وعود است و طبق عقاید شیعیان در زمان ظهور امام زمان حضرت محمد و ائمه اطهار زنده شده و دوباره به این دنیا باز خواهند گشت از اصطلاحات دیگر رجعت می توان عود –رجع – حشر محدود را نام برد ، مساله رجعت آن چنان در نزد تشیع مهم است که از حضرت صادق روایت کرده اند که اگر کسی به رجعت معتقد نباشد شیعه نیست و بگفته علامه مجلسی بیش از پنجاه جلد کتاب در اثبات رجعت و اعتقاد به آن توسط علمای شیعه برشته تحریر در آمده است و همانطوریکه اشاره شد فقط شیعیان به رجعت اعتقاد و ایمان دارند و سایر فرق اسلامی اعتقادی به این مساله ندارند از آنجا که مساله رجعت با هیچ عقل و منطقی سازگار نیست و عقول سلیمه از پذیرش آن ابا دارند حضرت باب جهت ائتلاف بین دو نظریه اعتقاد به رجعت و غیر منطقی بودن آن تاویلی در این مورد نوشته اند که قابل تامل است از یک طرف نظریه شیعه را مورد تایید قرارداده و از طرف دیگرنیز نظریه مخالفان را از نظر دور نمی کند و در واقع دو نقطه نظرموافق و مخالف را به یک نقطه واحده تبدیل می کند این موضوع را به تفصیل در بیان مبارک فارسی مورد بحث قرار داده اند و در توقیع رجعت و نیز سایر تواقیع به اشاره دراین مورد بحث فرموده اند . که خلاصه و چکیده آن چنین است . ارزش و اعتبار انسانها و اشیا به کلام پیامبر یا مظهر امر که کلام خداوند است منوط بوده خوبی و بدی – زشتی و زیبایی – حرام و حلال – مومن و منکر حول کلام پیامبر طائف است ابو الحکم دوره پیامبر اکرم بعلت مخالفت با آنحضرت ابو جهل نامیده شد ه و ابوجهل خوانده می شود خانه خشت گلی بواسطه کلام پیامبر بیت خدا نامیده شد و تقدس یافت و سنگ سیاه حجر الاسود به کلام پیامبر قبله گاه مسلمین جهان شد و به کلام پیامبر قبله مسلمین از بیت المقدس به کعبه مکرمه تغییر یافت و نفوسی که به پیامبر ایمان آوردند مومن محسوب شدند و آنانکه منکر آن حضرت شدند کافر و مشرک خوانده شدند . بکلام پیامبر اموال مومنان حلال و طیب است ولی نه تنها غیر مومنان بلکه اموالشان نیز نجس است لذا تقدس اشیا و نفوس به کلام پیامبر محقق می شود و از این جهت حضرت باب فرمودند همانطوریکه در دوره اسلام نبوت پیامبر وامامت ائمه اطهار به کلام خداوند محقق شد ولایت ایشان نیز در این دور به کلام خداوند محقق می شود یعنی وقتیکه حضرت باب فرمودند حضرت محمد و علی و ائمه به دنیا راجع شدند نفس این کلام مدل بر این است که این طلعات مقدسه بدنیا برگشتند بدون اینکه منظور این باشد که این طلعات مقدسه جسما و شخصازنده شده بدنیا آمده باشند و یا اینکه ارواح آنان در اشخاص دیگری ظاهرشده باشند که ازمنطق حضرت باب مردود است همانطوریکه در گذشته ارزش و اعتبار این طلعات مقدسه در انتساب به خداوند بوده اکنون نیز هر کسی که منسوب به خداوند باشد می تواند حاکی از آن طلعات باشد حضرت باب در این مورد مثالی را بیان فرموده که قابل توجه است . ( هر شئی که اطلاق شیئیت بر او شود در یوم قیامت مبعوث می گردد و بعث هر شی بذکرمن یظهره الله ( پیامبر زمان ) است در آن روز زیرا که خلق آن شی هم در اول بذکر اوبوده اگر چه در ظهور قبل او بوده مثلا این فنجان و نعلبکی بلور که الآن بین یدی الله گذارده در یوم قیامت مبعوث می شود بکینونیت و ذاتیت و نفسانیت وانیت ؛ در وقتی که شجره حقیقت تنطق فرماید که این فنجان و نعلبکی بعینه او است در هر فنجان و نعلبکی که حکم

شود اون می شود . چنانچه قبل ، وجود او بقول نقطه بیان ( مظهر امر ) بوده مثل در حدجماد زده شد تا در کل عوالم کل درک نماید . مثلا در این کور حروف حی قرار داده بقول خود در آن قیامت از  هر نفسی که بخواهد این حروف را مبعوث می فرماید بقول خود زیرا که غیر قول او خلق شی نمی کند بکینونیت و چونکه قول او قول الله است در حین قول، کینونیت شی متکون می شود . بیان فارسی باب ۱۱ واحد دوم ) . و از این دیدگاه است که در حدیث مفضل بن عمرو آمده که حضرت قائم پشت به کعبه زده و خواهد فرمود ای مردمان آگاه باشید هر کس که بخواهد آدم و پسرش شیث را ببیند من هستم و هر کس که بخواهد نوح و پسرش سام را ببیند بیاید ببیند که من هستم و هر کس که بخواهد ابراهیم و پسرش و موسی و یوشع و عیسی و شمعون و محمد و علی و حسن و حسین و ائمه را ببیند بدانید که من آنها هستم بیایید و ببینید ( بحار الانوار مجلسی جلد ۱۳ باب رجعت ) که در حقیقت ظهور حضرت قائم رجعت تمام انبیا و اولیای گذشته و حتی پیامبر اکرم و ائمه اطهار است .

مفهوم دوم رجعت :

به استمرار ظهورات الهی اشاره دارد و اینکه بشریت بی نیاز از پیامبران و کتاب الهی نیست زیرا به اعتقاد شیعیان در زمان حضرت قائم چنانچه گفته شد حضرت محمد و ائمه اطهاربه دنیا بر می گردند یعنی بار دیگر با ظهور پیامبر و نزول کتاب و قیام ائمه مسئله هدایت و رهبری محقق می شود همانطوریکه بهار تجدید می شود و همه جا مانند بهار قبلی می شودبدون اینکه عین بهار قبل یا سال قبل باشد بهار جدید و تازه آمده با همان خصوصیات و کیفیات قبلی لذا اعتقاد به رجعت یعنی اینکه در آینده نیز خداوند کسانی را برای هدایت و تربیت بشر ارسا ل خواهد فرمود .

قیامت و یوم قیامت :

قیامت و یوم آن از اعتقادات تمامی فرق اسلامی است و آن روزی است که دنیا به پایان خودمی رسدومرده ها زنده شده و به حساب آنان رسیدگی می شود مومنان به بهشت و غیر مومنان به جهنم واصل می شوند طالبین می توانند برای اطلاع بیشتر به کتب مربوطه مراجعه فرمایند ولی از دیدگاه حضرت باب قیامت خود پیامبر و مظهر الهی است و یوم قیامت روزی است که آنحضرت ظاهر می شود . در این مورد فرموده اند : (مراد از یوم قیامت یوم ظهور شجره حقیقت ( پیامبر ) است و مشاهده نمی شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد بلکه همه موهوما امری را توهم نموده که عندالله حقیقت ندارد و آنچه عندالله و عند عرف اهل حقیقت مقصود از یوم قیامت است اینست که از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان بهر اسم الی حین غروب آن یوم قیامت است .بیان فارسی باب هفتم از واحد دوم ) .و القابی دیگر نیز بدان عنایت فرموده مانند یوم الکمال که دیانت به کمال خود می رسد و یوم اخذ ثمره که ثمرات ایمان قبلی در ظهور جدید چیده می شود البته حقایق کتب مقدسه با این بیان مبارک در نهایت تطابق است ولی علمای شرایع قبل همه این مسائل را ظاهری تصور کرده و به قیامت ظاهری و حشر و نشرعمومی اعتقاد پیدا کرده اند . این عقاید نیز به هیچ وجه منطقی و عقلانی نیست و نمی توان آن را اثبات کرد از این دیدگاه بود که ابو علی سینا و ملاصدرا ی شیرازی در اثبات این موضوع به بن بست رسیده و بیان داشته بودند که قیامت و مسائل آن از طریق عقل و منطق غیر قابل پذیرش است ولی چون از ظواهر آیات شریفه این عقاید استنباط می شود لذا فقط آنها را بطور تعبدی باید پذیرفت یعنی آنان این مسائل را بعنوان یک حکیم و فیلسوف نپذیرفته اند بکه به عنوان یک مومن مسلمان که قادر به درک آن نبوده پذیرفته اند و با قبول تاویل حضرت باب مشکل فلاسفه و حکمای اسلامی نیز براحتی حل می شود . در توضیح و تشریح مطلب به چند آیه قرآنی استناد می کنیم .

آیه اول :

( اذ قال الله یا عیسی انی …. جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا الی یوم القیمه ، سوره آل عمران آیه ۵۵ ) یعنی خداوند فرمود ای عیسی آنان که از تو پیروی می کنند یعنی پیروان تو را بر تمامی کافران تا روز قیامت برتری داده ام . اگر قیامت همان روزی باشد که همه مسلمین در انتظار آن هستند که هنوز نیامده بر طبق این آیه پیروان حضرت مسیح بر تمامی کسانیکه از عیسی پیروی نمی کنند برتر هستند یعنی برتر از مسلمانان نیز  هستند در این صورت ظهور حضرت محمد و دین اسلام بلا معنی خواهد بود ولی اگر در این آیه یوم قیامت به ظهور حضرت محمد تفسیر شود مفهوم آیه بسیار واضح و متین خواهد بود زیرا فرموده که پیروان مسیح تا قیامت یعنی ظهور بعدی که ظهور محمدی است بهترین امت هستند و این کاملا صحیح و درست است زیرا اعتبار ادیان تا ظهور دیگر است و بعد از ظهور اعتباری برآنان نمی ماند .

آیه دوم :

( هذا کتاب انزلناه مبارک … و الذین یومنون بالاخره یومنون به سوره انعام آیه ۹۲ ) .یعنی کسانی که به آخرت ( قیامت ) معتقد باشند به قرآن نیز مومن خواهند بود ولی بر حسب ظاهر بسیاری از امم مثل زرتشتیان و مسیحیان به قیامت اعتقاد دارند ولی به قرآن مومن نیستند ولی اگر در این آیه آخرت به ظهور بعدی یعنی حضرت بهاءالله تاویل شود مفهوم آیه بسیار واضح و صریح خواهد بود و آن این است  کسانیکه به ظهور بعدی یعنی بهاءالله مومن شوند به قرآن نیز ایمان خواهند داشت و این کاملا صحیح است زیرا هیچ بهائی را در  دنیا نمی توان یافت که به حضرت بهاءالله مومن باشد ولی قرآن را قبول نکرده باشد هر کسی که به بهاءالله ایمان بیاورد بایستی به اسلام بعنوان دین الهی و به قرآن به عنوان

 

کتاب آسمانی اعتقاد داشته باشد لذا بصریح عبارت طبق این دو آیه شریفه مراد از قیامت یا یوم قیامت ظهور بعدی است نه آن یومی که مردمان تصور کرده اند .

آیه سوم :

( ان ربک لیحکم بینهم یوم القیمه فیما کانوا فیه یختلفون . سوره نحل آیه ۱۲۴ و ۹۲ سوره حج آیه ۶۹ – سوره سجده آیه ۲۵ ) یعنی خداوند در روز قیامت به اختلافات مردمان رسیدگی خواهد کرد . اگر روز قیامت باعتقاد مسلمانان روز حساب و کتاب است رسیدگی به اختلافات مردمان چه معنی می تواند داشته باشد و در ضمن خداوند در روز قیامت چگونه و به چه وسیله ای به اختلافات مردم رسیدگی خواهد کرد اما با توجه به سایر آیات قرآن کریم جواب این سوال را بخوبی می توانیم در یابیم . در سوره نحل آیه ۶۴ چنین آمده : (ما انزلنا علیک الکتاب الا لیتبین لهم الذی اختلفوا فیه ) یعنی ای محمد این کتاب را بر تو نازل کردیم تا به اختلافات مردمان رسیدگی کند و نیز در سوره زخرف آیه ۶۳ آمده که :(لما جاء عیسی بالبینات قال قد جئتکم بالحکمه و لا بین لکم بعض الذی تختلفون فیه ) یعنی حضرت عیسی بابینات آمد تا به اختلافات مردمان رسیدگی کند با توجه به پیام دو آیه مبارکه خداوند در گذشته با ارسال رسل و انزال کتب اختلافات مردمانرا از بین برده لذا حل اختلافات مردمان در روز قیامت نیز مثل گذشته با ارسال رسل و انزال کتب خواهد بود یعنی روز قیامت روزی است که در آنروز پیامبر جدید با کتاب تازه ظاهر می شود لذا طبق این آیه نیز روز قیامت روزی می شود که باید پیامبر جدید بیاید نه آنروزی که مردمان تصور کرده اند .

زنده شدن مردگان :

زنده شدن مردگان نیز از امور غیر منطقی و غیر ممکن است و بقول فلاسفه اعاده معدوم غیر ممکن است کسی یا چیزی که از بین رفت بازگشت آن طبق قوانین طبیعت ممکن نیست لذا حضرت باب در تفسیر این مسئله فرموده اند که مراد حیات روحانی و ایمانی است ، یعنی در زمان ظهور جدید همه مردمان مرده ایمانی هستند و با ایمان به ظهور جدید حیات تازه یافته و مثل این است که از مردگان برخاسته اند از این جهت بود که به مومنان اولیه حروف حی لقب دادند یعنی نفوس زنده که از مردگان برخاسته اند همین تعبیر نیز در آیات قرآنی مندرج است چنانچه از خواب زمستانی طبیعت به مرگ و موت تعبیر کرده است مانند :(ینزل من السماء ماء فیحیی به الارض بعد موتها . سوره رعد آیه ۲۴ ) یعنی خداوند از آسمان آب را بروی زمین نازل کرد و به وسیله آن زمین مرده را حیات بخشید به همین نحو انسانها در آخرت هر ظهور، فاقد روحانیت و عواطف انسانی می شوند که در واقع به مرگ روحانی مبتلا شده اند هر چند حیات جسمانی و ظاهری دارند و در آیه دیگر چنین آمده 🙁 لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم برزقون فرحین بما ایتهم الله من فضله .  سوره آل عمران آیات ۱۶۹ و ۱۷۰ ) یعنی کسانیکه در راه خدا کشته شده اند نمرده بلکه زنده هستند و خداوند به انها زرق می دهد و بآنچه خداوند از فضلش بآنان داده شاد هستند . در این آیه دو نکته مهم وجود دارد اول اینکه مفهوم مرده و زنده باعتبار  انسانها بستگی ندارد زیرا هر چندکه شهیدان کشته شده و مرده محسوبند ولی خداوند آنان رازنده می داند دوم اینکه بعد از مرگ ( که هنوز قیامت نیامده تا به حساب آنان رسیدگی شود ) به اجرخودرسیده به بهشت رفته و از زرق الهی مرزوق شده اند . با توجه به مطالبی که نوشته شد طبق اعتقادحضرت باب به حساب مردگان بعد از مرگ بلافاصله رسیدگی شده به بهشت یا دوزخ می روند لذا نیازی به انتظار یومی به نام قیامت نیست و معنی حقیقی قیامت همان است که گفته شد یعنی آمدن پیامبر جدید و نزول کتاب تازه که برای هدایت بشر ضروری است حضرت باب توضیح فرموده که این تاویل و تفسیر از قیامت در این عالم است و این بدان معنی نیست که حساب و کتابی در عالم نیست و یا عالم بعدی وجود ندارد در صورت انکار عالم بعدو حساب و کتاب خلقت بی معنی می شود و ارسال رسل و نزول کتب آسمانی لغو خواهد گردید . در حالیکه حضرت باب کتاب بیان را میزان رفتار و کردار انسانها تا ظهور دیگر می داند و خداوند طبق این میزان گمراهان و هادیان را مجازات و پاداش خواهد داد .

مفهوم بیان دوم :

مفهوم دوم بیان درباره مقام حقیقی پیامبران می باشد طبق آثار حضرت باب پیامبر یا مظهر الهی هر چند بر حسب ظاهر یک انسان خاکی است ولی در مقامی بس رفیع و عالی دارد که شناخت آن کما هو حقه میسر نیست و معرفت ما از آن طالعات مقدسه در حد خودمان است که آنان را مثل خود تصور می کنیم باعتقاد حضرت باب سه عالم وجود دارد :عالم حق ، عالم خلق ، عالم امر ، که واسطه بین دو عالم حق و خلق است . عالم حق تنزیه صرف و تقدیس بحت است و این مختص خداوند عالم است و کسی را بدان عالم راهی نیست هیچ تصور و ادراکی از آن عالم نداریم هر درک و تصوری به شرک و بت پرستی منجر خواهد شد در مقابل عالم حق ، عالم خلق است که نقص صرف است و این عالم نقص هیچ ربطی و وصلی به عالم حق ندارد و باعتباری در مقابل عالم حق عدم صرف است چون ارتباطی بین دو عالم نیست لذا خداوند عالم دیگری را خلق فرموده بنام عالم امر که به اصطلاح حضرت باب مشیت اولیه یا مشیت امکانیه یا حقیقت پیامبران است و این عالم واسطه بین دوعالم کمال مطلق و نقص صرف است و خداوند توسط مشیت اولیه با عالم نقص ارتباط برقرارمی کند دستورات خود را توسط مشیت اولیه به عالم بشر اعلان می کند ایمان بخود را به ایمان به او منوط فرموده اطاعت او را اطاعت خود خوانده  ، مخالفت او را مخالفت با خود ، علم او را علم خود ، قدرت او را قدرت خود ، اهانت به او را اهانت به خود و حتی عبادت او را عبادت خود دانسته و نیز دیدار او را دیدار خود خوانده و این مظاهر امر یا پیامبران دارای دو مقام توحیدی و تحدیدی هستند در مقام توحیدی نماینده تام الاختیار خداوند و قائم مقام او در عالم امر و خلق هستند هر چه حکم کنند و هر چه بفرمایند همان حکم خداوند و امر اوست وکسی را سزاوار نیست که با آنان مخالفت کند و در مقام تحدید نسبت به خداوند مثل سایرنفوس بوده و اظهار بندگی و عبودیت فرموده اند . در بیان فارسی در این مورد چنین می خوانیم :

(للنقطه مقامین مقام ینطق عن الله و مقام ینطق عما دون الله ذلک مقام عبودیته لذلک المقام الذی به یعبد الله باللیل و النهار . خداوند از برای شمس حقیقت دو مقام خلق فرموده یکی مقام غیب ذات او که مظهر الوهیـت است که آنچه آیات نازل می فرماید از قبل او می کند و او است که موصوف نمی گردد بهیچ وصفی و منعوت نمی گردد به هیچ نعتی و متعالی است از هر ذکر و ثنایی و مقدس است از هر کافور و جوهر امضایی … و این آیتی است که در او دیده نمی شود الا الله که مادون او خلق او است و این آیتی است که در او آیتیت دیده نمی شود بل نفس ظهور الله  و ذات بطون الله و علو امر الله و سمو سمو الله و کینونیت ازل و ذاتیت قدم و طلعت صرفه بحته و از برای او امکنه و حدودات نیست و قرب او عین بعد اوست …. و نفس مشیت … مرآت الله بوده که دلالت نکرده و نمی کند الا علی الله جل و عز … و جهت خلق او شاهد است بر عبودیت او بر خداوند . بیان فارسی باب اول از واحد چهارم ).لذا مفهوم دیگر بیان تفسیر و تبیین مقام توحیدی پیامبران است و شاید بتوان گفت که کل آثار حضرت باب حول همین مطلب دور می زند و در تمامی آثار اولیه بعد از تنزیه حق به مقام حقیقی حضرت محمد اشاره کرده و آنرا ما فوق تصورات بشری اعلان فرموده بخصوص برای شیعیان که ائمه اطهار و حضرت فاطمه را با آن حضرت در یک صقع قرار داده در حالیکه  به فرموده حضرت باب اگر حضرت محمد به ولایت نطق نمی فرمود ولایت خلق نمی شد تا چه رسد که با آنحضرت در یک مقام و رتبه توصیف شوند و از این دیدگاه بود که حضرت باب فلسفه تمام احکام خود را به من یظهره الله یا نقطه اولی که سمبلی از پیامبران است ارتباط می دهد . نقطه اولی یعنی اولین نقطه یا اولین تجلی خداوند به جهان و یا اول صادر از حق یا عقل اول ویا کلمه الله که مراد مقام توحیدی و حقیقی انبیاء و مرسلین است ولی در این ظهور از القاب خاص حضرت باب محسوب شده است بعنوان مثال حکم عزت و احترام به بیان بعلت اینکه کلام قبلی من یظهره الله است ( ۱۳ از ۳ ) و یا حکم بهترین شی تعلق به نقطه بیان دارد (۶ از ۵  ) ، زیرا (کلشی للله است و اقرب از نقطه مشیت کی است ۶ از ۵ ). یعنی مالک حقیقی خداوند است و چون مشیت اولیه یا نقطه اولی یا پیامبر یا من یظهره الله نماینده خداوند است لذا ما لک حقیقی نقطه اولی است و یا حکم ایمان به من یظهره الله ایمان به خداوند است (۱۵ از ۳ )یا بیت الله واقعی مظهر امر است و بیت ظاهری نمادی از آن حضرت است ( ۱۶ از ۴ ) هر چه به پیامبر راجع شود به خداوند راجع می شود و هر چیزی به پیامبر راجع نشود به خداوند راجع نمی شود باب دوم ازواحد چهارم و همچنین مقام یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید ، مقام مظاهر مقدسه و پیامبران الهی است که اشاره به عصمت ذاتی همه پیامبران دارد از این جهت بوده که حضرت باب کلیه آیات مربوط به لقاء الله را به لقاء من یظهر الله یا پیامبر تاویل فرموده که در همه کتب آسمانی بدان بشارت داده اند که مردمان خدا را خواهند دید و در تورات و انجیل و قرآن آیات زیادی مدل بر این مطلب می توان یافت حضرت باب فرموده اند که :

( آنچه در کتب سماویه ذکر لقا او ( الله ) شده ذکر لقاء ظاهر بظهور او است که مراد نقطه حقیقت و مشیت اولیه بوده و هست و آنچه در قرآن ذکر لقاء الله و لقاء رب شده بحقیقت اولیه مراد لقاء رسول الله بوده وهست ، باب هفتم از ۳ ) .چنانچه ملاحظه شد حضرت باب مفهوم لقاء الله را در ( ظاهر بظهور ) یا (نقطه حقیقت ) یا (مشیت اولیه ) یا ( رسول الله ) تعبیر فرموده یعنی باعتقاد بابیان و بهائیان همه پیامبران الهی دارای این مقام هستند هر چند که در گذشته انبیاء این مطلب را بیان نفرموده اند و بر همین سیاق بوده که اصطلاحات ( ذات الله ) ( هیکل الله ) ( روح الله ) و سایر القاب مهیمنه در آثار بهائی به همه مظاهر ظهور و ایضا به حضرت باب و حضرت بهاءالله اطلاق شده است و جوهر مطلب آنکه تمامی آثار حضرت باب و حضرت بهاءالله را در مقام مظهریت می توان خلاصه کرد البته کسانی که با این اصطلاحات آشنایی ندارند ویا تعمدا می خواهند که اذهان سایر نفوس را مشوش کنند بهانه کرده و گفته اند که این نوع القاب مدل بر این است که حضرت باب و حضرت بهاءالله ادعایی خدایی فرموده اند البته چنانچه نوشته شد این افراد یا واقعا درکی از این مسائل ندارند و یا نمی خواهند که حقایق را بفهمند لذا این نوع اتهامات را رواج می دهند و بنظر رسید که مطا لبی نیز در این مورد نگاشته شود .

الف : حضرت باب فرموده اند : ( در باب اول از عدد کلشی امری که خداوند عز و جل فرض نمود کلمه لا اله الا الله حقا حقا اذ کل بیان راجع باین کلمه خواهد شد و نشر خلق آخر از این کلمه خواهد شد و معرفت این کلمه منوط است به معرفت نقطه بیان الذی قد جعله الله ذات حروف ا لسبع باب اول بیان فارسی ) یعنی اولین فریضه هر انسان شناخت خداوند است و این معرفت جز از طریق نقطه اولی در این دور مقدور نیست که خداوند او را انتخاب فرموده است پس اقرار به وحدانیت الهیه یکی از ارکان امر بهائی و بابی است و رکن دوم اقرار به مظهریت حضرت باب یا حضرت بهاءالله است .

ب : اعتقاد به الوهیت حضرت باب و حضرت بهاءالله مستلزم این است که خدای غیب را منکر باشیم و این با تمامی آثار و اعتقادات بهائی مغایرت دارد و بارها حضرت بهاءالله این اتهام را رد فرموده اند . در لوحی چنین نازل شده است : ( من المشرکین من قا ل انه انکر الغیب قل صه لسانک یا ایها المشرک بالله ان الغیب ینطق بهذااللسان البدیع تشهد الذرات انه لا اله الا هو  ؛ کتاب مبین ص ۱۰۷ ) یعنی بعضی از مشرکان می گویند که بها الله خدای غیب را انکارکرده است به آنها بگو زبانتان بریده باد خدای غیب به زبان من سخن می گوید و همه ذرات شهادت می دهند که جز او خدایی نیست و در رد نفوسی که این اتهامات را به آن حضرت نسبت داده اند فرموده : ( من قال ان هذا هو الذی ادعی فی نفسه ما ادعی فو الله هذا لبهتان عظیم و ما انا الا عبد آمنت بالله و آیاته و رسله ، سوره الملوک الواح نازله خطاب به روسای ارض ص ۵۹ ) .یعنی بعضی می گویند که بهاءالله خدای غیب را منکر است زیرا ادعای خدایی کرده قسم بخدا این بهتان عظیمی است من بنده خداوند هستم که به خداوند و آیات او و رسولان او مومن

می باشم . و ایضا فرموده : (اسمع ما قاله الظالمون فی ایامی منهم من قال انه ادعی الربوبیه و منهم من قال انه افتری علی الله ومنهم من قال انه ظهر للفساد تبالهم و سحقا لهم الا انهم من عبده الاوهام . کتاب مجموعه اشراقات ص ۲۰۱ ) یعنی ظالمان می گویند بهاءالله ادعای خدایی کرده و بعضی گفته اند که بها الله بر خداوند افترا بسته و خود را از جانب او مامور می داند و بعضی نیز گفته اند که بها الله برای  فساد  ظاهر شده ، مرگ و هلاکت بر این مردمان باد که بنده اوهام هستند . و حضرت باب نیز درباره خود چنین فرموده ( نقطه بیان عبدی بوده مخلوق و مرزوق و مولود و موروث و آنچه من الله تکلم نموده از او ( خدا ) است نه از او ( خودش ) که کسی غلو ننماید و از حد عبودیت تجاوز نکند . بیان فارسی باب اول از واحد نهم ) و نیز فرموده که ( شهد الله انه لا اله الا هو و ان ذات حروف السبع عبده ( کتاب پنج شان ص ۶۹ ) یعنی خداوند خود شهادت داده بر اینکه جز خودش خدایی نیست و باب بنده او است و ایضا فرموده ( ما انا الا عبد الله و کلمته و ما انا الا اول الساجدین لله العلی و کان الله علی کل شی شهیدا . منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه اولی ص ۴۰ بنقل از قیوم الاسماء ) یعنی من بنده و کلمه الله  و  اولین سجده کننده از برای خداوند هستم و خداوند شاهد ،  حال من است . علی ای حال حضرت باب و حضرت بهاءالله طبق همین آثار مبارکه مظهر الهی بوده و اعتقاد بهائیان عالم نیز جز این نیست چنانچه حضرت عبد البهاء نیز فرموده اند :(اگر سوال نمایند که در حق حضرت بهاءالله چه اعتقاد دارید بگوئید آنحضرت را اول معلم عالم و اول مربی عالم در این عهد می دانیم . مکاتیب حضرت عبدالبهاء جلد ۳ ص ۴۴۸ . )لذا اساس عقاید اهل بها را چنین بیان فرموده اند . ( اساس عقاید اهل بهاء روحی لهم الفداء رب اعلی ( باب ) مظهر وحدانیت و فردانیت الهیه و مبشر جمالقدم و حضرت جمال ابهی روحی

لاحبائه الثابتین فدا مظهر کلیه الهیه و مطلع حقیقت مقدسه ربا نیه . الواح وصایای حضرت عبدالبهاء  ) .

ج : بعقیده اهل بها کلیه آثار حضرت باب و حضرت بهاءالله آیات و کلام الهی بوده و زبان و قلم این طلعات مقدسه واسطه انتقال آنها به عالم بشریت و ترجمان وحی الهی بوده کسانی هستندکه در حین مطالعه آثار مبارکه بعلت غفلت از این اصل اساسی که منبع این آثار خداوند عالم بوده نه حضرت باب و بها الله به اعراض و اعتراض پرداخته و با استناد به بعضی از نصوص بهائی مانند ( کل الالوه من رشح امری تالهت و لا اله الا انا المسجون الفرید ) عنوان کرده اند که اینها دلیل بر ادعای خدایی آنهاست و البته غفلت آنان از آنجا ناشی شده که این کلام را از حضرت بهاءالله می دانند نه خداوند ولی باعتقاد بهائیان خداوند از زبان و قلم حضرت بهاءالله فرموده که تمامی خدایان از فرمان من بخدایی رسیده اند و یا جز من خدای زندانی خدای دیگری نیست چنانچه حضرت باب فرموده : ( ان الکتاب لحق ذلک قول الله من لسانی . بیان عربی ص ۸ ) یعنی این کتاب قول خداوند است از زبان من و نیز فرموده : ( خداوند نازل فرموده در بیان کلمه که جامع کل علم است و اون اینست اننی انا الله لا اله الا انا و ان ما دونی خلقی . بیان فارسی باب ششم از واحد ۳ ) .و نیز فرموده که ( من یظهره الله …. می گوید از لسان مجلی خود که خداوند باشد اننی انا الله    لا اله الا انا . بیان فارسی ص ۲۷۳ باب اول از واحدهشتم ) وحضرت بهاءالله نیز فرموده اند ( ذکر الوهیـت و ربوبیت از حق جل جلاله بوده و هست . مجموعه اشراقات ص ۴۳ ) لذا گوینده حقیقی خداوند بوده که فرموده جز من خدایی نیست و یا همه خدایان از فرمان من بخدایی رسیده اند . در قران مجید شبیه این نوع آیات را زیاد می توان زیارت کرد که حضرت محمد از زبان خداوند فرموده  🙁 اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی . سوره طه آیه ۱۵ ) و ایضا( لا اله الا انا فاعبدون . سوره انبیآء آیه ۲۵ ) و نیز( فتبارک الله احسن الخالقین سوره مومنون آیه ۱۴ ) یعنی خدا بهترین خالق است در حالیکه جز خودش خالقی نیست و نیز آیه ( اوحینا الی ام موسی . سوره قصص آیه ۷ ) .اگر کسی اعتقاد به مبداء وحی حضرت محمد نداشته باشد این آیات را چگونه معنی و تفسیر خواهد کرد آیا نخواهد گفت که حضرت محمد چنین فرموده است ولی بهائیان و مسلمانان اعتقاد دارند که حضرت محمد حامل وحی بوده و کلام الهی را بدون دخل و تصرف نقل فرموده همانطوریکه حضرت باب و حضرت بهاءالله حامل وحی بوده و کلام الهی را به بشریت بدون دخل و تصرف رسانیده اند . پس کسانی که آثار بهائی را مورد مطالعه قرار می دهند بهتر است که اندکی انصاف بخرج داده و با سعه صدر و بدون تنگ نظری آثار را بخوانند و قضاوت کنند در مورد آیه ( انا المسجون الفرید ) ممکن است که این سوال برای بعضی پیش بیاید که چگونه می توان خدای غیب را مسجون ساخت در این مورد نیز بهتر است که به آیات قرآن کریم نظری بیندازیم شاید پاسخ خود را در آن پیدا کنیم  در سوره اعراف آیه ۱۶۰ چنین آمده ( و ما ظلمونا ولکن کانوا انفسهم یظلمون ) یعنی خداوند می فرماید یهودیان بر ما ظلم نکردند بلکه بر خودشان ظلم کردند براستی یهودیان چگونه به خداوند غیب ظلم کردند که فرموده آنها توهم کردند که بر ما ظلم کرده اند . و نیز در آیه ۵۵ سوره اعراف آمده که ( فلما آسفونا انتقمنا منهم ) یعنی چون ما را متاسف ساختند لذا از آنان انتقام گرفتیم یعنی مردم خدا را متاسف ساختند و نیز آیه 🙁 لا تقدموا بین یدی الله و رسوله حجرات آیه ۱ ) یعنی در حضور خداوند و رسولش پیشی نگیرید پس اگر بتوان که بر خداوند ظلم کرد و او را متاسف ساخت و بر او پیشی گرفت  همچنین می توان او را زندانی کرد و حتی طبق زیارت نامه حضرت حسین خونش را ریخت ( السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره ) یعنی درود بر تو ای خون خدا و پسر خون خدا ، البته از این آیات مفاهیم دیگری مد نظر بوده که حقیقت هم همین است در آثار بهائی نیزمفاهیم ظاهری مراد نبوده بلکه حقایق مندرجه در آنها مد نظر بوده و چون مسلم است که بها الله رسول الهی و فرستاده اوست لذا اهانت باو و زندانی کردن او اهانت به خداوند و زندانی کردن خداوند است البته در آیات قرآن شریف آیات زیادی در این مورد نازل شده که اسماءو صفات انسانی را خداوند بخودش نسبت داده مانند اینکه خداوند دست دارد . (ید الله فوق ایدیهم فتح آیه ۱۰ ) و اینکه دو دست دارد ( یداه مبسوطتان مائده – ۶۴ ) و یکی از دستهای خداوند چپ و دیگری راست است ( مطویات بیمینه زمر ۶۷ ) خداوند چشم دارد مانند ( فاصنع باعیننا . هود ۳۷ – مومنون ۳۷ ) یعنی کشتی را مقابل چشمان ما بساز یا اینکه خداوند دارای پهلو است ( ما فرطت فی جنب الله زمر ۵۶ ) و اینکه خداوند چهره دارد ( فاینما تولوا فثم وجه الله بقره – ۱۱۵ ) و یا یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام رحمن ۲۷ ) و اینکه خداوند رنگ نیز دارد ( صبغه الله و من احسن من الله صبغه بقره -۱۳۸ ) یعنی رنگ خدا و کیست از خداوند رنگین تر و اینکه خداوند روح دارد ( فارسلنا الیها من روحنا فتمثل لها بشراسویا مریم ۱۷ ) یعنی روح خود را بسوی مریم فرستادیم و روح ما بصورت یک انسان بر او ظاهر شد و ( فنفخنا فیه ( مریم ) من روحنا تحریم ۱۲ ) یعنی از روح خود بر مریم دمیدیم و اینکه خداوند نیازمند پول است و از مردم قرض می خواهد ( من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا بقره – ۲۴۵) یعنی کیست که بخداوند قرض بدهد و اینکه خداوند شتر دارد ( هذه ناقه الله لکم . اعراف ۷۳ ) اینکه خداوند عرش دارد ( یحمل عرش ربک فوقهم یومند ثمانیه حافه ۱۷ )یعنی در روز قیامت عرش خدا را هشت فرشته حمل خواهند کرد و اینکه می توان با خداوند سر جنگ داشت و با او مبارزه نمود ( الذین یحاربون الله و رسوله . مائده – ۳۳ ) یعنی آنا نکه با خداوندو رسولش محاربه می کنند و حتی اینکه خداوند ماکر است ( و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین آل عمران ۵۴ ) یعنی مردم خدا را مکر می کنند و خداوند مردمان را مکر می کندو خداوند بهترین مکر کنندگان است . و سایر آیات مبارکه که مشحون از این اصطلاحات است و طبق تاویل و تفسیر حضرت باب و حضرت بهاء الله در همه این موارد مراد مظهر الهی و پیامبربوده که خداوند آنها را بخود نسبت داده است و همین مفهوم را حضرت صادق چنین بیان فرموده است حمزه بن بزیع از ایشان درباره آیه فلما آسفونا سوال کرد آنحضرت فرمود  ( خدای عز و جل چون افسوس ما افسوس نخورد لیکن او دوستانی برای خود آفریده که آنهاافسوس خورند و خشنود گردند و ایشان مخلوقند و خداوند خشنودی آنها را خشنودی خود و خشم آنها را خشم خود قرار داده زیرا ایشانرا مبلغین خود و دلالت کنندگان بسوی خود مقرر داشته است و از این جهت است که آن مقام را دارند چنانچه در این باره گفته است هر که بیکی از دوستان من اهانت کند به پیکار من آمده و مرا به مبارزه خوانده است و فرموده هر که فرمان پیغمبر برد فرمان خدا برده است . سوره ۴ آیه ۸۰ … و نیز فرموده است همانا کسانیکه با تو بیعت کنند با خدا بیعت کرده اند . سوره ۸ آیه ۱۰و دست خدا روی دست ایشان است سوره فتح . تمام این عبارات و آنچه مانند اینهاست معنایش همانست که برایت گفتم و همچنین است خشنودی و خشم و …. . کتاب اصول کافی جلد ۱ باب نوادر و کتاب چهارده معصوم جلد دوم ص ۱۹۷ ) و از این منظر بوده که بسیاری از اسماء و صفات الهی را ائمه اطهار بخود نسبت داده مانند آیه کل شی هالک الا وجهه که حضرت صادق فرموده ( من اتی الله بما امر به من طاعه محمد ص فهو الوجه الذی لا یهلک ) و نیز قال ( نحن المثانی و نحن وجه الله …. و نحن عین الله فی خلقه و یده المبسوطه … نحن و الله الاسماء الحسنی …. ان الله جعلنا عینه فی عباده و لسانه الناطق فی خلقه و یده المبسوطه علی عباده – بالرافه و الرحمه و وجهه الذی یوتی منه و بابه الذی یدل علیه و خزانه فی سمائه و ارضه و نیز ان الله تعالی اعظم و اعز و اجل و امنع من ان یظلم ولکنه خلطنا بنفسه فجعل ظلمنا ظلمه و ولایتنا ولایته و نیز قال امیر المومنین ع انا عین الله و انا ید الله و انا جنب الله و انا باب الله .  اصول کافی جلد ۱ باب نوادر ) . یعنی حضرت محمد وجه الله است و نیز ما ائمه سبع مثانی و وجه الله و عین الله و ید الله هستم ، قسم بخداوند اسماء حسنی ما هستم … خداوند ما را چشمان خود در خلقش و لسان ناطقش و دستهای مبسوطه خود در میان خلق قرار داده …. ما وجه خداوند و باب او و خازن او در آسمانها و زمین هستم و خداوند ارفع از این است که به او ظلم کنند ولکن ما را بخود منسوب فرموده و ظلم به ما ظلم باو و ولایت ما ولایت اوست و حضرت علی نیز فرموده که من چشم خداوند ودستهایش و جنب خداوند و باب الله هستم . و در عیون اخبار الرضا نیز آمده که ( قال النبی ص من سب علیا فقد سبنی و من سبنی فقد سب الله یعنی هر کسی که به علی ناسزا گوید به من ناسزا گفته و هر که بمن ناسزا گوید خداوند را دشنام داده است و دربحار الانوار جلد ۳۹ ص ۳۱۳ آمده که فقام رسول الله خطیبا فقال یا ایها الناس لا تشکوا علیا فو الله انه لخشن فی ذات الله . یعنی از علی شکایت نکنید قسم بخدا که او در ذات خداوند خشن است ونیز آمده که ( قال النبی لا تسبوا علیا فانه ممسوس فی ذات الله یعنی حضرت رسول اکرم فرمود که علی را سب نکنید زیرا او ممسوس در ذات خداوند است که مولف ممسوس را به مجنون یآ مخلوط تاویل کرده و گفته و یحتمل المراد بالممسوس المخلوط و اللممزوج مجازا ای خالط حبه تعالی لحمه و دمه یعنی و احتمال دیگر مراد از ممسوس مخلوط و ممزوج است بصورت مجازی یعنی حب خداوند با گوشت و خون علی مخلوط شده است . لذا اطلاق اسما و صفات الهی بر حضرت باب و حضرت بهاءالله  به این معنی است که این طلعات مقدسه منسوب به خداوند هستند نه انکه استغفرالله انان را خدا بدانیم و  خلاصه کلام و جوهر مرام آنکه تمامی آثار حضرت باب و بهاءالله حول کلمه مظهریت یعنی مقام حقیقی پیامبران دور می زند و از این منظر بوده که حضرت باب همه آثار خود را بیان تسمیه فرموده اند . انتهی   جانتان خوش باد

Comments are closed.