یادداشتی در حاشیۀ نقد سکولار بر دین بهائی: مار گزیده و ریسمان سیاه و سفید

یادداشتی در حاشیۀ نقد سکولار بر دین بهائی: مار گزیده و ریسمان سیاه و سفید

کاویان صادق زاده میلانی

مقالۀ جالب و مفید خدمت سرور فرهیخته آقای نوری علاء تحت عنوان «گره کور احزاب مذهبی» را در سایت سکولاریسم نو خواندم و مطابق معمول از بررسیها و نقدهای آن استفاده بردم:

http://www.newsecularism.com/Nooriala/062708-Religious-Parties.htm

شاید لازم باشد که در آغاز کلام اذعان کنم که بنده از طرفداران نقدها و فعالیت های ادبی و نوشتاری اسماعیل نوری علاء هستم و مقاله ای ایشان را عموما با دقّت می خوانم.

مقالۀ بالا را نیز با همان دقّت همیشگی که لازمۀ مطالب پر محتوای ایشان است خواندم. گرچه چند جای مقاله مانند اشاره به اقلیتهای قومی و نژادی ایرانی درچارچوب بحث سکولاریزم—که بحثی پیرامون جدا بودن یا نبودن دین از سیاست دارد—و تحلیل ایشان از حرکتهای درون طیف شیعی که بدون در نظر گرفتن ابعاد تاریخی آن مطرح شده اند، جای گفتگو و نقد بیشتری دارد، ولی روی هم رفته مقاله ای مستند و مفید و شامل نقد مهمی از قدرت و به عبارت ایشان "ماشینهای قدرت" دارد و معضلات مهمی را مطرح و راهکارهای جالبی را ارائه می کند. البته خود نگارنده نیز ادعا نمی کند که بحث کامل و تمام است و مشخص است که یادداشتی کوتاه نمی تواند در برگیرندۀ کامل و فراگیر نظرات سیاسی و نظری ایشان باشد.

در اینکه مردم ایران از دست دین (دکانداران دین) و خشکه مقدسان و مدعیان برتری شریعت بر قانون عرفی و ایمان بر علم و عقل زجرهای بسیاری کشیده اند حرفی نیست. در اینکه نسل اندر نسل (سده اندر سده) توسط ماشینهای عوام فریبی دینی فریفته شده اند و بدبختی و آسیب را یا بر تن خود کشیده اند یا بر دیگران جاری ساخته اند نیز حرفی نیست.  این قولی است که جملگی برآنند.

در سال اوّل دبیرستان بودم که یک همشاگردی چهارده یا پانزده ساله داوطلبانه به جبهۀ جنگ با عراق رفت. در یکی از عملیاتهای مهم پس از یک شب کامل سینه زنی و چند سخنرانی تند و تیز و داغ مذهبی این نوجوان داوطلب می شود تا با انداختن خود بر زمین در میدان مین راه را برای سلحشوران اسلام باز کند تا پیشروی کنند. از قضای بد این نوجوان با انداختن خود روی مین در همانجا کشته می شود. من همشاگردی و دوست خوب دبیرستانی زیاد داشتم. ولی خیلی یاد این هم دبیرستانی می افتم. حال پس از گذشت بیست سال نمی دانم تکلیف خانواده اش چیست؟ پدرش چه می کند؟ مادر داغدارش با چه حالی روزگار را سرمی کند؟ برادران و خواهرانش هم اکنون جوانمرگ شدن نوجوان را چگونه توجیه می کنند؟ و کاش نمونه همین یکی بود. میلیونها ایرانی در همین دورۀ پس از انقلاب داوطلبانه یا به اجبار متحمل انواع گوناگونی از آسیب و آزار و شکنجه و تجاوز و غیره شده اند، و هرکس داستانی از رنج و ستم وجدانی و ایدئولوژیک به دوش می کشد و خلاصه جامعه ای شده ایم که طبقات بالا و پایین و اعلا و سفلایمان آزار از دینکاران و دکانداران دینی زمان دیده ایم.

ترس مردم ایران از دین و دین داران بدون علّت نیست و کاملا قابل توجیه است. جریان در تاریخ تمدّن غرب نیز فرق چندانی نمی کند. انکیزاسیون پدیده ای شیعه و اسلامی نبود. جریان بنیادگرایی دینی مسیحیان آمریکا با خرافات ویژه و باورهای عجیب و غریبشان من را به یاد تحمیق مذهبی رواج یافته در ایران می اندازد. در برنامه های مفصّل تلویزیونی کنونی آمریکا هر روز مقداری انسانهای مثلا بیمار و شل و سرطانی و غیره را گرد هم می آورند و به خدمت حضرتی کاریزماتیک می آورند که او نیز با مسحی بر سر و دست یا عضو مجروح و آسیب دیدۀ بیمار درمانی الهی را در وی القا می کند و ناگهان شخص بیمار شل که با صندلی چرخدار آمده بود در همان محضرمی ایستد و می دود و مردم از ابهّت و توانایی خدادادۀ شخص کاریزمایتک می خندند و می گریند و غش می کنند و پول بیشتری برای ترویج مسیحیت به کلیسای حضرت می دهند. نتیجه این شده است که دیروز دیدم که کشیشی بنی هیل نام که از بزرگان این طائفه است دو دسته کاغذ ۲۰ سانتی را روی هم چیده بود و دستش را روی این دو دسته کاغذ رسیده از درخواست کنندگان شفا بود و تمامی آنها را از هر علّت و بیماری و سرطان پاک و تطهیر کرد. البته من در ۱۰ سال پزشکی در آمریکا بارها دیده ام که بستگان بیماران برای تعجیل شفا از این نوع درمانها به بستر بیمار می آورند ولی واقعیت اثبات شدۀ علمی و تجربی این است که این فعالیتها تاثیر پزشکی و درمانی ندارد. در واقع این جریان، جریانی حرفه ای است، یعنی در راستای کسب رزق یومی است. نتیجۀ آن هم از این قرار است که مبلغان مذهبی بزرگ که در آمریکا از معافیت مالیاتی برخوردارند با هواپیمای جت خصوصی پرواز می کنند و ابزار و آلات دستشویی های آنها نیز از طلا است و این در حالی است که طبقات پائین جامعه همچنان با پیشکش پول ولخرجی و زندگی آنچنانی آنان را تامین می کنند. فرق این قشر دینی با قشر دینی حاکم بر ایران در یک چیز است. قشر دینی حاکم بر ایران براحتی و بدون ترس دست به خشونت و حذف رقیب می زند و در آمریکا قشر دینکاران و دکانداران دینی با حضور در عرصۀ رسمی سیاسی برای خود جای پا باز می کنند و غیر مستقیم سیاستگزاری می کنند. باز هم تکرار می کنم که روشنفکران جهان و البته ایران مارگزیده اند و ناچار از هر ریسمان سیاه و سفید می هراسند و اگر چنین نبود موجب حیرت می شد.

سکولاریزم ایرانی به عنوان اندیشه ای که توانایی و کاربرد برخورد با دین جزمی و دکانداری دینی را دارد وقتی به نقد و بررسی دین بهائی می نشیند با پدیدۀ تازه های روبروست، پدیده ای که در کابرد ابزار تحلیلی آن و چارچوب تاریخی و پیشینۀ ایرانی شاید دقت بیشتری لازم باشد.  مثالی از عالم ریاضی بزنم. فیزیک نیوتنی و علم مکانیک حساب و جبر و آنالیز مخصوص خود را دارد. جبر و آنالیز کارآیی لازم را برای توضیح پدیده های جهان در چارچوب ویژۀ نیوتنی داراست. ولی هنگامی که پیش فرضها و چارچوب نظری مکانیک نیوتنی را به نظریات تازه تر فیزیک بسط می دهیم بعضی از محاسبات ضریب خطای بالاتری خواهند داشت یا اساسا جوابی اشتباه تحویل می دهد. نقد سکولار بر دین بهائی نیز تا حدودی از همین مشکل نظری برخوردار است و از این جاست که سکولارهایی که دقت و ممارست لازم را به کار نبرند باید با برخی خطاهای سیستمانیک کلنجار روند. اینجا من از دید یک مومن به دین نمی نویسم و کوششم در بررسی بدون پیشداوری مساله است.

سکولارها از خشونت و ارعاب ارباب دین خسته شده اند. بهاءالله می نویسد که:

"فساد و نزاع شان سباع (جانوران وحشی) ارض است نه شان انسان. شان انسان لم یزل و لایزال شفقت و عنایت بوده و خواهد بود."

خشونت که یکی از انتقادات مطرح و وارد به ادیان و بخصوص قرائت بنیادگرایانه از دین است در دین بهائی نفی شده است. این نشان می دهد که ماشینهای قدرت بنابر آموزه های بهاءالله اگر در دست بهائیان هم باشد خشونت پذیر نباید و نمی تواند باشد. و در مورد اختلافات دینی و مذهبی (درون دینی یا برون دینی) می نویسد که:

دین الله و مذهب الله محض اتّحاد و اتّفاق اهل عالم…نازل گشته و ظاهر شده. آنرا علّت اختلاف و نفاق نکنید…

و در جای دیگر اهمیت کثرت قومی و نژادی و اهمیت دوستی و محبت و عشق بین ابناء بشر و نوع انسان را مطرح می کند. یعنی دو جنبۀ کثرت و وحدت را در عین حال تاکید و تائید می کند. در ضمن بهاءالله خود قدرت را برای خود نمی خواست و بهائیان هیچ گونه انگیزۀ حکومت بر دیگران و استقرار حکومتی دینی را ندارند. این مهم از وصیتنامۀ بهاءالله پیداست چه که در آن جا حکومت را از آن پادشاهان و روسای جمهور می داند و آشکارا می گوید که حکومت ارض به آنها محّول شده است و برای خود حکومت عرفانی بر قلوب را بر می گزیند. بهاءالله اهمیت دین را در اشاعۀ و ترویخ خوبی و محبت در جامعه مطرح می کند و تاسیس اخلاقیات را منوط به آن می داند ولی ادعای حکومت ندارد و این مهم باید به سکولارهایی که قرنهاست از دست روسای دین و هوادارانشان کشیده اند خاطری آسوده دهد. 

 این بحث را با ارائه دو آموزه بهائی درباره مسالۀ صلح و نفی خشونت ادامه می دهم و امیدوارم که ایرانیان پس از گذشت بیش از یک قرن تعالیم بهاءالله  را از نزدیک و بدون پیشداوری مورد مطالعه قرار دهند و باشد تا زنان و مردان ایرانی با الهام از این آموزه ها در راه بازسازی و اصلاح ایران و جهان پیشگام باشند.

 – هنگامی که فکر جنگ بخاطر آید آنرا با فکر قویتر صلح مقابله کنید. و اندیشه ای از عداوت را باید با اندیشهء قویتر محبت از بین برید.

عبدالبهاء( دفتر اول روحی ص ۱۹)

– تا توانید خاطر موری نیازارید چه جای انسان و تا ممکن است سر ماری مکوبید تا چه رسد به مردمان. همت برآن بگمارید که سبب حیات و بقا و سرور و فرح و راحت و آسایش جهانیان گردید. خواه آشنا و خواه بیگانه. خواه مخالف و خواه موافق.

عبدالبهاء (مکاتیب جلد ۲ ص ۲۰۶) 

ایام بکام

Comments are closed.