راه سوم

نوشتۀ دکتر موژان مومن

ترجمۀ حوریوش رحمانی

راه سوم

در پی یک نظام عقیدتی برای هزارۀ جدید

اگر در هر یک از فرهنگهای جهان به دویست سال پیش برگردیم ملاحظه می کنیم که دین محور اصلی جامعه بوده است. دین نیروی متحدّ کننده و نگهدارنده جامعه بود و به آن معنویت و بینش می بخشید. حقایق خود بر اساس دیدگاه های دینی شکل می گرفت و شناخته می شد. مثلاً برای مردم کشورهای مسیحی و مسلمان تمامی فضا و کیهان عبارت بود از یک زمین خاکی که در بالای آن آسمان و ستارگان قرار داشت و در ماوراء آن بهشت بود و در پائین آن هم دوزخ قرار داشت.

دین منبع و منشأ همۀ افکار و تصورات انسان بود و همه چیز از دیدگاه دینی دیده و شناخته می‌شد. نه تنها دین اساس عقیدتی جامعه را تشکیل می داد، بلکه امکان هیچ نحوه نگرش دیگری برای بشر آن زمان قابل تصوّر نبود. به این ترتیب آنچه را هم که هنر و ادبیات ارائه می داد صرفاً بازتاب این دیدگاه دینی در باره جهان بود، چه که هیچ نوع دیدگاه دیگری برای بشر وجود نداشت.

این اوضاع تا دویست  سال پیش بر جوامع بشری حکمفرما بود. از آن زمان به بعد این بنای فکری سنتّی ابتدا در غرب و سپس در همۀ نقاط جهان شروع به فرو ریختن نمود، چه که بشر راههای دیگری جهت نگرش به جهان یافته بود. کشفیات علمی ابتدا در قلمرو نجوم و سپس در زمینه زیست شناسی و فیزیک با نحوه ای که دین امور جهان را تعریف و تفسیر می نمود در اصطکاک قرار گرفت. این تحوّل با کشفیات نجومی کپرنیک و گالیله که با دیدگاههای دیرینۀ مذهبی سر ناسازگاری داشت، آغاز گردید. سپس در قرن نوزدهم فرضیه تکامل داروین نظریات مذهبی در باره پیدایش و موقعیّت انسان در جهان را زیر سئوال برد.  دیدگاه کتاب مقدس در باره خلقت جهان در شش روز و داستان آدم و حوا در بهشت نه تنها مورد تردید قرار گرفت، بلکه از نظر علمی بکلی رد گردید.

از دیرزمان گمان می رفت که ادیان نشان دهندۀ حقیقت مطلق هستند، حال آنکه در طی عصر حاضر، پیشرفت علم فیزیک اساس این اعتقاد را که اصولاً چیزی به عنوان حقیقت مطلق وجود دارد مورد تردید قرار داد و اعلام نمود که اساساً حقیقت نسبی است نه مطلق. این کشفیات علمی به ابناء بشر آموخت که جهان را با دید علمی و واقعیات فیزیکی در نظر بگیرند که این خود موجب گردید تا گامهای بزرگی در جهت پیشرفت های علمی و صنعتی برداشته شود. همینکه نگرش علمی بر جامعه تسلط پیدا کرد، دیدگاه دیرینۀ مذهبی در سطح روشنفکران بی اعتبار شد و دین در سطح جامعه از اعتبار افتاد و همگامی خود را با امور اجتماعی از دست داد. این تغییر موضع جامعه از دیدگاه دینی به دیدگاه علمی در سراسر چهان گسترش یافت و با پیشرفت زمان تحرّک بیشتری پیدا کرد.

در حالیکه دین هنوز برای بسیاری از مردم منبع الهام شخصی می باشد، ولی بتدریج به عنوان پایگاه سیاست ها و دیدگاههای اجتماعی کنار زده می شود. سیاستمداران و اداره کنندگان جامعه برای اتخاذ سیاست های اجتماعی و یا یافتن راه حلّ برای مشکلاتی که با آن روبرو هستند  دیگر بر اساس اصول مذهبی فکر نمی‌کنند. 

ولی بهر حال جامعۀ بشری به یک نیروی مرکزی متحّد کننده نیاز دارد که محور اصلی جامعه را تشکیل دهد و منشأ دیدگاههای اجتماعی باشد، آنچنان دیدگاههائی که همۀ مردم جامعه در آن توافق داشته باشند و از این طریق موجودیّت و یکپایچگی جامعه حفظ شود. این نیروی مرکزی متحدکننده است که ایدئولوژی یا نظام عقیدتی جامعه نامیده می‌شود. در گذشته دین ایدئولوژی هر جامعه را تشکیل می‌داد ولی در طی قرن بیستم بتدریج این نقش اساسی و مرکزی خود را از دست داد و کنار رفت و در نتیجه خلأئی در مرکز جامعه ایجاد شده که بشر سعی نموده است با مکتب های خودساخته ای از قبیل ملیّت گرائی، نژادپرستی و کمونیسم این جای خالی را پر کند. هر یک از این مکتب ها خود را جایگزین مناسبی برای دین می‌دانند و مدعی ارائه دیدگاههائی هستند که بر اساس آن مردم متحّد می‌گردند و جهت خاصی برای خط مشئی سیاسی و اجتماعی خود می‌یابند.

از آنجائی که این مکتب های فکری تا حدّی وظیفۀ اجتماعی دین را انجام می‌دهند آنها را ادیان ساختگی یا دروغین نیز نامیده اند. در بسیاری از کشورها که این مکتب ها بطور جدّی در عمل پیاده شده اند،  در واقع جای دین را از هر جهت گرفته اند بطوریکه حتّی بر هنر و ادبیات هم اثر گذاشته اند. در طی قرن بیستم این مکتب ها فکری از غرب به سایر نقاط جهان سرایت کرده و تعداد زیادی را به سوی خود جلب نموده اند.

درحالیکه مردم از جامعۀ سنتی دورشده به دنیای جدید وارد می گشتند، کشورها یکی بعد از دیگری در مسیر این جریان قرار گرفتند یعنی یکی از این مکتب ها بجای دین محور اصلی جامعۀ آنها قرار گرفت. پس چندان جای شگفتی نیست که بسیاری از کشورها پس از رهائی از یوغ استعمار، یک ایدئولوژی ملّی برای خود برگزیدند. ولی پس از آنکه با گذشت چند دهه، ملیّت گرائی نتوانست بهبودی در وضع زندگی مردم عادی آن جوامع ایجاد کند، بسیاری از آنها به سوی سوسیالیسم و کمونیسم جذب شدند.  

در طی این دوران جهان نه تنها شاهد پیدایش و رشد این ایدئولوژی‌ها بوده بلکه سقوط آنها را نیز بخود دیده است و این سقوط بوضوح نشان داده که این نظام ها مصائب بیشماری برای بشریّت به ارمغان آورده اند. مثلاً  در غرب ملیّت گرائی سبب وقوع جنگ جهانی اول گردید و قاره اروپا را به ویرانی کشانید و باعث سقوط قدرتهای اروپای غربی که مقامی بلند در بین ملل جهان داشتند گردید. مکتب نژادپرستی آلمان نازی علت چنگ جهانی دوم و باعث ویرانی وسیع تری در اروپا، آسیا و منطقه اقیانوسیه گردید و اخیراً در آخرین دهه قرن بیستم، جهان شاهد سقوط کمونیسم بود که در اروپا و آسیا دورنمائی در هم ریخته از ویرانی اقتصادی و آلودگی محیط زیست از خود بجای گذاشته است. در بسیاری از نقاط جهان مردم هنوز ناباورانه منتظرند که این مکتب های اجتماعی کی خواهند توانست همچنان که وعده داده بودند شرایط زندگی مردم عادی را بهتر سازند.  باین ترتیب این ایدئولوژی‌های ساختۀ فکر بشری که زمانی کارآمد بنظر می‌رسیدند و در نیمه اول قرن بیستم آنچنان تحرّک و گسترش پیدا کرده بودند به بی اعتباری گرائیدند.

اکنون با پایان یافتن قرن بیستم، در حالیکه بشریّت وارد هزاره سوم مسیحیّت شده است، یک نوع خلأ عقیدتی در قلب بسیاری از جوامع احساس می‌گردد. دین سالها قبل به فراموشی سپرده شده و مکتب های فکری که جایگزین آن گردیده بودند نیز از اعتبار افتاده اند. جوامع بشری بدون وجود یک سیستم عقیدتی که به عنوان محور جامعه و نیروی نگهدارندۀ آن عمل نماید در خطر از هم پاشیدگی و هرج و مرج است و مردمان بی صبرانه در جستجوی آرمانی هستند که این جای خالی را پر کند و به عنوان منبع انحّاد جامعه عمل نماید.

در آغاز هزارۀ جدید، سه راه حلّ در پیش روی بشریّت چهره می گشاید که عبارتند از بنیادگرئی مذهبی، سرمایه داری بازار آزاد و یا برگزیدن یک ایدئولوژی جدید.

بنیادگرائی مذهبی

گروهی معتقدند که با شکست مکتب‌های عقیدتی ساختۀ فکر بشری، راه چاره بازگشت به وضع گذشته است که در آن دین ایدئولوژی اصلی جامعه بود. آنها می‌گویند اگر موازین دینی با شدّت وجدّیت بیشتری اعمال شود بسیاری از نابسامانی های جوامع مدرن، مانند فساد، بی بند و باری، جنایات، مواد مخدّر و غیره برطرف می‌گردد.  این کشش به سوی بنیادگرائی مذهبی در بسیاری از جوامع دیده می‌شود، بخصوص آن جوامعی که تا چندی پیش دین هستۀ مرکزی حیات اجتماعی آنها را تشکیل می‌داد و بسیاری از اعضای سالخوردۀ آن هنوز با حسرت از امنیّت و اطمینان حاکم بر جامعه سنتی قدیم یاد می‌کنند.

متأسفانه گزینش این طریق چند مشکل در بر دارد.  اولاً نمی‌توان چرخ زمان را به عقب برگرداند و موقعیّت دویست سال پیش را در جامعه دوباره ایجاد کرد یعنی زمانی که دین نه تنها یگانه نظام عقیدتی جامعه بود بلکه هیچگونه ایدئولوژی دیگری برای مردم آن زمان قابل تصوّر نبود و در نتیجه دیدگاههای مذهبی دیدگاه تمامی مردم جامعه بود. از زمانی که مردم دریافتند که حقایق دیگری وجود دارد که قادر است تغییرات علمی و صنعتی بوجود بیاورد و آنها برای زندگی روزمرۀ خود می‌توانند به دست آوردهای آن حقایق متکی باشند دیگر غیرممکن بود بتوان جامعه را به شرایط گذشته که مردم هیچگونه معتقدات دیگری را نمی شناختند بازگرداند.

ثانیاً گزینش این طریق نمی‌تواند رد کردن دین را در مرحلۀ اول، یعنی این واقعیّت را که دین دیگر جوابگوی مشکلات زمان نیست و با دیدگاه جهان نو مرتبط نمی باشد توجیه نماید.

ثالثاً جوامعی که سعی کرده اند به اصول مذهبی سنتی برگردند مانند ایران، نه شاهد بهبود وضع زندگی مردم عادی بوده اند و نه حتّی میزان فساد در آن جوامع کاهش یافته است.

نظام سرمایه داری

تئوری اقتصادی که بدنبال سقوط کمونیسم در حال حاضر بر جهان حکمفرماست  نظام سرمایه داری بازار آزاد است. بسیاری  از کشورها این فلسفه را بعنوان اساس اقتصادشان پذیرفته اند. با این حال این نظام نمیتواند یک ایدئولوژی اجتماعی باشد از این نظر که بر قردگرائی متکی است که آن فلسفه خود برضد همۀ موازین اجتماعی می‌باشد.

فردگرائی که زیربنای سرمایه داری بازار آزاد است لازم می‌داند که محدودیّت های اجتماعی باید برطرف گردد تا نیروهای بازار بتوانند آزادانه عمل نمایند.  این نظام بر طمع و جاه طلبی فرد بعنوان نیروی انگیزنده او متکی است.  بعضی از پیروان سرسخت این مکتب حتیّ اظهار داشته اند که موجودیتی به عنوان جامعه وجود ندارد، بلکه جامعه فقط مجموعه ایست از افراد که با یکدیگر در حال رقابت هستند.

طبعاً غیرممکن است بتوان بر اساس چنین فلسفه‌ای هیچگونه همبستگی اجتماعی بوجود آورد. در حقیقت آن جوامعی که این نوع فلسفه در آن بنحو فعاّل بکار گرفته شده است بنحو اسفباری شاهد از دست رفتن همبستگی اجتماعی بوده‌اند. نفوذ این فلسفه موجب بروز بی تفاوتی و بیگانگی اجتماعی گردیده که شاهد آن بنحو فزاینده‌ای خرابکاری، اعتیاد به موادّ مخدّر و درگیری و نزاع بین گروه‌ها بوده است.

بشر یک حیوان اجتماعی است و نیازمند آنست که به یک گروه اجتماعی تعلقّ داشته باشد.  اگر جامعه یک سیستم عقیدتی برگزیند که با این همبستگی اجتماعی انسان در اصطکاک قرار بگیرد افراد جامعه بی تفاوتی و بی توجهی خود را با خرابکاری و جنایت نشان خواهند داد و برای خود یک گروه اجتماعی یا باند تشکیل می‌دهند.

راه سوم

راه سوم آنست که یک نوع طرز تفکّر جدید که بتواند یک سیستم عقیدتی برای جامعه نو ایجاد کند برگزیده شود. یک چنین نظام عقیدتی باید بشرّیت را قادر سازد که جهانی بیاندیشد و از اختلافات فرهنگی، ملی، مذهبی و اجتماعی که در حال حاضر بعنوان نیروی تفرقه انداز در جهان عمل می‌کند فراتر رود و برای جهت یابی آینده بینشی به مردم ببخشد که هم پیشرفته باشد و هم همبستگی اجتماعی را حفظ کند.

بعضی مردم تجدید یا رفرم مذهب ستنی جامعه را راه حلّ می‌دانند. آنها تعالیم دینی خود را بطریقی تفسیر می‌کنند که با مقتضیات جهان امروز تطبیق داشته باشد. مثلاً بر نقش دین در بهبود وضع فقراء و روشنفکری و عدم تعصّب نسبت به مذاهب تکیه می‌کنند. متأسفانه بسیاری از این اصلاح طلبان در انتخاب راه دقیقی که باید برای اصلاح برگزینند توافق ندارند.

امّا بهائیان معتقدند که آئین بهائی پاسخگوی این نیاز یعنی ارائه دهندۀ یک نظام عقیدتی برای این زمان می‌باشد. در درجۀ اول این نهضت یک دین است و بنابراین قادر است که الهام بحش فرد واقع گردد و آن دسته از نیازهای روحانی را که در گذشته دین برآورده می‌کرده است برآورده سازد.  در درجه دوم تعلیم اجتماعی اصلی آن اتحّاد مردم جهان است که اختلافات خود را کنار بگذارند و برای غلبه بر مشکلاتی که امروزه جهان با آن روبروست متحّد گردند.

حضرت بهاءالله بیش از صد سال قبل، پیش بینی فرموده اند که مشکلاتی را که بشریّت با آن روبروست می‌توان در سطحی جهانی حلّ نمود  و از سران دول جهان خواسته اند که با یگدیگر مذاکره نموده توافق نمایند که صلح جهانی را حفظ کنند و برای حلّ مشکلات جامعۀ بشری همکاری نمایند.  از زمان حضرت بهاءالله ببعد مشکلات مختلف از قبیل جنگ، اختلافات اجتماعی، فقرجهانی و آلودگی محیط زیست چندین برابر شده و بیش از پیش نمودار گردیده است.  آیا چه راه حلّ دیگری بجز تعالیم حضرت بهاءالله را می‌توان برای جامعه جهانی در نظر گرفت؟  آئین بهائی هم می‌تواند دین باشد برای فرد و هم یک نظام عقیدتی پیشرو برای جامعه. این نهضت در مقام ایدئولوژی اجتماعی یک محور اتحّاد و همبستگی اجتماعی بوجود می‌آورد و از این نیز فراتر رفته مشکلاتی را که جهان با آن روبروست در مدّ نظر دارد و در سطحی جهانی راه حلّ‌هائی برای آن ارائه می‌دهد.

راه حلّی که در تعالیم دیانت بهائی وجود دارد یک برنامۀ عملی است که توسط میلیون‌ها نفر بهائی در سراسر جهان باجرا در آمده است و این همان جهتی است که بشرّیت برای یافتن یک سیستم عقیدتی جدید برای هزاره جدید  نیاز دارد به آن توجّه نماید.

Comments are closed.