تساوی حقوق زنان و مردان یا تمامی حقوق از آن مردان؟!
آنچه که در روزهای اخیر باب گفتگو شده است و هر کس از هر گوشه و کنار بر مبنای دیدگاه های خود، به تحلیل آن می پردازد، چیزی جزبحث داغِ تساوی حقوق زن و مرد نمی باشد. در این نوشتار قصد بر آن است تا با نگاهی مجدّد، امّا با روریکرد تواماً درون دینی و برون دینی به این مساله پرداخته شود.
اگر در آراء فلسفی بنگریم، خواهیم دید که حتّی اگر برخی از فلاسفهء قرون پیش به مانند ارسطو زن را در برابر مرد، موجودی ناقص فرض کرده اند، امّا آنچه که در این میان مغفول نظر واقع شده است، پردازش در ارتباط با "انسان" بودن این دو جنس می باشد. آیا تا به حال هیچ اندیشیده ایم که اگر انسانیت را بتوان به جنس افراد تقلیل داد، چه فاجعه ای رخ خواهد داد؟ در این صورت عدّه ای انسان تر از سایرین می گردند و این یعنی مفهوم انسان بودن نیز نسبی می شود، و در این میان آنچه که مورد هجمه قرار می گیرد، موقف و مقام "اشرف مخلوقات" به عنوان "انسان" می باشد، و این می تواند توهینی به جایگاه "انسان"، بنابر آنچه که در کتب آسمانی موجود می باشد، تلقّی گردد.
و اصولاً باید این تحلیل مهم را در مواضع دینی، با احتیاط والایی مطرح نمائیم، چه که مشاهده شده است، برخی از ادیان پیشین به مانند مسیحیت، مرد را بر زن برتری بخشیده اند و این مساله را نمی توان جز در زمان اشاعهء نظریات آن دین آسمانی مورد بررسی قرار داد، به بیان دیگر اینکه ما اکنون و با ظهور دیانت بهائی به تحلیل نگرش های مندرج در کتب عهد عتیق،عهد جدید، قرآن و … بپردازیم، می تواند همان اندازه مثمر ثمر واقع گردد که از امروز در ارتباط با وضع دنیا در هزار سال آینده صحبت نمائیم، پس باید آگاه باشیم که هر مساله ای را تنها می توان در قالب معیارهای زمانی و مکانی خاص آن مورد تبیین قرار داد. و اگر بتوان این مساله را اینگونه محور بررسی قرار داد، مطمئناً برداشت های ما نیز واقع بینانه تر خواهند شد.
دیدگاه سنّت گرایانه؛
از یک طرف اگر به گفتارهای اخیر جناب آیت الله صافی گلپایگانی و همینطور امام جمعهء محترم مشهد(۱) توجّه نمائیم، این مشکل را به وضوح در خواهیم یافت. بطور مثال آیت الله گلپایگانی،" تساوی حقوق زن و مرد را بی پایه و اساس می دانند" و این بدان معنی است که این انسان محترم، بر مبنای دیدگاه هایی که تحت دیانت مقدّس اسلام و در هزار چهارصد سال پیش ایجاد شده است، به ایراد نظر پرداخته اند، و اتفاقاً فرمایشات ایشان تا حدودی با آموزه های صدر اسلام نیز توافق دارند، امّا آیا این مساله نمی تواند "انسانیت" مرد و زن را به زیر سوال برده و همانگونه که در بالا به آن اشاره گشت، نگرشی خارج از زمان و شرایط فعلی تلقّی گردد؟
اینچنین است که امام جمعهء محترم مشهد نیز معتقد می باشند که "بهترین جایگاه و محلّ امن برای زن خانه است"، که این مساله نیز می تواند ما را به هزار و چهار صد سال پیش بازگرداند، و جالب آنکه مسلمانان صدر اسلام نیز جمله ای داشتند که مویّد این دیدگاه می باشد، " مَسجِدُ المَرأه بَیتُ " (مسجدِ زن، خانهء اوست)
متاسّفانه بر مبنای چنین دیدگاهی می باشد که اصلاً "حقوق" زنان معنایی ندارد و زنی که باید در خانه باشد، چگونه می تواند از اجتماعی که مختصّ مردان است، کسب حقوق نماید و آیا اصلاً چنین "حقّی" را نیز دارد؟!
در واقع آنچه که می توان در خلال نظرات این دو بزرگوار و بسیاری دیگر از علمای دینی امروز ایران مشاهده نمود، نه تاکید بر تساوی حقوق زنان و مردان، بلکه تأیید تمامی حقوق از آنِ مردان می باشد، پس با نگاهی واقع بینانه می توان این گونه برداشت نمود که این نگرش ها نمی توانند منطبق با زمان فعلی ما باشند و از این رو باید به فکر دیدگاه هایی جدید و روزمدارانه بود، تا بتوانیم دنیای فعلی را آنگونه که امروز وجود دارد، بررسی نمائیم، نه آنگونه که هزاران سال قبل وجود داشت، چه که مردم در "حال" زندگی می کنند نه در"گذشته".
دیدگاه تجدّد گرایانه؛
از طرف دیگر عدّه ای نیز بر آنند تا وضعیت موجود در "غرب" را نشانهء آزادی زن و مرد و راهی به سوی تساوی حقوق این دو جنس بشری عنوان نمایند. نکته ای که در اینجا قابل تأمّل می باشد، معیارها و پیش زمینه هایی است که منجر به چنین برداشت سوئی از جانب برخی نظریه پردازان شده است. به طور مثال اگر بگوئیم که انسان ها در "غرب" آزادند، در واقع از چیزی صحبت می کنیم که نمود تقریبی آن در غرب وجود دارد و از آنجایی که در جایی دیگر نمونهء بهتر و همه پسند تری دیده نشده است، لذا مردم نیز جاذب و جالب چنین نگرشی می گردند، و البته در این میان همانگونه که "اوشو" عارف هندی نیز تحلیل می نماید، آزادی را نمی توان یک امر مجرّد در نظر آورد و این مساله می تواند برداشتهای متفاوتی از آزادی را به همراه بیاورد(۲)(همانگونه که برداشتهای مختلفی از تساوی حقوق زن و مرد، در میان نظریه پردازان وجود دارد) امّا واقعیت آن است که "ندیدن، دلیل بر نبودن نمی باشد" و این دقیقا همان نکته ای است که "غرب" از آن غافل مانده است. امّا ما در اینجا قصد نداریم تا با نگاهی سوگیرانه به مساله بنگریم، باید شرط انصاف را رعایت نموده، چشمهایمان را برروی واقعیّت گشوده و عنوان نمائیم که تلاش های غرب، جهت اعطاء حقوق اجتماعی به زنان، در تاریخ بشریّت بی سابقه بوده اند، به عنوان مثال در کشور آمریکا زنان شاغل تمام وقت در سال ۱۹۸۰ حدود ۵۸ درصد حقوق مردان شاغل تمام وقت را دریافت می کردند.در سال ۱۹۹۰ یعنی در عرض ۱۰ سال این درصد بالغ بر ۷۰ شده است، و اکنون تقریبا حقوق این ۲ جنس، با یکدیگر برابر است.(۳) پس براستی ایراد و انتقاد وارد بر شیوهء عملکرد غربیان چه می باشد؟
همانگونه که در بالا نیز به آن اشاره شد، متاسّفانه، آنچه که همواره در چنین تبیین هایی نادیده گرفته می شود، جایگاه و مقام "انسانی" فرد است. یعنی اگر چه در غرب، بیشترین حقوق در مقایسه با جوامع دیگر به زنان اعطاء گشته است، امّا در کنار این دیدگاه، یک جریان موازی دیگر نیز فعّالیت می کند، که در آن "زن" را بازیچهء دست مرد قرار داده و او را تبدیل به یک کالای تبلیغاتی نموده است. در این جریان موازی است که هویّت و فردیّت انسانی زنان لگدمال شده است و علّت تمامی این مسائل، سیطره و نفوذ غیرقابل انکار فرهنگ و جامعهء پدرسالاری می باشد. این فرهنگ، به نحوی با خونِ اعضای این جوامع پیوند خورده است، که حتّی بسیاری از زنان نیز چنین امری را پذیرفته اند. فرهنگی که "قدرت" را از آن مرد می داند و مردِ قدرتمند، مطمئناً نمی خواهد(ونباید بخواهد) که رقیبی برای خود پیدا نماید، لذا سعی می نماید تا ضمن راضی نگاه داشتن ظاهری و موقّت زن، او را از فکر تصاحب قدرت، براندازد و فی الواقع این مهم نشان می دهد که تنها شیوهء برخورد سنّت گرایان و تجدّد گرایان با زنان متفاوت است، اما هدف هر دوی آنها، دور نگاه داشتن زن از موضع قدرت می باشد.
پس سوالی که در اینجا مطح می گردد، این است که "تساوی حقوق زن و مرد" با توسّل به چه دیدگاهی می تواند مورد بررسی قرار گیرد و اصولاً آیا نگرشی پخته ، معنا دار و همه جانبه اندیش در این زمینه وجود دارد؟
دیدگاه انسان مدارانه؛
در پاسخ باید عنوان نمود که "دیانت بهائی" به طور مفصّل و اصولی به بررسی ارائهء چنین رویکردی پرداخته، و خود را به عنوان اولّین و مصمّم ترین مکتب فکری، جهت برپایی "تساوی حقوق زن و مرد" به معنای حقیقی آن، در جامعهء بشری معرّفی نموده است. جهت اثبات این ادّعا باید در ابتدا به نگرش دیانت بهائی در ارتباط با "انسانیت" افراد رجوع نمائیم، که می توان آن را سنگ بنای تمامی آموزه های نوین این دیانت الهی محسوب نمود.
حضرت بهاءالله می فرمایند:
امروز روز ظهور مقامات انسانیست، جهد نمائید تا از شما ظاهر شود آنچه لایق هست(۴)
آنچه که در این بیان پر معنا می توان دریافت، رسالت انسان به جهت بروز و ظهور مقام و منزلت "انسانی" او می باشد، دقیقاً همان چیزی که لایق انسان بوده است و دیگر مراتب وجود، لیاقت وصول به آن درجه را نداشته و ندارند. و آنچه که نقش آدمی در این دنیا می توان نامید، همان عمل به موجب مقام انسانی وی است. والبته نه صرفاً آن مقام مادّی که غربگرایان به تبلیغ آن می پردازند و لزوماً نه آن مقام معنویِ سنّت گرایانه که به ظاهر روحانی و در باطن موهوم و خرافه پرستانه است. بلکه مقامی که در آن "اعتدال" به خوبی رعایت گشته باشد و هر فرد آدمی بداند که به عنوانِ تنها یک عضو از جامعهء چند میلیارد عضوی، باید به ایفای نقش پرداخته، تا هیکل جامعهء بشری را به رشد وادارد و البته در این میان، مقام و منزلتش در برابر هر انسان دیگری، دارای ارزشی یکسان و برابر می باشد. دیانت بهائی مبنای بررسی "تساوی حقوق زن و مرد" را، همین "انسانیت" بشر می داند و نه چیز دیگری، و روش این دیانت الهی،بر خلاف نظام قدرت طلبانهء غربی، و خرافه پرستانهء شرقی، سلوکی محبّت محورانه می باشد. این محبّت، نه صرفاً به آن قسمت از زندگی انسان ها مربوط می گردد که به یکدیگر لطف دارند و دیگران را شنود می سازند، بلکه به آن جنبه از حیات روحانی آدمیان ربط پیدا می نماید که پایه های مقام انسانیِ ایشان را استوار می سازند. این محبّت که همان حبّ و دوستی می باشد، انسانها را مخاطب قرار داده و نه جنس آنها را، لذا هر تصمیمی که بر پایهء آن گرفته شود، می تواند تجلّی قسمتی از مقام حقیقی انسان ها تلقّی گردد. و اگر آدمی بتواند به درجه ای برسد که مقام و موقف حقیقی خود را بازشناسد، آنگاه زمینه های تحقّق تساوی حقوق زن و مرد را نیز فراهم نموده است.
حضرت عبدالبهاء می فرمایند:
در انسان دو مقام است، یکی مقام انسانیّت که تعلّق به عالم بالا دارد و فیض ربوبیّت است. یک مقام حیوانیّت است که تعلّق به عالم ناسوت دارد، یعنی جنبهء حیوانی. مثلا غضب و شهوت و حرص و ظلم و جفا اینها از خصائص حیوانیست، همینطور علم و حلم و وفا و جود و سخاء و عدل از فضائل عالم انسانی است.(۵)
پس دیانت بهائی معتقد می باشد که تنها شرط برابری حقوق زن و مرد، همانا توجّه به مقام انسانی افراد می باشد، چه که تنها در سایهء تمسّک به چنین دیدگاه می باشد که انسانها می توانند به طور کاملاً منسجم در این مسیر رو به رشد گام بردارند و به بیان دیگر آنچه که امروزه می تواند چاره گشای نابرابری های زن و مرد تلقِی گردد، همانا توسّل به آموزه های "محبّت محورانه"،"انسان مدارانه" و"صلح جویانهء" دیانت جهانی بهائی می باشد.
امّا در ارتباط با تعلیم "تساوی حقوق زن و مرد" که در دیانت بهائی جزء ارکان مهم و تعالیم به روز و منطبق با نیازهای زمانه، محسوب می گردد، باید عنوان نمود که دیانت بهائی زندگی بشری را جز در سایهء تحقّق تساوی حقوق زن و مرد، نا فرجام و تیره رنگ می بیند. در همین زمینه است که حضرت عبدالبهاء می فرمایند:
عالم انسانی را دو بال است، یک بال رجال(مردان) و یک بال نساء(زنان). تا دو بال متساوی نگردد، مرغ پرواز ننماید، اگر یک بال ضعیف باشد، پرواز ممکن نیست. تا عالم نساء متساوی با عالم رجال در تحصیل فضائل و کمالات نشود، فلاح و نجاح چنانکه باید و شاید ممتنع و محال.(۶)
البته در این میان لازم به تذکّر است که مفهوم "تساوی حقوق زن و مرد"، به معنای برابری "خواسته ها و نیازهای زن و مرد" نمی باشد ، و این دو مطمئناً بر مبنای تفاوتهای زیستی و اجتماعی، صورتهای متفاوتی از نیازها را به همراه دارند. لذا آنچه که در اینجا حائز اهمیّت می باشد، برابریِ جایگاه ارزشی این خواسته ها می باشد. به بیان دیگر، خواسته ها و نیازهای زنان و مردان، اگر چه می تواند متفاوت باشد، امّا دارای یک ارزش برابر و مساوی بوده که لزوم تحقّق آنها، به یک میزان می باشد و هیچ یک بر دیگری برتری نداشته و ندارند، چه که هر دو نشأت گرفته از "مقام انسانی" فرد بوده، لذا زن و مرد بر مبنای مقام برابر انسانی خود، از حقوق برابری نیز برخوردار باید باشند.
و البته فهم این مساله، تنها در دهه های اخیر که پیشرفت ارتباطات و تکنولوژی، نیاز به همیاری و همفکری زنان را طلب نموده است، احساس می گردد و جالب آنکه دیانت بهائی نیز دقیقا پیش از آنکه مواردی همچون حقّ رأی زنان، سایر آزادی های مدنی و … جنبهء رسمی پیدا نمایند، با قاطعیّت تمام، به ظهور و حضور زنان در فعالیتهای به روزِ اجتماعی، اشاره نموده و با تعالیم آسمانی خود، خواستار برقراری برابری حقوق زنان و مردان بوده است.
و جالب تر آنکه مرکز جهانی بهائی، در سند اخیر خود که صدور آن، متقارن با روز ۲۲ خرداد، روز همبستگی زنان ایرانی نیز می باشد، با اشاره به ظرفیتهای موجود در کشور ایران، و با حمایت از اصل آزادی و برابری زنان و مردان، بهائیان ایرانی و هم میهنانشان را به تداوم حرکت های آگاهانه دراین مسیر متعالی، تشویق و ترغیب نمودند، لذا این مساله می تواند نشان دهندهء حضور بهائیان، در گفتمان های مدنی کشور و اشاعهء اندیشه های انسان مدارانه، و در نهایت تلاشی جهت آباد سازیِ ایران مقدّس، تلقّی گردد.
نویسنده: ویشنو
منابع:
۱- http://www.autnews.eu/archives/1387,04,00010098
۲- مقالهء اوشو در باب آزادی http://mosammaparast.org/messages/9006.doc
۳- دکتر نادر سعیدی، مقالهء نابرابریهای اجتماعی، صفحهء ۷۱
۴- ریاض قدیمی، گلزار تعالیم بهائی، صفحهء ۲۷۸
۵- همان منبع صفحهء ۲۸۰
۶-منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد۱، صفحهء ۲۹۱