نجات

                                      نجات

 دوستی می گفت پیکاسو در زمان جنگ جهانی، گل سرخ می کشیده و در پاسخِ منتقدین که می گفتند این اثر منعکس کننده جامعه ات نیست، می گفته که من دارم به جامعه انرژی می دهم. راستش، از میزان درستی این مطلب آگاه نیستم چون فقط آن را از دهان کسی شنیده ام؛ اما حتی اگر افسانه باشد، خیلی افسانه زیبایی است. در ایران، بی شمار مشکل وجود دارد. تن ایران، مریض است. اگر عده ای برایشان کافی باشد که در ظاهر به کسی آسیبی نزنند، اگر عده ای دیگر به دنبال پیشرفت شخصی و آسایش بوده و در نهایت از ایران بروند، اگر عده ای ناامید و خسته و زخم خورده باشند، اگر تنها اندکی از مردم، گاهی، به اصلاحات کوچک فکر کنند، و اگر فقط عده ای انگشت شمار خود را وقف نجات ایران نمایند، نمی گویم چیزی عوض نمی شود، اما تعداد بیشتری قربانی، فدا خواهند شد تا زمانی که این بیمار، شفا یابد و سرپا بایستد. نجات ما، در اتحاد، امید، و خدمت است.

اتحاد این است که اگر حتی یک نفر زرتشتی یا مسیحی کوچک ترین آزاری دید، صد نفر شیعه به هواداری او به مجلس، نامه بنویسند. اتحاد این است که اگر به جامعه بهائی تهمت می زنند، جامعه شیعه که بهائیانِ خیرخواه زیادی در اطراف خود می شناسد، در جواب تهمت ها صدها مقاله بنویسد. اتحاد این است که اگر کُردها در زندان به انواع آزارها شکنجه می شوند، شیعیان به هواخواهی برخاسته و احقاق حق کنند. تا وقتی احقاق حق از طرف افرادِ جامعه ی ستمدیده باشد، به راحتی خاموش می شود. همچنین تا وقتی که هواخواهی جامعه شیعه، از اقلیت های تحت فشار، توسط چند نفر انگشت شمار انجام گیرد، خاموش کردن آنها هم آسان است. اما اگر گروه بزرگی از شیعیان به هواخواهی بلند شوند، که به عقیده من باید زکات اکثریت بودن خود را بدهند و از اقلیت های بی دفاع حمایت کنند، هیچ قدرتی نمی تواند چندین هزار یا چندین میلیون نفر را خاموش کند.

امید این است که در بندِ رسمیتِ خودم و اقداماتم نباشم. خود را بپرورم، تولید کنم و برای کسانی که مشتاق اند عرضه نمایم. می خواهد فعالیت من تئاتری باشد که مجوز نگرفته، کتابی باشد که حق چاپ ندارد، یا طرحی است که در دانشگاه پذیرفته نشده، "از پای ننشینم" ، و در کنار فعالیت های غیر رسمی، برای رسمیت یافتن فعالیتم هم تلاش کنم. امید این است که به جای این که از ایران بخواهم که به من امکانات بدهد، به این فکر کنم که من به ایران امکاناتِ تازه ای ببخشم. امید این است که اگر در جواب خوبی هایم، بدی دیدم، با عالم و آدم قهر نکنم و دست از خوبی کردن نکشم.

خدمت این است که هر لحظه به این فکر کنم که، در این لحظه به چه کسی می توانم دوستی ام را نشان دهم. نگویم در سال جدید آرزوی خوشبختی همه شیعیان را دارم. آرزوی خوشبختی هر موجود زنده ای را داشته باشم. خدمت این است که بگویم در سال جدید خدا کمک کند تا حقِ نا حق شده ای را به صاحبش برگردانم. خدا کمک کند تا سهمم در نجات ایران را ادا کنم. خدمت این است که هرچه بلدم به دیگران یاد بدهم. خدمت این است که تا توان دارم برای کسانی که کار ندارند، کار پیدا کنم. خدمت این است که در کنار خودم به دیگران هم بیندیشم. و نه فقط بیندیشم، که همان قدر که با تمام وجود برای سعادت خودم تلاش می کنم، برای خوشبختی دیگران هم از جان و دل مایه گذارم. خدمت این است که در کنارِ تشویق فرزندم به پول در آوردن، او را در خدمت کردن هم تشویق کنم. خدمت این است که تا کسی حرف از خدمت زد، او را به سخره نگیرم و جو زده اش ننامم.

نجات من در اتحاد، نه در برابر دشمنان، که حتی اتحاد با دشمنان است. اگر من به آنها نگویم دشمن، اگر من نیت پاکم را به آنها نشان دهم، اگر با آنها ریا نکنم، دشمنی نمی ماند. دشمن کیست؟ دشمن هم مانند من انسانی است که درد می کشد و برای عزیزانش عزیز است و نیازمندِ کمکِ من.

نجات ما در اتحاد و امید است. نه امید پوچ و ساده لوحانه، بلکه امید به این که وقتی ما همه با هم متحدیم، هیچ نیرویی نمی تواند نجات ما را به تاخیر بیندازد.

نجات ما در اتحاد و امید و خدمت است. اگر با همیم، اگر امیدواریم، پس هدفی جز خدمت به همنوع، نمی توانیم برای خود تعریف کنیم.  

در مورد این ها با دوستانتان حرف بزنید. راه های تازه تری برای اتحاد و امید و خدمت و البته نجات بیابید و آنها را عملی کنید. چه کسی باور می کند که سیلی که می آید و می شکند و داغ بر دل ها می گذارد، نیرویش را مرهون قطرات است. سال ها بعد هم که ایران و همه مردم دنیا از مشکلات امروز نجات یافتیم، هیچ کس باور نمی کند که همین افکار و کارهای کوچک ما بود که دنیایی را دوباره ساخت.

Comments are closed.