شکست عجولانهء سکوت

شکست عجولانهء سکوت!

غریب پرده‌ای است سکوت که پنهان می‌کند بسیاری از رویدادها و اندیشه‌ها را که صاحب سکوت هراس دارد از برملا شدنش.  عجیب وسیله‌ای است سکوت که هر کج‌اندیش را ابزاری است برای نهان داشتن آنچه که می‌پندارد دیگران را از آن خبری نیست!  آری، باید پردهء سیاهی بر کردارها و پندارها کشید تا سیاهیشان بیش از  پیش پنهان بماند تا سبب روسیاهی صاحبشان نشود.  امّا، این پرده نیز، اگرچه سیاه باشد، از سیاهی پندارها سخت دژم و شرمنده گشته از خویش بیزار شده و از شدّت شرم و حیا گریبان خویش دریده و تیره‌تر از خود را برملا ساخته است.  سکوت نیز شرم نمود و صاحب پندارهای سیاه شرم نکرد و دیگربار از شدّت خوف یا زبونی دست به دامن دروغی کهنه و از رونق افتاده شد که دیگرانش باور ندارند و آن را دلیلی دیگر بر جُبن صاحب پندار می‌دانند.

ندانم از چه هراس دارند که حتّی حاضر نیستند راست بگویند؛ نمی‌دانم از چه خوف دارند که به تهمت زدن روی می‌آورند؛ نمی‌دانم از کدام کردار خود شرم دارند که حاضرند هر سخنی را بر زبان برانند جز سخن راست حتّی اگر مولایشان (که باور ندارم او را مولای خود بدانند که خلاف دستورش عمل می‌کنند) آنها را حتّی از دروغ گفتن مصلحتی نیز منع نماید.

شخصی به نام حسن حدّاد اعلام می‌کند که بهائیون (نه جمع فارسی و معروف "بهائیان") دستگیر شده به جرم خود اعتراف کردند و این جرم همانا "ارتباط با اسرائیل و تشکیل گروه غیرقانونی" بوده است.  این توضیح وافی و کافی از زبان معاونت دادگاه امنیتی صادر شده به این امید که فعلاً جوابی به فشارهای بین‌المللی داده باشد که خواهان اعلام اتّهام هفت نفری شدند که زیر نظر مقامات امنیتی و با اطّلاع آنها مدّتها به رتق و فتق امور جامعهء بهائی اشتغال داشتند.

اتّهام رنگ‌باخته و بی‌پایه و اساس "رابطه با اسرائیل" که آقای حدّاد اعلام فرموده نشانهء سراسیمگی این جناب است.  چه که این اتّهام را بارها و بارها بهائیان و حتّی غیربهائیان جواب داده‌اند و مسبّب ایجاد مقرّ مرکزی بهائیان جهان در خطّهء فلسطین سابق و اسرائیل امروز را دو پادشاه مسلمان (یا مدّعی مسلمانی)، یعنی دو سلطان مقتدر ایران و عثمانی دانسته‌اند که سبب تبعید حضرت بهاءالله و زندانی نگه داشتن حضرت عبدالبهاء در آن منفای مجرمین شده‌اند.  مگر نه آن که سفیر ایران قاجاریه با شادمانی به وزیر خارجه‌اش مژده داد که بهاءالله را به عکّا تبعید نمودیم تا دیگر اثری از او باقی نماند چه که مرغان هوا نیز چون پرواز بر فراز آسمانش نمایند از شدّت آلودگی هوا فرو افتند و جان بدهند؟  حال، چه شد که آن منفای مجرمین، آن بدترین نقاط دنیا، آن جایگاه بوف، اینک مستمسکی برای جمهوری اسلامی شده تا هر بندهء خدایی را برچسبی زند و در زاویهء زندان بیندازد و، نه با ارائهء مدرک و سند،‌ بلکه با عنوان کردن "اعتراف متّهمان"، کسانی را که هیچ گناهی جز ترویج مهر و محبّت در میان خلایق ندارند به "ارتباط با اسرائیل" متّهم نماید.

جناب حدّاد؛ گروهی را که شما غیرقانونی می‌دانید، اگر مقصودتان بهائیان هستند که این هفت نفر آن را تشکیل نداده‌اند بلکه ۱۶۰ سال پیش ایجاد شده و همچنان رشد کرده و علیرغم مقاومت شما و امثال شما و برچسب‌های متفاوتی که از همان آغاز ولادت این جامعه به آن زده شده ترقّی و تعالی یافته و اینک متجاوز از پنج میلیون نفر در جهان شده‌اند.  چه شده که در هیچ نقطه‌ای از جهان چنین اتّهامی به آن وارد نمی‌شود، ولی در ایران اسلامی بدون هیچ پایه و اساسی به این تهمت نخ‌نما روی آورده می‌شود؟  آیا جز این است که دستتان تهی از هر سند و مدرکی علیه آنها است؟  آیا جز این است که از روی آوردن دیگران به امر بهائی هراستان برداشته است؟

امّا اگر مقصودتان از "گروه غیرقانونی" خود جمع یاران ایران است، که زهی حیرت از غفلت شما! این گروه را بهائیان تشکیل داده‌اند و اجرای امور خود را به دست آنها سپرده‌اند.  جمیع بهائیان ایران در این به اصطلاح شما "جرم" شریک شده‌اند و جمع یاران ایران را برگزیده‌اند و به آنها اعتماد نموده‌اند. بهائیان جان فدای جهانیان کرده‌اند و هستی خویش را نثار کرده‌اند تا پیام حضرت بهاءالله را به گوش همهء اهل جهان برسانند و قدمی در راه تحقّق یگانگی نوع بشر بردارند.  اگر یاران ایران در زاویهء زندانند چه باک؛ هر بهائی به تنهایی می‌داند در چه طریقی باید گام بردارد و چگونه همگان را از پدیداری مظهر ظهور جدید خداوند آگاه نماید.

جناب حدّاد  اگر تصوّر می‌فرمایید با دستگیر کردن یاران ایران و برچسب ناروا زدن به آنها می‌توانید جامعه‌ای زنده و نبّاض را از حرکت باز دارید و از رساندن پیام حق به آحاد مردم کشورشان منع نمایید، زهی خیال باطل؛ حضرت بهاءالله خطاب به امثال شما از قبل فرموده، "این نفوس از خمر رحمن به هیجان آمده‌اند و سُکر سلسبیل عنایت الهی چنان اخذشان نموده که اگر ظلم عالم بر ایشان وارد شود در سبیل حق راضی بل شاکرند؛ ابداً شکوِه‌ای نداشته و ندارند؛ بلکه دِمائشان در اَبدانشان در کلّ حین از ربّ‌العالمین آمل و سائل است که در سبیلش بر خاک ریخته شود و همچنین رؤوسشان آمل که بر کلّ سنان در سبیل محبوبِ جان و روان مرتفع گردد." (لوح رئیس، خطاب به عالی‌پاشا، صدر اعظم عثمانی).

جالب آن که خطاب به امثال شما نیز در همان لوح فرموده‌اند، "این ذکر نه از برای آن است که متنبّه شوید؛ چه که غضب الهی آن نفوس را احاطه نموده، ابداً متنبّه نشده و نخواهید شد."

Comments are closed.