نگاهی کوتاه به اظهارات دکتر علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی

نگاهی کوتاه به اظهارات دکتر علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی

کاویان صادق زاده میلانی

اظهارات اخیر دکتر علی لاریجانی رئیس کنونی مجلس هشتم در مورد معضل حقوق بشر در ایران و واکنش او به انتقادهای وارد از سوی جامعۀ بین الملل و اتحادیۀ اروپا به حاکمیت تهران در این مورد مرا بر داشت که یادداشت زیر را بنویسم. بیانات آقای لاریجانی در لینک زیر منعکس شده است:

 http://www2.irna.ir/fa/news/view/line-1/8703101886124724.htm

علی لاریجانی در بیانات خود می آورد که « ملت ایران باتکیه برمبانی اسلامی ونهج البلاغه، منابع غنی تری نسبت به جهان غرب در مورد حقوق بشر در اختیار دارد…»  وی در جای دیگری افزود که « ما نهج البلاغه حضرت علی (ع) را داریم که سرشار ازمبانی حقوق بشر و حمایت از شهروندان و مردم می باشد ولی غربیها می خواهند به ما حقوق بشر یاد بدهند.»

البته شبهه ای نیست که مواردی از آموزه های متعالی و اصول کلّی مربوط به حقوق بشر در منابع اسلامی و نهج البلاغه یافت می شوند. نمونه ای از آنها را در زیر خواهم آورد. نمونه هایی هم داریم که مغایرت با حقوق بشر دارد مانند حقوق زن که بنابر نص و فرمایش معصوم نسبت به مردان ناقص است. این مقولات البته کاستی نهج البلاغه و اسلام نیست ولی بیانگر چارچوب تاریخی و محدودیتهای منابع اسلامی است. ولی این نمونه ها مورد نظر این بحث نیست و بررسی آنها را به بعد موکول می کنم.

شاید مهمترین آموزۀ کلان اخلاقی و حقوق بشری نهج البلاغه شهامت و لازمۀ دفاع از حقوق اقلیت و دفع ظلم از مظلوم باشد. شکّ ندارم که آقای لاریجانی با این فقرۀ مهم به خوبی آشنا هستند ولی جهت اطلاع خوانندگان  آن را در اینجا می آورم. در نهج البلاغه در نامۀ حضرت علی خطاب به مالک اشتر نخعی در چگونگی معامله با مردم و آئین کشورداری آمده است که :

     فانی سمعت رسول الله (ص) یقول فی غیر موطن « لن تقدس امه لا یوخذ للضعیف حقه من القوی غیر متتعتع»      

     که من از رسول خدا بارها شنیدم که می فرمود: هرگز امتّی پاک و آراسته نگردد که در آن امت حق ناتوان بی لکنت و ترس و نگرانی از توانا گرفته نشود.    

         (نامۀ ۵۳، ص ۱۰۱۲ چاپ فیض الاسلام)

مساله در این جاست که احقاق حق مظلوم در جامعۀ مورد نظر پیامبر اسلام بنابرآنچه از متن نهج البلاغه مستفاد می شود همانا جرات و شهامت انسانها در برآوردن ندای آزادی در برابر ظلم ظالم و گرفتن حق است. جامعه ای که در آن مردمان از قوی تا ضعیف  با لکنت زبان و ترس و لرز باید احقاق حق کنند جامعه ای سالم نیست. حال سزاست با دقت در نمونۀ بهائیان ایران نظر کنیم. جامعۀ بهائی جامعه ای است که نظام اسلامی به بهانه های تصنعّی و ساختگی بر آن می تازد و سرکوب آن را هدف قرار داده است. نزدیک به سی سال است بهائیان از حق آشکار ورود به دانشگاه و تحصیلات عالی محروم هستند. نوعی از آپارتاید که در هیچ جای دنیا دیده نمی شود. کدام یک از رجال سیاسی نظام جمهوری اسلامی جرات و شهامت لازم را داشت که پا پیش بگذارد و از حق سه نسل جوانان مظلوم و محروم از تحصیل ِ بهائی دفاع کند؟  آیا مجلس هشتم چنین خواهد کرد؟ آیا از مردان و زنان درون نظام کسی شهامت و جرات اعتراض (گیریم با ترس و لرز و لکنت زبان) در مورد حبس های خارج از حیطۀ قانون، اعدام های مخفی و بدون محاکمۀ بهائیان، شکنجۀ بهائیان اعدام شدۀ همدان، تخریب رسمی متزل بهائیان، انداختن کوکتل مولوتوف به مطب بهائیان، آب جوش سماور ریختن در دهان نوزاد بهائی، انداختن زن و مرد سادۀ روستایی در حفره ای و آتش زدن آنها، جو سازی و فرافکنی کیهان و تهمتهای دروغین و ساختگی رابطه با اسرائیل را دارد؟ آیا مجلس شورای اسلامی که آقای لاریجانی اکنون ریاست و نظامت آن را به عهده دارند توان و جرات و شهامت احقاق حق از مظلوم و غیرت و ارادۀ پیروی از آموزه های امیر مومنان به مالک اشتر را دارا هستند؟ امید دارم که چنین باشد و چنان شود.

دولتهای استرالیا و کانادا اخیرا و پس از سالها از رفتار غیر انسانی دولتهای پیشین با مردمان بومی و سکنۀ اصلی سرزمینشان پوزش خواسته اند و سالهاست که با سیاست تبعیض مثبت در جبران مافات و احقاق حق مظلومان می کوشند. آیا نظام ایران جرات و شهامت آن را دارد که از ظلم و ستم و نسل کشی فرهنگی و دینی علیه بهائیان پوزش بخواهد؟ در حال حاضر بسیاری از متفکران آمریکایی مسالۀ پرداخت غرامت به سیاهان آمریکایی را به خاطر مسالۀ غیر انسانی برده داری و بدون ترس و واهمه و لکنت زبان مطرح کرده اند. آیا اخراج بهائیان از سمتهای دولتی و آموزش و پرورش و اخراج دانشجویان و محرومیت سه نسل از جوانان بهائی از تحصیل مشمول عذر خواهی، ندامت و پرداخت غرامت نمی شود؟ آیا حاکمیت تهران که به آزار دینی و آپارتاید مذهبی خود ادامه می دهد به تعالیم نهج البلاغه نزدیکتر است یا نظام امریکا که پوزش می خواهد و در مورد غرامت بحث می کند؟ حضرت محمد در این مورد واژۀ «لن تقدس» (یعنی هرگز و هیچگاه مقدس نخواهد بود) را به کار می برند و این نفی ابد «لن» شایسته نگاهی تازه است. پس امریکا و اروپا و استرالیا و کانادا که در آنها بلند شدن صدای مظلوم بدون لکنت زبان ممکن است از ایران خودمان به مقدّس بودن نزدیک تر است.

بندۀ نگارنده ظلم و ستم وارد در ابوغریب و گوانتانامو و بر هر انسانی را در هر گوشۀ دنیا به همان شدّت محکوم می کنم که آپارتاید دینی علیه بهائیان ایران را ولی یادآوری این نکته را لازم می دانم که همان زندانیان در غرب وکیل رسمی دارند و نظام قضایی امریکا وکلای دولتی در اختیار آنها می گذارد و حق استفاده از شایسته ترین و خبره ترین وکلای خصوصی داوطلب را نیز دارند. رسانه های رسمی و غیر رسمی امریکا نیز پوشش خبری به وضعیت آنان می دهند و وکلای آنها بدون لکنت زبان از حقوق انسانی آنها دفاع می کنند و این نیز حقّی است که بهائیان ایران از آن محرومند. باز هم می بینیم که نظام ایران از همین آموزۀ سادۀ نهج البلاغه بسیار دور است.

نمونۀ دیگر همین واقعیت حکم دیروز دیوان عالی کشور امریکا (سوپریم کورت) دربارۀ زندانیان گوانتانامو است که حق ورود به دستگاه قضایی سراسری (فدرال) ایالات متحده را یافتند و محاکمۀ  و وضعیت قانونی آنان دیگر منحصر به دادگاههای ویژۀ و قانونهای نظامی نیست.  دو دستگاه قضایی نظامی و مدنی از لحاظ دامنۀ استفاده از قانونهای شواهد جنایی، ساختار هئات ژوری و شفافیت مدارک ارائه شده تفاوتهای آشکاری دارند. ولی به هر حال پس از دو سال و اندی جدال در دادگاههای پایینتر و استینافهای پیاپی قوۀ اجرایی و دستگاه جورج بوش بالاخره دیوان عالی کشور هم بر خلاف میل نظام رای صادر کرد. این چگونگی برخورد نظام امریکا با دشمنان مصمم و خونریز خود است. باز هم همه مردم بی گناهند تا خلاف آن ثابت شود و حقوق حقه به دشمن قسم خورده نیز تعلق دارد. اکنون در این چارچوب عملکرد نظام ایران با دانشجویان بهائی که از حق مسلم و فطری و خدادادی تحصیل محروم هستند چه می شود؟ کدام مرجع مدنی و قضایی به پرونده های جوانان بهائی رسیدگی می کند؟ کدام رسانۀ رسمی جرات دارد که مسالۀ حق کشی آشکار نظام اسلامی در مورد بهائیان را مطرح کند؟ چند ساعت از برنامه های صدا و سیما مثلا برنامۀ آشنای هویت به پروندۀ بهائیان بیگناهی که در سالهای حکومت نظام اعدام شده اند و جریان شناسی دگراندیش آزاری اختصاص یافت؟ نهج البلاغه می گوید که نظامی که در آن ضعیف نتواند حقش را بدون ترس و لکنت زبان بگیرد نظامی مقدس و الهی نیست، تا چه رسد به نظامی که قوی و صاحب اقتدارشهروند را بدون گناه محکوم می داند و حقی هم به او نمی دهد. واضح و آشکار است که مواضیع نظام با دستور سادۀ نهج البلاغه نیز به هیچ وجه همخوانی ندارد.   

امیدوارم که راهبران ملّت در مجلس هشتم و دولت نهم بدانند که وقت تنگ است و عمرهاست که می گذرد و فرصتهاست که از دست می رود. هر لحظۀ به تعویق انداختن جریان محبت و خوبی ادامۀ خشونت و راهکار ناشایست است. صد و پنجاه سال سرکوب دینی ایرانی و نزدیک سی سال آزار و اذیت بهائیان در نظام اسلامی چه ثمری برای ایران و نظام داشته است؟ آیا وقت آن رسیده که محبت را جایگزین خشونت کنیم؟ در این راستا این آموزۀ حضرت بهاءالله را احتراما خدمت خوانندگان ارائه می کنم تا راهکار پیشنهادی بهاءالله را هم در مدّ نظر داشته باشید. در این بیان بهاءالله تعریف تازه ای از دین به دست می دهد که و نوع اندیشه ای است که پای فراتر از مکاتب کثرت گرا می گذارد. ایران را در تمامیت کثرت و تنوع فکری و قومی و دینی آن و با پیاده شدن چنین اندیشۀ نابی مجسّم کنید:

      الیوم دین الله و مذهب الله آنکه مذاهب مختلفه و سبل متعدده را سبب و علّت بغضاء ننمایند…

   ای اهل عالم همه باریک دارید و برگ یک شاخسار. به کمال محبت و اتحّاد و مودت و انّفاق سلوک نمائید…تا افق آفتاب عدل از سحاب تیرۀ ظلم فارغ نشود ظهور این مقام مشگل بنظر می آید.

ایام به کام 

Comments are closed.