آفتاب حقیقت بظنون نفوس خفّاش طبیعت مستور نماند…
عبدالبهاء (مکاتیب ۲: ۱۷۴)
سردبیر نگاه: ماجرای زیر که چند هفته پیش به دست ما رسید از چند جهت قابل توجه است. اول اینکه بر خلاف مقررات و عرف جامعۀ باز و مرام تحقیق به بهائیان اجازۀ جواب در فضای باز داده نمی شود. رسانه و جرائد و وبسایت هم در اختیار جامعۀ بهائی نیست و آنچه هست هم در معرض فیلتر است. این نشاندهندۀ کاستی و ناتوانی یک اندیشه است که به رقیب فضای باز و مهلت جواب نمی دهد. دوم، بر خلاف ادعای خانم رئوفی جامعۀ بهائی کاملا باز است و از این جهت است که جوابهای مخالفان دین بهائی چه بصورت کامنت و چه بصورت مقاله و جواب در وبسایتهای بهائی نشر و نصب می شوند. آیا بهتر و شایسته تر نبود که بجای فیلترینگ سایتها و دستگیری بهائیان هفته ای چند ساعت در جام جم به تبادل نظر آزاد و در مورد مسائل دینی و گفتمانهای روز اختصاص می یافت و صدای دین بهائی نیز در صدا و سیما و رسانه های دیگر در جامعۀ چند صدایی ایران منعکس می شد؟ آیا فرار یک نظام در قدرت از مواجهه با دیگر اندیش در میدان سخن، کلام و گفتمان نشانه ترس از برخورد با حقیقت و آگاهی بر کاستی درونمایه نیست؟
در این راستا از خانم رئوفی دعوت می کنیم که یک مقاله ۱۰ الی ۱۵ صفحه ای (بیشتر از حجم اکثر مقاله های ما) در بیان رئوس دیدگاهای خود برای سایت نگاه ارسال دارند تا منعکس کنیم و این فضا تا هنگامی که مایل باشند در اختیار ایشان خواهد بود. اگر جامعۀ بهائی از ارئه فوروم و فضای مناسب مناظره و گفتمان در درون ایران به علّت آزار بهائیان معذور است ولی در ازای آن و در فضایی دیگر محدودیتهای ایران را جبران می کنیم.
امیدواریم که خانم رئوفی دعوت ما را بپذیرند.
و اما شرح ماجرا :
از طریق تبلیغات زیادی که شده بود متوجه شدم که خانم مهناز رئوفی قصد دارند به شهر ما بیایند این موضوع را به فال نیک گرفتم چون مدتی بود با تمام وجودم می خواستم ایشان را از نزدیک ملاقات کنم وچون ایشان به هیچ کدام از ایمیل ها و پاسخ های ارسالی من جوابی ندادند گفتم با یک ملاقات رو درو مسائل کمی بیشتر مشخص خواهد شد به محل بر گزاری جلسه سخنرانی ایشان رفتم ومتوجه شدم که عصر ایشان برای سخنرانی تشریف می اورند به همین دلیل به مسئولین حراست محل مراجعه کرده گفتم قدم ایشان مبارک است ولی لازم است به همان نسبتی که ایشان وقت دارند که از محیط سالن برای تهمت زدن به جامعه بهائی استفاده ببرند حقوق شهروندی من حکم میکند بتوانم از اعتقادات خودم در مقابل تهمت های ایشان دفاع کنم اگر در کشور به فرد یا گروهی انواع اتهامات از طریق رادیو تلویزیون ورسانه ها گفته شود وآن شخص یا گروه نتوانند از خود دفاع کنند پس چگونه حقیقت روشن می شود؟ مسئولین حراست هر یک به گونه ای گفتند حق با شماست ولی ما اطلاعی نداریم لطفا به ارشاد بروید تا متوجه موضوع بشوید. من نیز همین کار را کردم ومسئولین ارشاد نیز گفتند به ارشاد ربطی ندارد و یک مرد جوان روحانی داخل اتاق شد وگفت من ودیگر دوستانم این دعوت را انجام داده ایم وکارمند اینجا نیستم ضمنا در این کشور هر کسی حق دارد نظرات خود را بگوید شما نیزحق دارید… ولی مسئول ارشاد وسط حرف او آمده گفت چون شما اسمتان در قانون اساسی نیامده حق ندارید از میکرفون آنجا استفاده کنید یا همایش داشته باشید ویا تبلیغ کنید ویا … گفتم پس حتما دیگران آزادند هر چه خواستند توهین بی سند بکنند وما نیز دفاع نکنیم ؟ اوگفت : شما سیاسی وجاسوس هستید. من گفتم عزیز من بهائیان هرجا بروند سرشان را بالا گرفته با افتخار می گویند بهائی هستند وحاضرند برای همین صداقت خود سر وجانشان وتحصیلات دانشگاهی خود را از دست بدهند چگونه وقتی که من اعلام می کنم بهائی هستم شما به من اطمینان میکنید واسناد محرمانه به من میدهید ؟اصلا با عقل ومنطق شما منطبق است که مسئولین به شخصی که خود را بهائی معرفی می کند راحت وآزادانه اطلاعاتی مناسب برای جاسوسی بدهند ؟ ولی ایشان گفتند این بحث ها به اینجا ربطی ندارد ودر این اتاق نیز نباید این حرفها زده شود من نیز می خواهم درب اتاق را باز کنم چون ارباب رجوع دارم نمی توانیم این حرف را ادامه بدهیم .
با آن جوان روحانی از اتاق خارج شدیم ومن ضمن باز گو کردن اتهامات خانم رئوفی پاسخ آن را نیز می دادم و گفتم ایشان می فرمایند بهائیان حق دارند با محارم خود ازدواج کنند ویا می گویند در صورت بچه دار نشدن …آیا من نباید از خود دفاع کنم که به این حدی که به ایشان دیکته شده ما بی عفت و عصمت نیستیم ؟…آن مرد روحانی وبا انصاف گفت: حق باشماست من نیز هر چه تا به حال خوانده ام از ردیه ها بوده و نتوانستم کتب حقیقی شما را بخوانم حتی یک بهائی مطلع نیز ندیدم که با او حرف بزنم ولی از ظلمی که نسبت به جامعه شما می شود مطلع و متاسفم ،گفتم: من مایلم در حضور شما ودیگر همکاران شما با خانم رئوفی حرف بزنم تا متوجه بشوید مسائل به ایشان دیکته شده وکوچکترین صداقتی در حرف ایشان وجود ندارد ایشان پاسخ دادند من با تمام وجودم سعی می کنم شما ایشان را ملاقات کنید حتی اگر حاضر نشدند که رو در رو بشوید من به ایشان خواهم گفت که عدم حضور شما در جلسه ثابت میکند شما باغرض ونفرت علیه بهائیان حرف زده اید نه با عقل واستدلال، ناگهان مسئول حراست به کنار ما امده با عصبانیت به هر دو گفت شما حق ندارید در محیط اداره حرف بزنید هر دو بروید بیرون ، در ضمن اگر در جلسه امروز عصر بخواهی موضوع سخنرانی را به بحث بکشی و یا از مسیر خارج کنی با مامورین انتظامی واطلاعات روبرو خواهی شد …من نیز به ایشان گفتم چرا به این حد عصبانی هستید؟ قصد من کشف حقیقت ورفع سوتفاهمات است اصلا عصر من کنار شما می نشینم تا شما بدانید که من قصد بدی ندارم خوبه ؟حالت وچهره ان مسئول کمی تغییر کرد واز ما جدا شد ماضمن خداحافظی از هم جدا شدیم .
تا زمان سخنرانی بی قراری می کردم خوشحال وامیدوار بودم اینکه تا شب می توانم با خانم رئوفی ملاقات کرده ویک یک مطالب ایشان را پاسخ داده ودلایل نفرت ایشان را بفهمم واین نفزت را به آشتی برسانم در جلسه حضور پیدا کردم ومسئول حراست ارشاد نیز نزدیک درب ایستاده بود کمی با هم حرف زده شوخی کردیم ومن داخل سالن شدم در بین جمعیت متوجه شدم تعداد زیادی از بهائیان نیزدر جلسه حاضر هستند سخنرانی بعد از مدت زیادی مقدمه چینی وسرود وشعر و نشان دادن فیلمی شروع شد خانم رئوفی نیز همانگونه که قبلا حدس زده بودم مطالب تکراری کیهان را بدون جا انداختن حتی یک خط تکرار می کردند .
در بین صحبت های خانم رئوفی با وجودی که قبلا نیز نوشته بودند به شدت نگران شدم اینکه شاید یک دسیسه جدیدی در جریان است (ایشان فرمودند: من نامه های تهدید به مرگ دریافت میکنم برای من شهادت افتخار وآرزوست ….) البته اینکه این حرف نیز مانند دیگر گفته های ایشان دروغ است شکی نیست ولی اگر این جمله به ایشان دیکته شده باشدچه ؟؟ اینکه هر موقع کاربری خانم رئوفی برایشان تمام شد ایشان را به قتل رسانیده و مانند انفجار حسینیه شیراز بگویند کار بهائیان بوده کمی برای من نگران کننده است اما توکلم به خداست وایقان دارم به اینکه تمام دسیسه های علیه امر مبارک به راحتی نقش بر آب می شود.
کنار یکی از روحانیون بهائی ستیز که مدیریت گروه ونیز تشکیل آن جلسه را عهده دار بود و نیز از چندین سال قبل تا به حال با هم ارتباطی دوستانه داشتم رفتم وگفتم دو موضوع خانم رئوفی را می توانیم همینجا بررسی کنیم اینکه ایشان می فرمایند : خادمین وسران بهائیان تمام بهائیان را از ارتباط با من وخواندن کتاب های من شدیدا ممنوع کرده اند…
شما می توانید مشاهده کنید که ده در صد حاضرین در جلسه بهائی هستندوهرگز خادمین جامعه بهائی بهائیان را ممنوع نمی کنند ایشان با لبخندی گفتند: بله خودم متوجه شدم ادامه دادم که دوم اینکه فرمودند سران بهائیت من را از فامیل وآشناها جدا کرده اند الان در جلسه اقوام او حاضرند اگر ایشان مایل باشند میتوانند ضمن ملاقات با آنان حتی شب برای شام به منزل اقوامشان بروند. در ضمن امروز با یکی از همکاران شما صحبت کردم وایشان به من قول دادند که ملاقاتی با حضور خانم رئوفی وشما داشته باشیم ،ولی آن مرد روحانی گفتند: امکانش وجود ندارد. هر چه پرسیدم چرا فقط ایشان میگفتند نمی شود .
من متوجه همان جوان روحانی شدم که در ارشاد هم او را دیده بودیم ایشان ضمن عذر خواهی و احوال پرسی با نگرانی گفتند :من به شما قول داده ام وبر قولم قلبا وبا تمام وجودم مانده ام وتلاش خود را نیز کرده ام ولی ظاهرا مسائلی وجود دارد ومانع تراشی هائی نیز مانع این ملاقات می شود .
سخنرانی تمام شد وقرارشد پانزده دقیقه خانم رئوفی پاسخ به سوالات کتبی را بدهند ناظم جلسه گفت اولین سوال اینکه :مگر قبله اول مسلمانان رو به اسرائیل نبوده واین یعنی مسلمان نیز اسرائیلی هستند ؟ ایشان خندیده گفتند مثل این که در جمع بهائی نیز حضور دارد چون این سوال بهائی ها است… قبله رو به بیت المقدس بوده ونه اسرائیل در ضمن قبله شما قبر بهاست و ناظم گفت: سوال دوم اینکه هر دینی یک محدودیتهائی دارد مگر اسلام محدودیت ندارد ؟
خانم رئوفی پاسخ دادند: چرا محدودیت دارد ولی این محدودیت را خدا آورده نه یک شخص ویا رهبران بهائی.
در دلم شور عجیبی بود که بلند شده این حرفهای ایشان را پاسخ بدهم ولی تعالیم بهائی مانع می شد چه که یک بهائی راضی به تخریب یک شخصیت آن هم در یک محیط عمومی نمی شود .
ناگهان ناظم علی رغم حرف قبلی خود مبنی به زمان پاسخگوئی در حالی که کمتر از دو دقیقه گذشته بود با نگاهی به مجموع سوالات اعلام کرد که چون در بین حاضران آقایون روحانی هستند که پیش نماز هستند ونزدیک نماز است جلسه خاتمه می یابد. صلوات بفرستید
با مسئول حراست ارشاد کلی گفتگو کرده وموضوع ملاقات وآزادی بیان را مطرح کردم و ایشان ضمن قول دادن راجع به پیگیری موضوع با عجله از من جدا شدند.
و پس از کمی تاخیر از ساعت قرار با آن جوان روحانی صحبت کردیم وایشان گفتند فایده ای نداشت ملاقات رو در رو امکان پذیر نیست ، ایشان اضافه کردند که ولی من هر چه باید بفهمم فهمیدم یا اینکه این خانم فوق العاده معلومات کمی دارد یا اینکه این حرفها حرف ایشان نیست ولی مطمئن باشید من تلاش خود را میکنم . از هم خداحافظی کردیم .
متوجه همان روحانی مدیر گروه شدم دوباره نزد او آمده وبا هم کنار آبسرد کن رفتیم ایشان گفتند اول من آب می خورم چون شما نجس هستید… خندیده گفتم یک کافر درچه صورت پاک می شود؟ غیر از این است که باید شهادتین را بگوید تا دیگر نجس نباشد شما همینجا بایستید من تا فردا هزار بار شهادتین را می گویم اقا دست بردارید یک بهائی از کودکی هم واحدانیت الهی را قبول دارد وهم رسالت حضرت محمد را.
ایشان بدون پاسخگوئی به من گفتند من اگر به جای اطلاعات بودم اول تو را و بعدا همه شما ها را دستگیر میکردم و بعدا هم …من هم خندیده گفتم از دوحالت خارج نیست یا وزارت اطلاعات بهائی است یا اینکه بهائیان گناه کار نیستند حال کدام یک از این دو موضوع را می پذیرید ؟چون من نیز مانند اکثر بهائیان بازداشت وبعد از مدتی آزاد شدم ایشان بدون پاسخگوئی گفتند من دیرم شده باید بروم ، من باز در خواست ملاقات خودم را تکرار کردم وایشان نیز جواب منفی خود را تکرار کرده رفتند.
دربها بسته شد وچراغهای سالن وحیاط یکی یکی خاموش می شد ومن چاره ای نداشتم که با آن کوله بار امید نا امید شده از آنجا خارج شوم بدون اینکه حتی بتوانم خانم رئوفی را از نزدیک ملاقات کنم ویا حتی شماره تلفن ایشان را بگیرم ولی با همه این اتفاقات امروز درس بزرگی آموختم اینکه متوجه شدم پیله ای که ایشان در سخنرانی ونوشته هایشان بارها به آن اشاره میکنند یعنی چه وچگونه به وسیله آن پیله حفاظتی ایشان را از یک ملاقات رو درو خواسته ویا ناخواسته محروم می کنند، البته درس تکراری دیگری رانیز بار دیگر آموختم که مفهوم آزادی بیان در کشورم یعنی اینکه یک گروه خاص فقط آزادند هر چه می خواهند دروغ بگویند وتهمت بزنند وگروهی که مورد اتهام قرار گرفته اند کاملا آزادند که آن اتهامات را بشنوند یا نشنوند .
لطفا روی لینکهای زیر نیز کلیک نمائید لینک اول کتابی است راجع به موضوع شیراز اگر مطالعه نکردهاید بسیار جالب است و لینک دوم یکی از وب های من است که باز خواهد شد