در ستایش ستارگان:

در ستایش  ستارگان:

                               "تو شمس سماء قدس منی" 

متعاقب محکومیت چند تن ا ز جوا نان بها ئی شیرا ز به تحمل زندان طولانی مدت، دستگیری یاران ایران ( مدیریت غیررسمی جا معه بها ئی ا یرا ن )، وهمچنین تعدادی دیگرازبهائیان در چند ماه اخیر، موضوع رنج وگرفتاری های بهائیان در سرزمین اجدادیشان- ایران- ومحرومیت ایشان ازحقوق حقه خویش ازطرف بسیاری ازدولت ها، صاحبان تفکر واندیشه، وهمچنین رسانه های مختلف باردیگر مطرح وبازتاب گسترده یافت دراغلب این گزارشات واعتراضات ضمن یادآوری تنگیهای وارده بربهائیان ایران در۲۹ سال گذشته به اعدام "بیش از ۲۰۰ بهائی" نیزاشاره شده ا ست. نگارنده از تعداد دقیق بهائیان محکوم بمرگ اطلاع واثق ندارد اما تصور مینماید رقم این نفوس در گستره ۲۲۰ تا ۲۳۰ نفر باشد. این ثابتان بر پیمان ازصنوف وحرف متفاوت ومختلفی بودند: از کشاورزان وکارگران گرفته تا اساتید دا نشگاهها؛ از زنان خانه دار تامردان صاحب کسب وحرفه ؛ از درجه داران تا امراء ارتش ؛ ازتحصیل کردگان ایران زمین تافارغ التحصیلان شایسته از دانشگاههای معتبر جهان. از دیدگاه بهائیان کلیه این نفوس معزز مقامی یکسان دا شته وایمان وشجاعت هر یک به هیچ روی بردیگری مرجح ومقدم نمیباشد. همگی شهید درراه حق محسوب شده وشهدا را نمیتوان طبقه بندی نمود.

آنچه که زمینه ساز این نوشتار گردید مطرح شدن این سوال است که آیا واقعا" سینه بی کینه فقط همین تعداد بهایی هدف گلوله های سرخ گردیده و حلقه دار بر گردن افراخته تنها همین جمع از انسانهای بی گناه تابیده شده است؟ بی تردید از نظر آماری همین تعداد زن، مرد، جوان، و سالمند بهایی جان در راه اعتقاد خویش گذاشته خود را در معرض تیر بلا قرار داده اند. اما صاحب این قلم مایل ا ست از یک طرف مختصرا به کارایی و توانائی های حرفه ای برخی از این نفوس پرداخته وآنها را بیش از آ نچه که ازنظرکالبد قابل شمارش بوده اند احصاء نماید و زیا ن وارده بر کشور عزیز ومردم ایران زمین را بمراتب بیشتراز از دست دادن "بیش از دویست" انسان برشمارد واز طرف دیگر به نیروی فوق تصور"اراده" این برگزیدگان که فی الواقع "شمع" دلشان "برافروخته دست قدرت" قادر متعال بوده و تاریخ بندرت شهامت و توان ابرآدمیانی این چنین را در حافظه خود ثبت کرده است  پردازد، بزرگان بی گناهی که  از همه چیز و در نهایت جان شیرین گذشتند و لکن از صراط مستقیم منحرف نشدند و قلب حقیقت نکردند. عزت پایبندی به اعتقاد خویش را بر ذلت بی هویتی و پوچی در حیات دنیوی ترجیح دادند. 

          بنظر نگارنده :

-کجا میتوان استاد فلسفه دا نشگاه طهران را یک فردعادی انگاشت، هموکه افکارواندیشه های ژرفش  حتی بعداز۲۸ سال ازربوده شدن وسربه نیست گردیدن درقالب کتبی ارزشمند تجدید چاپ میشوند که از آ ن جمله میتوان همین دو سه ماه پیش را مثال زد که یکی از آثارش دربازارکتاب ایران طبع مجدد یافت؟

-کجا میتوان ا ستاد تشریح دانشکده پزشکی دانشگاه طهران راکه تالیفاتش درسلسله شمارگان موسسه انتشارات دا نشگاه طهران متعدد بوده وحداقل درتربیت هشت هزار پزشک ا یران زمین نقش اصلی وکلیدی داشته ا ست معلمی ساده دانست؟ ازاحاطه اش به طب و آموزش آن همین بس که در دانشکده پزشگی پاریس کرسی همیشگی داشت و کشفیاتش در شناسایی ساختار بدن انسانی ثبت کتب درسی است .

-کجا میتوان استاد علوم تربیتی دانشگاه طهران و یا استاد متخصص گوش، حلق،و بینی دانشگاه تبریز را که اولی از پایه گذاران دانشکده علوم تربیتی و دومی در مقام معاونت پژوهشی دانشکده تمام همت خویش را مصروف تعلیم و تربیت دانشجویان و یا کمک و مساعدت به نیازمندان و بیماران کرده بودند در زمره نفوس معمولی شمرد؟ آیا جای این تحصیل کردگان دانشگاههای معظم جهان در موسسات آموزشی کشور خالی نیست؟

-بیش از بیست و یک پزشگ، دندانپزشگ، داروساز، و پرستار(متخصص و عمومی) تحصیل کرده ایران، امریکا، کانادا، فرانسه، انگلستان، و ایتالیا در خیل این عشاق جان داده در راه حق هستند که از ان جمله متخصص اعصاب و روان، متخصص زنان و زایمان، متخصصین قلب و عروق (همانهاییکه نور کم سوی حیات را در تن بسیاری از بیماران خویش پر فروغ کردند)، متخصصین بیهوشی (انسانهاییکه نگذاشتند نفس بیماران تحت عمل جراحی از حرکت باز ایستد) را میتوان نام برد. چگونه ممکن است توانایی های این تحصیل کردگان والا را کم انگاشت، نفوسی که شب و روز آرام نداشتند و بیش از توان در خدمت هم نوع و هموطن بودند.

-متجاوز از ده حقوقدان که بسیاری از ایشان در زمره وکلای سرشناس پایه یک دادگستری و مدافع حقوق مظلومین و متهمین بودند در بین این شهدا هستند. برخی از ایشان چنان صاحب نظر و کاردان در حرفه خویش بودند که دیگر وکلا، باقرار خویش، در هنگام مواجهه با معضلات حقوقی از مساعدت فکری ایشان بهره مند میشدند.

-آیا میتوان از جمعی بیشتر از پانزده مهندس در رشته های مختلفه که هریک سهمی بسزا در توسعه و رونق صنایع، کشاورزی، عمران، و معماری در ایران داشتند بسادگی گذشت؟ آن مهندس تحصیل کرده نفت از انگلستان که بود هنگامیکه پالایشگاه تبریز از کار افتاد به ان شهر اعزام شد و در راه اندازی آن نقش اصلی داشت؟ آن بانوی یگانه در دانش هواشناسی چه عشقی به میهنش داشت که توسعه وتکامل این شاخه ازعلوم کاربردی را در ایران زمین بی وقفه دنبال میکرد؟ چه شوری در سر داشت که تمام هم خویش را مصروف خدمت به ایران نمود؟ هنگامیکه به دانشگاه طهران دعوت میگردید تا سمیناری برای استادان و دانشجویان در زمینه دانش خویش ارایه نماید دیگر جایی در آمفی تاتر سخنرانی یافت نمی گردید.

-امرا و افسران ارشد ارتشی که تنها بدلیل اعتقاد راسخ به دیانت خویش جان شیرین بر سر دار دادند هر یک نمونه ای از تحصیل کردگان نظامی و میهن دوستان فداکار و صادق بودند. اغلب پس از گذراندن دوره های تخصصی حرفه ای سالهای پر بار زندگی خویش را در اقصی نقاط ایران به خدمات محوله پرداختند. برخی به تکمیل معلومات در رشته های دیگری نظیر حقوق، الکترونیک، و پزشگی در دانشگاه های ایران، آلمان، انگلستان، و آمریکا دست زدند. اسفا نتیجه آن همه دلبستگی به وطن و شوق خدمت به آن تحمل رنج زندان و در نهایت محکومیت بمرگ بود در حالیکه هرگز سندی از بیوفایی و خیانت ایشان به سرزمین مقدس مادریشان جهت تنویرافکارعمومی ارایه نگردید.

-آیا خدمات اقتصاد دانان، حسابداران، و متخصصین بانکداری که اکثرا" از فارغ التحصیلان فرانسه، آلمان، و آمریکا بودند به مو‌‌‍ٌٍٍسسات و اداراتیکه بنا باقتضاء در آنها بکار مشغول بودند کم و قابل چشم پوشی است؟

-آیا میتوان سهم دبیران طبیعی، تاریخ وجغرافی،مدیریت و راهنمایی تربیتی، شیمی و دیگر رشته ها را در توسعه فرهنگ و تربیت جوانان این مرز و بوم کم تلقی نمود؟

-آیا میتوان تصور نمود سهم مثبت و سازنده نفوس تحصیل کرده در رشته هایی نظیر ادبیات فارسی، زبان انگلیسی، جامعه شناسی، علوم اداری، صنایع غذایی، و دیگر شاخه های دانشگاهی نسبت به اعتلاء فرهنگ،  توسعه وآبادانی، و پیشرفت کشور قابل اغماض است؟ هریک از ایشان عمر گرانبها در این راه دادند.  

درابتدای این نوشتار ذکری از روح متعالی، اعتقاد راسخ به خالق یکتا، پایفشاری برهویت خویش، استقامت، اراده پولادین وخارق العاده، عدم وحشت از مرگ و ترک این دنیای فانی و یقین به وجود عالمی دیگر این جمع بی بدیل و نظیر رفت: 

-قلم چگونه میتواند توصیف مادری را کند که در کنار دختر دلبند بر روی سکو دار قرارمیگیرد و حاضر نیست حداقل جان دختر را درانتخاب راهی که پیش گرفته است با نصیحت و مؤعظه خویش تغییر دهد تا نجات جان یابد. هر دوبا تاکید براعتقاد واثق به دیانت خویش لحظه ای بعد آویزان طناب اعدام میگردند در حالیکه بخوبی میدانند که پدر نیز دو روز قبل حاضر به انکار عقیده نشده و بهمین نحو جان داده است.

-چه کسی را میتوان ممثل آن شیرزن دانست که تنها دو ماه از عروسی اش گذشته بود، جنین در شکم داشت و بدلیل اعتقادش به دیانت بهایی باتفاق همسر به بند کشیده شد. شوهر تکذیب اعتقاد خود کرد و استخلاص یافت لکن زن حاضر به انکار نگردید و تا هنگام تولد نوزاد در سجن ماند. بعد از زایمان بلافاصله بر سر دارش کردند و نورسیده اش را نیز به خانواده ای ناشناخته سپردند.

-آن چه زنی است که همراه شوهر و بجرم میزبانی از چند میهمان اسیر میشود و سه ماه بعد به جوخه اعدام سپرده میگردد ولی همسر با مردود شمردن عقیده خویش جان حفظ کرده حتی پیش از اعدام آن بانوی یگانه از سجن رها میشود؟

-چه قدرت بیمانندی آن دختر هفده ساله ایران زمین دارد که باتفاق پدر بزندان میافتد، از عقیده خویش دست بر نمیدارد و همان راهی را می پیماید که پدر دو ماه پیشتر سالک آن بوده و حلقه دار را بوسیده است.  

-چند زوج جوان و یا سالمند را در کتب و رسایل میتوان نشان داد که زن و شوهرهر دو عالمانه پای بر جای پای یکدیگر بگذارند و تنها به این دلیل که حاضر به تکذیب دیانت خود نمیشوند سرافرازانه به قربانگاه بروند که متعدد دراین جمع "بیش از دویست نفر" میتوان نام برد؟

-آن پیرمرد ۹۲ ساله ضعیف البنیه چه تسلطی بر ترس از مرگ دارد که شادمانه و پیشاپیش دیگر همکیشان خود در میدان فدا میدود و تمنای قربانی شدن قبل از دوستان هم بند خویش را مینماید؟

-آن چه ابرانسانهایی هستند که پس از تحمل رنج زندان طولانی مدت سرانجام در روز اعدام باآنکه شکمشان دریده شده است، دست و سینه شان شکسته و خورد گردیده است بازحاضر به سب و لعن نمیشوند ومرگ با افتخار را بر زندگی مذلت بار ترحیح میدهند؟…..

این اشارات ودیگر شواهد بسیارهمگی گواه براین مدعا هستند که درروزگار ترویج راحت طلبی و سطحی نگری، بی اعتقادی و بی اعتمادی، زورگویی و اجحاف، تعدی وپایمالی حقوق دیگر انسانها، و بی تفاوتی به سرنوشت دیگرآدمیان هنوز میتوان ازمردمانی آزاده، پایبند به اصول اعتقادی و وجدان پاک، عشق و شوریدگی نسبت آفرینشگر جهان، محبت و وداد به همنوع، دلباخته صلح و آرامش، و بالاخره هوادار یگانگی وبرابری کلیه افراد بشر فارغ از رنگ، نژاد، جنس، و مذهب سراغ گرفت. از آنانی ذکر کرد که بنا بمصلحت کتمان باورهای خویش نمی کنند تا جان نجات دهند، دست قاتل را میبوسند و اگر "زهر" داده شوند "شهد" عرضه میکنند "و رقص کنان آهنگ کوی دوست" مینمایند، بی تعصب به خدمت وطن، هموطن، یار، واغیار برمیخیزند، جان میدهند ولی جان نمیگیرند. همه را دوست می بینند حتی قاتلان خویش را.

                          من از مفصل این قصــه مجمــلی گفتم

                          تو خود حدیث مفصـل بخوان از این مجمل

این اوصاف و ویژگیهاست که نگارنده را به این باور میکشاند که این ستارگان ویا به کلامی زیبنده تر شمسه های پر فروغ عالم انسانی بیش از "هزاران" اند  .        

Comments are closed.