نشانه‌های زبونی و خواری

نشانه‌های زبونی و خواری

ای فرزند من   این پند را از من بپذیر و آویزهء گوش خویش نما.  در پهنهء روزگار هرگز به جنگ با آنان که توان سخن گفتن دارند و تو را در گفتگو از پای در آورند مرو.  همه همّ خود را صرف آن کن که ناتوانی را بیازاری و آنچه که خشم از ناتوانی خود داری بر سر آنان فرو ریزی که از تو ضعیف‌ترند.

آشکارا پند بالا دربست مورد توافق مسئولین مربوطه قرار گرفته و در طول عمر کوتاه سی سالهء این مرز و بوم به خوبی به کار برده شده است.  مرا به خاطر آید که در ابتدای انقلاب، حظیرهالقدس یکی از شهرهای ایران به تصرّف غاصبان در آمد و با افتخار تمام، پنداری به جنگ خیبر رفته‌اند یا روس و پروس را از پای در آورده‌اند، پارچه‌نوشته‌ای بر سر در حظیرهالقدس آویختند که "این محل به دست سربازان غیور اسلام فتح شد"!  بعد از چندی، در اثر مراجعهء بهائیان به امام جمعهء شهر، که از نفوس نیکوصفت بود، امر فرمود که پارچه را بردارند و این ننگ را بر خود نخرند و پوزخند عابران را مشاهده نکنند.

زورمندان در طول این سالها، اماکن بی‌دفاع را فتح کردند(!)؛ افراد بی‌دفاع را در آتش تعصّب خود سوزاندند یا تعقیب کرده در جایی خلوت (مانند آخر وقت مطبّ در طهران، یا کوچه‌ای خلوت در شیراز، یا روستایی دورافتاده در روشن‌کوه، یا خانه‌ای خلوت در کرمان، یا نیمه‌شبی تاریک که همگان در خوابند در بندرعبّاس، یا خانه‌ای در آباده  که فقط دو دختر نوجوان در آنند با امر اکید به همسایگان که احدی بیرون نیاید) در کمال شهامت و رشادت با تیر و تفنگ یا بولدوزر و لودر هجوم آوردند و کشتند و غارت کردند و رفتند.

توانمندان رشید این مرز و بوم، در کنار آتش زدن دو روستایی در نوک بیرجند، چون تصوّر کردند ممکن است گاوان و گوسفندان در صدد انتقام بر آیند، آنها را نیز زنده سوزاندند و حیا نکردند و به این شعله‌افروزی خود فخر نمودند و با کمال افتخار برای خانواده‌های خویش تعریف کردند که با چه خدانترسی (که واقعاً از هر شهامتی بالاتر است) به جنگ با حیوانات خانگی رفتند و نهراسیدند.

این پهلوانان ایرانی (که ابداً یادآور قهرمانان حماسی ایران نیستند و اطمینان دارم رستم و سهراب از هر گونه انتسابی به اینان ننگ دارند و شرم می‌کنند)، به این نیز کفایت نکردند و به جنگ مردگان رفتند و در جای جای این مرز و بوم به زیر و زبر کردن پرداختند.  ندانم کدام از خدا بی‌خبر ابتدا امر مبرم فرمود که گلستان جاوید طهران را زیر و رو کنند و سنگهایش را در معرض فروش گذارند و استخوانهای مردگان را به جایی نامعلوم انتقال دهند و به خیال خویش در جای آن فرهنگسرا بسازند و به عالمیان فخر بفروشند که این است فرهنگ ما که سرای مردگان را خراب کنیم و به جای آن سرای فرهنگ سازیم.

این قهرمانان، زنی بی‌دفاع را از شهر همدان تعقیب کنند و در طهران از خانهء خواهرش بیرون کشند و به شهرش بازگردانند و وادار به تبرّی از عقیده نمایند و مجبور به مصاحبه نمایند و به اسمش کتابها نویسند و چون احدی حاضر به خریدن این کتابها نباشد به رایگان برای بهائیان به درِ خانه‎ها فرستند.

این افراد باشهامت، این شجاعان روزگار، این افراد بی‌باکی که چشم عالم مانند آنها را مشاهده ننموده و هر کدام یک‌تنه حریف صدها تن (البته از مردگان) هستند، بعد از آن همه فتوحات که مایهء اِعجاب جمیع اهل عالم شده به نحوی که شنیدن اسمشان لرزه به اندام همه می‌اندازد، نهایت درجهء زبونی خویش را آشکار ساختند و نیمه‌شب، چون دزدان، از دیوار گلستان جاوید اصفهان بالا رفتند و درختانی را که هنوز دوران نونهالی را می‌گذراندند و شاید دو سه سالی بیش از عمرشان نمی‌گذشت، جانانه از پای در آوردند و از کمر خم کردند و فرو شکستند و اثری از خویش به جای گذاشتند که به قول حماسه‌نویسان قدیم اگر از خوف طلوع آفتاب نبود، از کشته پشته می‌ساختند و با کمال افتخار عکسی یادگاری نیز در کنارشان می‌گرفتند و در آلبوم خانوادگی نگه می‌داشتند یا قاب گرفته بر دیوار اطاق می‌آویختند.

جالب است که وقتی می‌خواهی در زمین خود خانه‌ای بسازی و مجبور شوی یکی دو درخت را قطع کنی، مبلغی گزاف از تو می‎ستانند یا اگر بخواهی گواهی پایان کار ساختمان بگیری، تا یکی دو درخت در حیاط غرس نکنی گواهی صادر نکنند؛ امّا به این راحتی دهها اصله درخت را از کمر بشکنند و هیچکس تعقیب ننماید.  اگر هم شکایت کنی عاقبت خود تو گناهکاری که چرا شب تا صبح کشیک ندادی یا به قول آن خدا بی‌خبری که می‌گفت بهائیان برای مظلوم‌نمایی خودشان را آتش می‌زنند، به تو خواهند گفت که خودتان درختان را قطع کرده‌اید، پس باید جریمهء تخریب فضای سبز پرداخت کنید!

آخر آثار ذلّت و خواری و زبونی بیش از این باید آشکار گردد! اینها چه گروهند که اینچنین خوار و ذلیلند که به جنگ مُرده و حیوان و گیاه میروند و افتخار می‌کنند؟  اینان چه گروهند که از روبرو شدن با بهائیان هراس دارند و به انتشار ترّهات در مجلّه "پیام" می‎پردازند و با آن که معدود خریدارانش هم بهائیان هستند، در رادیو و تلویزیون داد سخن می‌دهند که "به علّت کثرت متقاضیان عنقریب تجدید چاپ خواهد شد!" و هیچوقت هم نشد چون تعداد زیادی در انبارها باقی ماند! (نمایندهء یکی از شهرهای بزرگ گفته بود که بیش از نیمی از نسخه‌هایش را مجبور شده برگرداند!) اینان چه گروهند که با همه رسانه‌هایی که در اختیار دارند، باز هم احساس کمبود کرده دروغ‌هایشان را روی صفحهء فشرده (CD) ضبط کرده روانهء بازار می‌کنند و بعد می‌بینند بیشتر به تبلیغ امر بهائی پرداخته‌اند؟  اینان چه گروهند که جعلیات خود را حتّی به صورت کتاب مصوّر کودک در می‌آورند و داستانی خنک و بی‌مزّه به آن می‌افزایند و چون خریداری ندارد به رایگان برای کودکان بهائی شیراز ارسال می‌دارند؟

شما خود قضاوت نمایید آیا زبونی و خواری بیش از این باید رخ بگشاید! آیا درماندگی بیش از این باید خود را نشان دهد؟  چرا به تحقیق و تتبّع نمی‌پردازید و سخن بهائیان را نمی‌شنوید و دلایلشان را گوش نمی‌کنید؟  بهائیان ابداً کسی را به بهائی شدن دعوت نمی‌کنند.  آنها فقط از عقاید خویش دفاع می‌کنند؛ راهی را که به سوی حق و حقیقت یافته‌اند نشان می‌دهند؛ نه سر جنگ با کسی دارند و نه قصد مجادله دارند.  سخن خود می‌گویند و آنچنان که راه و رسم پیروان هر پیامبری باید باشد، به حجّت و برهان تمسّک می‌نمایند.  نه از اقبال شما به امر بهائی به آنها ثمری می‌رسد و نه از اعراض شما زیانی به آنها وارد می‌شود.  اگر اینهمه رنج را به جان می‌خرند به سبب آن است که مولایشان فرمود، از دلیل و برهان هر آنچه دارند بیان کنند؛ اگر مقبول افتاد مقصود حاصل والاّ همه را به حق واگذارند و در حق همه دعا کنند.  شاد و سرافراز باشید.

Comments are closed.