نگاهی اجمالی به وقایع اخیر ایران علیه جامعه بهائی

نگاهی اجمالی به وقایع اخیر ایران علیه جامعه بهائی

بهاره آدمی اردستانی

مدتی است که از اطراف واکناف کشور ایران اخبار آزار واذیت بهائیان ساکن دراین کشور در اقصی نقاط جهان منتشر می شود . این آمار فزایندۀ حمله به جامعه بهائی از دستگیری مسئولان ملی جامعه وتهیه طوماری علیه تشکیلات بهائی تا اذیت وآزار کودکان واطفال بی گناه وحتی نابود کردن درختان قبرستان های متعلق به این جامعه ، اذهان تمامی جهانیان را چه درداخل وچه درخارج ازایران؛ به خود جلب کرده ومحب ومعاند را به تحلیل وقایع اخیر برانگیخته است .

اصولاً هنگامی که خورشید حقیقت درجهان پرتو می افکند وسروش غیب درجهان طنین می اندازد ، برخورد آدمیان با آن بسیار متفاوت است وشاید به عدد نفوس مختلف باشد . آنهایی که به دنبال نور وروشنایی بوده اند وروز وشب طلوع خورشیدِ راستی را از پروردگار طلب می کرده اند ، درنهایت وجد وشعف از آشیانه های خود بیرون می آیند تا گلهای معانی را به واسطۀ نور وفیضان این خورشید رحمت پرورش دهند .این دسته عاشق وبندۀ  نور هستند وبه غیر از آن درعالم چیزی را طالب نیستند ،چون به این مسئله عارف هستند که همان طور که حیات موجودات أرض به وجود خورشید ظاهری وابسته است ، حیات معنوی وروحانی وعقلانی بشر نیز به طلوع شمس معانی بستگی دارد تا شقایق های تجرید از أرض قلوب وارواح مردمان بروید  وپرورش یابد . این دسته برایشان مهم نیست که این خورشید از چه برجی طلوع می کند وچه نامی برش اطلاق می شود . برای آنها نور وروشنایی مهم است . بزرگترین دلیل برای این دسته، نفس خورشید است که با طلوع آن درمقابلش تسلیم محضند .

       افراد دیگری هستند که از نور وروشنایی بیزارند وطالب تاریکی می باشند این دستۀ خفاش صفت درمقابل طلوع اشعه های شمس معانی چاره ای جز پناه بردن به لانۀ تاریک خود وستیز با  نور وروشنایی راندارند . برای این گروه نوید طلوع شمس، معنا ندارد، چون دشمن آفتابند واز نور ودرخشندگیِ حقیقت وعدالت، مخمود ومحزون .

دستۀ دیگری نیز وجود دارند که عینک سیاهی همیشه برچشم دارند وازپائین با نور شمع راه باریکی برای حرکت کردن خود وامثال خود باز می کنند . بعد از طلوع شمس ونوید آن به این دسته ، بسیاری از آنان حاضر نیستند، عینک از چشم بردارند و به خورشید نگاه کنند. برای این گروه  بسیار مهم است که ابتدا برایشان ثابت شود که خورشیدی طلوع کرده تا بعد از آن عینک از چشم بردارند. ولی متأسفانه این گروه هم می خواهند با نور شمع، وجود نور خورشید را اثبات کنند . عاقبت افراد این گروه متفاوت است . بعضی ها موفق به شناخت خورشید وعظمت و درخشندگی آن می شوند وبا نور آن شروع به پیدا کردن راه خود می کنند، بعضی ها نیز تا آخر حیات ترجیح می دهند با همان شمع کوچک مسیر حیات خویش را دنبال کنند، اما مسئله مهم دربارۀ این گروه این است که این گروه دشمن نور نیستند. آنها مصداق کسانی هستند که خوابندو باید بیدار شوند ، اما گروه دوم کسانی هستند که خود را به خواب زده اند ومثل قدیمی می گوید:" آنکه خواب است را می توان بیدار نمود ولی آنکه خود را به خواب زده هرگز ".

حال باید از مردم ایران سوال نمود که باتوجه به اینکه خود را عاشقان آیین محمدی می دانند درکدام طریق سالک هستند . اگر نور حقیقت را در وجود رسول اکرم شناخته اند ، چرا تلاشی درجهت شناخت آن درظهور جدید نمی کنند وتنها با خزید ن درزاویۀ خرافات وتعصب راه خود را به سوی  کمال بسته اند ؟

اگر اهل منطق ودلیلند آیا این همه نشانه را مشاهده نمی نمایند ؟

تنها تحلیل وقایع اخیر ایران نشانه ای برحقانیت آیین بهائی می باشد . زیرا که برای اهل برهان حملات شدید به یک آیین یا مکتب یا نهضت دلیل بر عظمت وبزرگی آن می باشد ، زیرا که برای امری فاقد تاثیر دلیلی بر مخالفت واعتراض وجود ندارد . نگاهی به کتابخانه ها وآمار ردیه های نگاشته شده علیه دیانت بهائی خود موید قوت وعظمت این آیین مقدس می باشد که تعداد کثیری را به مبارزه طلبید ه است . اگر این درخت بر ندارد ، چرا جم کثیری سنگ بر دست گرفته وصف بسته اند تا آن را نابود کنند . چرا با تیشه تعصبات قصد از ریشه کندن آن را دارند؟

تمامی این حملات نشان دهنده آن است که این جامعه به ظاهر کوچک درایران با نیروی الهی بدون توسل به اسباب ووسایل مادی وجنگ وخشونت تنها با لسان حقیقت بر قلوب مستعد به شناخت نور الهی ، نفوذ کرده است واین تنها دلیلی است که حکومت ایران را دچار وحشت واضطراب نموده وعلیه این جامعه بی گناه برانگیخته است ، زیرا تا مکتب وآیینی صاحب نفوذ نباشد،قدرت حاکمه بر مملکت به آن توجه نمی کند وآن را زیر بار انتقاد قرار نمی دهد .

گرچه این حملات به قصد نابود کردن این گروه مظلوم درکشور ایران صورت می گیرد اما نتایج به دست آمده در طول تاریخ امر بهائی گواه آن است که خود بزرگترین اسباب پیشرفت ورشد ونمو وسقایه شجر این دیانت مقدس می باشد .

با ردیه هایی که بر امر می نویسند نه تنها اذهان تمامی جهانیان را به عظمت وقدرت این آیین جلب می نمایند ،بلکه باعث ظهور محققان برجسته دراین دیانت وخلق آثار عظیمی که درنهایت به شکل گیری الهیات مدون بهائی کمک می کند ، می گردند .

به واسطه محروم نمودن دانشجویان از حضوردر دانشگاه ها ، جامعه  جوان بهائی را درجهت پرورش حداکثر نیروهایش برای فراگیری علم به هر وسیله ای ولو به قیمت تاسیس دانشگاه درمحدوده دیوارهای خانه سوق می دهند.

وبالاخره با زندانی کردن مسئولان جامعه بهائی ، شجاعت را در دل تمامی بهائیان بیش از پیش تقویت می نمایند، به طوری که اکنون هر فرد بهائی درایران خود را به نفسه مسئول رشد وپیشرفت جامعه بهائی می داند و هر آنچه را دارد برای انتشار پیام الهی درطبق اخلاص می نهد .

جریانی که درتاریخ دیانت بهائی درایران شکل گرفته ، مشابه جریانیست که درتاریخ تمامی ادیان صورت گرفته وآنها را از مرحله مقهوریت ومجهولیت به مرحله رشد وشکوفایی و گسترش درجهان سوق داده است . این بلیات وتضییقات به مثابه بارانی برای سیراب کشتزاراین امر ودهنی برای تلالو چراغدان این آیین مقدس می باشد .

مطلب مهم دیگری که از مداقه دروقایع اخیر ایران به دست می آید آن است که دیانت اسلام به پایان دوران رشد وشکوفایی خود در تاریخ رسیده است . اصولا درجریان رشد یک دیانت پس از مرحله مجهولیت ، دورانی وجود دارد که در آن دوران، اندیشمندان ودانشمندان ملهم از آن دیانت به ظهور آثار عظیم فلسفی ، علمی ، هنری و…می پردازند واین دوران خلاقیت در تاریخ تمامی ادیان جهانی به وضوح قابل مشاهده است . به تدریج با گذشت عمر یک دین از خلاقیت آن کاسته می شود و در نهایت ظهورات مبتکرانه در آن به حداقل ممکن می رسد زیرا روحی که موید این نوآوری ها می باشد با ظهور جدید از کالبد مرده شریعت قبل ، درهیکل ظهورجدید دمیده می شود و این چیزی است که امروز درایران به وضوح تمام دیده می شود . دیانتی که روزگاری مهد پرورش فیلسوفان و دانشمندانی چون فارابی ، ابن سینا وسهروردی بوده است ، امروز به چنان مرحله ای رسیده که لسان منطقش خاموش گشته وبرای مقابله باظهور جدید حتی به درختان قبرستان هم رحم نمی کند . دیانتی که الهام بخش شعرای بزرگی چون مولوی ، عطار ،سعدی وحافظ بوده ، اکنون در مقابل روح فداکاری این مظلومان شمشیر ظلم بر دست گرفته وحتی کودکان واطفال را هم مستثنی نمی نماید وبرای حفظ منافع خود ومقابله با رشد وگسترش دیانت بهائی به جای تحلیل بی طرفانه اصول اعتقادات وتعالیم روشنگرش ، پناه به امضای مشتی عوام برده که  قوه عقلانی را که یکی از بزرگترین مواهب الهی برای هر انسانی می باشد ، در زندان جهالت با زنجیر تقلید ، محبوس کرده اند وغافل از آنند که :

خلق را تقلیدشان بر باد داد                  ای دو صد لعنت بر این تقلید باد

حال باید از مردم این مرز وبوم سوال کرد که آیا عاشق خورشید حقیقت هستید یا اینکه از نور بیزارید . اگر با نور شمع عقل ومنطق هم درپی خورشید حق می باشید، آیا این همه دلائل باهره کفایت نمی نماید ؟ آیا این آیین مقدس که الهام بخش جم کثیری از هم وطنانتان شده وموید زندگیشان گشته و آنها را چنان برانگیخته که جان شیرین را در راهش به هیچ می شمارند ، صاحب چنان ارزشی نمی باشد که عینک ظلمانی تعصب وخرافات را از چشم برداشته وبا نگاهی عاری از تقلید وفارغ از حب وبغض به تحلیل وبررسی معتقداتش پردازید ومسیر حیات خودرا به سوی کمال تا ابد روشن ومنورسازید؟

ایام حیات ما اقل از آنی است وفرصت برای تدارک مافات محدود . عندلیب غیبی مترنم است وما را ندای شتافتن می دهد ، بحر حقیقت در موج است وما را به کرانه اتحاد فرا می خواند ، خورشید تجرید در تلالو است وبه ما نوید طلوع صبح نورانی ظهور بدیعی را می دهد . دیگر چرا در زاویه عزلت بخزیم  ودر خواب غفلت در تاریخ حرکت بشر به سمت کمال درحاشیه قرار گیریم .ما هم می توانیم با این کاروان صلح وسلام همراه شویم وبیرق اتحاد را در اطراف واکناف این جهان فرو رفته در ظلمت جنگ وتعصب برافرازیم  ودرلحظه وداع با این جهان خاکی یک خط به تاریخ تمدن بشری بیفزاییم.

Comments are closed.