(طاهره (قرهالعین

طاهره (قرهالعین)

" در هر دوره ای از تاریخ و در هر کشوری از کشورهای جهان، ظهور زنی چون طاهره می تواند به عنوان حادثه ای استثنائی محسوب گردد. ولی بروز چنین پدیده ای از کشوری مانند ایران را باید جزو عجایب روزگار و حتی معجزات بشمار آورد".

( پرفسور ادوارد براون، شرق شناس معروف انگلیسی)

طاهره، این نادره زمانه، بانویی ادیب، در غایت فضل، کمال و جمال، متبحر در معارف و علوم اسلامی، مسلط به لغت و فنون ادب بوده، و به فرموده حضرت ولی امرالله، مبین آثار دیانت بهائی، طاهره، شاعره ای جوان، از خاندانی برجسته صاحب جمال و بلاغتی مسحور کننده، روحی شکست ناپذیر، نظریاتی متهورانه و رفتاری بینهایت شجاعانه بود[۱].

نام اصلیش فاطمه بود، ولی به احترام اینکه همنام مادر بزرگش بود، او را ام سلمه میخواندند و در میان بستگان به " زرین تاج و ذکیه" اشتهار داشت — از طرف سید کاظم رشتی، از علما مکتب شیخی، لقب قرهالعین را گرفته و حضرت باب ایشان را طاهره نامیدند. در سال ۱۲۳۳ هجری قمری در قزوین، یکی از مراکز مهم اسلامی آنزمان، در خانواده ای روحانی متولد شد. پدر و عموهای طاهره از علما و مجتهدین بزرگ ایران بودند و کتابهای بسیاری تألیف نموده اند. ملا محمد صالح برغانی، پدر طاهره، دارای آثاری چون " مفتاح الجنان فی حل رموز قرآن" در ۸ جلد و " بحر العرفان و معدن الایمان" در ۱۷ جلد میباشد ( مأخذ: الذریعه، جلد ۲۱، ص ۱۰۵). عموی طاهره، ملا محمد تقی برغانی معروف به شهید ثالث، نیز به استناد مأخذ فوق، کتاب فقهی " منهج الاجتهاد" را در ۲۴ جلد تألیف نموده است.

طاهره با توجه به هوش و استعداد بینظیرش از همان اوان کودکی در کسب کمالات و علوم متداول آن زمان کوشید. ابوالفضل گلپایگانی در صفحه ۹۲ کتاب کشف الغطاء در این خصوص مینویسد: " این دختر (طاهره) در سن شباب مبادی عربیت و منطق و کلام و فقه و اصول و حدیث را نزد والد خود و سائر اقارب خود تحصیل نمود و در این معارف براعت یافت". طاهره پس از چند سال تحصیل و تلمذ نزد پدر و عموی خویش در معارف دینی و ادبی بحدی از مهارت رسید که پدرش با افسوس میگفت " اگر این دختر پسر بود خاندان مرا روشن مینمود و جانشین من میگشت"[۲]. باری، " قرهالعین با بهره گرفتن از هوش و استعداد سرشار خویش … توانست در اندک زمانی کوتاه، ادبیات عرب، فقه، اصول و کلام را فراگرفته و حافظ قرآن و عالم به تعبیر و تأویل آن گردد. و نیز به تبیین آثار معارف پیشوایان اسلام بپردازد و در سخنوری و نظم و نثر چهره بر افروزد. در این میان آوازه دانش و اطلاعات گسترده قرهالعین، و احاطه وی بر علومی که تا بدان زمان فقط مردان زیبنده آن شناخته شده بودند، در تمامی شهر سریان و جریان یافته و او را زبانزد خاص و عام نموده بود. عبدالوهاب، برادر طاهره، که خود از عالمان بزرگ شهر بوده، ( اعتماد السلطنه در کتاب المأثر و الآثار از کمالات عبدالوهاب بسیار تقدیر کرده) از قرهالعین چنین یاد کرده است: " ما تمام برادرها و پسر عموها، در حضور قرهالعین جرئت تکلم نداشتیم. به اندازه ای معلومات او ما را مرعوب ساخته بود، که اگر احیانا در مسائلی متنازع فیه بحث میکردیم، چنان مسئله را پاک و روشن و معلوم و مربوط برای ما مدلل میکرد که فورا تمام سر افکنده و خجالت زده بیرون میرفتیم"[۳]. در هر صورت، " طاهره از همان آغاز نوجوانی در محافل نسوان بر صدر می نشست و به پیچیده ترین پرسش های آنان پاسخ کوبنده میداد و در جمع رجال خاندان خویش نیز حل مشکلات دینیه مینمود. این بود که به پیشنهاد برخی از اعضاء خاندان برغانی و تقاضای گروهی از نسوان آگاه شهر قزوین در بخش زنانه دانشگاه اسلامی شهر، مدرسه صالحیه، بتدریس معارف دینی و ادبی پرداخت. بدین سبب و بعلت اخلاق ملکوتی که داشت طاهره بی نهایت مورد احترام پدر، بستگان و مردم شهر بود[۴].

فضل و کمال و دانش بی حد طاهره و تسلط او به معارف دینی متفق القول همگان، هم موافقین و هم مخالفین میباشد. دکتر محمد اقبال لاهوری، شاعر و فیلسوف شهیر شبه قاره هند، طاهره را " خاتون عجم" مینامد، و مینویسد که روح طاهره به جاودانه ها پیوست[۵]. به شهادت ناصرالدین شاه " تاریخ بانوئی چون طاهره در خاطره نداشته و ندارد"[۶]. احمد کسروی نیز به این مطلب اذعان نموده که " قرهالعین یکی از زنان کم مانند جهان بوده است"[۷]. میرزا محمد تقی خان سپهر در جلد سوم ناسخ التواریخ مینویسد: " این دختر (طاهره) با اینکه روئی چون قمر و زلفی چون مشک اذفر داشت در علوم عربییه و حفظ احادیث و تأویل آیات فرقانی با حظی وافر بود"[۸]. رضاقلی خان هدایت، مورخ شهیر عصر قاجار در خصوص طاهره مینویسد: " زنی در کمال جمال بود و ملحده ای شیرین مقال"[۹]. و میرزا محمد جعفر خان، حقایق نگار مورخ مخصوص دربار قاجار در مجلد نخست از تاریخ حقایق الاخبار ناصری در خصوص طاهره مینویسد: " با وجود حسن و جمال و غنج و دلال در علوم معقول و منقول بحد کمال بود"[۱۰]. محمد علی مدرس در ص ۴۴۰ جلد چهارم کتاب ریحانه الادب از طاهره چنین مینویسد: " زنی بوده عالمه و فاضله که طبعی وقاد هم داشته و به " طاهره" تخلص میکرد"[۱۱]. و میر ابوالقاسم جعفر موسوی خوانساری نیز در صفحه ۷۲۰ کتاب مناهج المعارف یا فرهنگ عقاید شیعه، وخود از فقهای معاصر است در مورد طاهره مینویسد: " چون استعداد ذاتی داشت به طلب علم راغب شد و در خدمت پدر و اعمام خود به درجات فضل رسید"[۱۲]. و یکی از شعرای مشهور ترک به نام سلیمان ناظم بیگ در کتابی به نام " ناصرالدین شاه و بابی ها" در آخر فصل مربوط به طاهره می نویسد: " ای طاهره، تو بیش از هزار ناصرالدین شاه ارزش داری".

پولاک (Polack) پزشک آلمانی به سالهای ۱۸۴۴ الی ۱۸۶۵ در طهران اقامت داشته و جهت تدریس در دارالفنون طهران استخدام شده بود، این دانشمند در کتابی بنام (ایرانیان) در دو جلد که در لیپزیک در سال ۱۸۶۵ به چاپ رسیده در جلد اول صفحات ۲۹۴ و ۲۹۵ مینویسد: " از بین پیروان باب زنی بنام طاهره وجود داشت که شاعره و دانشمند بود و در شهری مانند قزوین وجود چنین زنی که به تعلیم و تدریس طلاب میپرداخته خود دلیل بر بزرگی باب میباشد. این خانم پس از ظهور باب پیرو عقاید او گردید و مخصوصا در مورد دستور دینی او که تساوی حقوق زن و مرد میباشد خیلی اصرار داشت … حتی برای اثبات عملی بودن این دستور خود طاهره در کنفرانس بدشت چادر از سر برداشت و بدون هیچ پرده در برابر کلیه پیروان باب ظاهر گردید …"[۱۳].

باری، طاهره با توجه به خصوصیات کنجکاوانه اش و تسلط در علوم دینی، پس از مطالعه و تحقیق در عقاید و معارف مکتب شیخی، با خواندن آثار شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی، شیفته مکتب شیخیه میشود. شیخ احمد احسائی، موسس مکتب شیخیه میباشد که کتابهای زیادی تألیف نموده و باب تازه ای در معارف اسلامی گشوده است – " این نجم بازغ الهی و مصباح هدایت ربانی … قلب پاک و ضمیر منیرش بانوار تقدیس و تنزیه محل تجلی اسرار پروردگار شد و با اتصاف بکمالات روحانی و زهد و تقوای ربانی نفوس مستعده را بقرب طلوح صبح حقیقت بشارت داد"[۱۴]. پس از او جانشینش، سید کاظم رشتی راه استاد خویش را ادامه داده است. شیخ احمد احسائی و جانشینش سید کاظم رشتی اعتقاد سنتی تفسیر و تعبیر لفظی را ترک کردند و اعتقاد به مفاهیمی چون رجعت امام دوازدهم را تمثیلی و نمادین دانستند[۱۵]. این دو عالم جلیل القدر، مبشرین ظهور قائم موعود بودند، که پیروانشان را با حقایق دینی آشنا میفرمودند، قلوب آنها را پاک و منزه نموده تا مستعد برای درک یوم ظهور شوند و همواره پیروان خود را از نزدیک شدن ایام ظهور موعود آگاه میفرمودند. معروف است که شیخ احمد احسائی همواره در بالای منبر این شعر را می خوانده است[۱۶]:

من آن ستاره صبحم که در زمان ظهور          همیشه پیشرو آفتاب می آید

همچنین، مذکور است که طاهره مدتها با پدرش در باب مسائلی چون " قیامت و حشر ونشر و بعث و معراج و وعید و وعود و ظهور حضرت موعود"[۱۷] مباحثه میکرده و جواب قانع کننده ای در این خصوص دریافت نکرده بود. بهمین دلیل پس از آشنائی با مکتب شیخی خود را "طالب معانی" و "بیانات" آثار شیخی و " تشنه این جام" می یابد و پس از مطالعه آثار شیخی، در اندک زمانی بر معارف این مکتب تسلط می یابد. باری، طاهره به دلیل گرایشش به مکتب شیخی قصد کربلا را میکند تا از محضر سید کاظم رشتی استفاضه کند، اما زمانی به کربلا میرسد که سید کاظم از جهان رخت بر بسته بود. بنابراین، طاهره در کربلا بساط درس و تعلیم را می گسترد و از پس پرده به تدریس پرداخته و بدین ترتیب در عتبات عالیات نیز صیت فضل و دانشش می پیچد چنانچه، بسیاری از عالمان دینی از او استفاضه می نمایند. حوزه درس قرهالعین بوجود کبار علماء آراسته میگردد، از قبیل مرحوم شیخ محمد شبل العراقی و شیخ صالح کریمی و آقا سید احمد یزدی والد آقا سید حسین کاتب و آقا سید محمد بایگانی و شیخ سلطان کربلائی و ملا ابراهیم محلاتی و جمعی از اهل علم و فضل که همه به علم و تقوی و تقدم در سن معروف بودند[۱۸]. باری، " صدها تن از عالمان دین طوق ارادتش برگردن افکنده و هزاران تن از مردم عراق و ایران از دریای فضل و کمالش بهره گرفته اند"[۱۹].

درهر صورت، طاهره پس از شنیدن ندای ظهور حضرت باب، به عنوان موعود اسلام، انقلاب روحانی بس عظیم در وی پدید آمد و سراسر زندگی کوتاه او را دستخوش تحولاتی عظیم کرد. منبعد سراسر زندگی طاهره وقف در نشر پیام و تعالیم جدید شد و به بسیاری از شهرها سفر کرده و با توجه به تسلطش در معارف دینی و بیان قرا و نفوذ کلام و قوه استدلالیه اش به انتشار امر جدید پرداخت و بسیاری توسط او به آئین جدید مومن شدند. حتی در اشعار شور انگیز طاهره، شور و شوق وافرش به این ظهور جدید نمودار است که از رستاخیز جدیدی خبر میدهد:

ایعاشقان ایعاشقان شد آشکارا وجه حق

                                 رفع  حجب  گردید هان از  قدرت  رب الفلق

خیزید کایندم بابها ظاهر شده وجه خدا

                             بنگر بصد لطف و صفا آنروی روشن چون شفق

و یا در جایی دیگر میسراید:

طلعات قدس بشارتیکه جمال حق شده برملا

                            بزن ای صبا تو بساحتش بگروه غم زدگان صلا

هله  ای طوائف  منتظر ز عنایت شه مقتدر

                                      مه  مستتر شده  مشتهر متبهیا  متجلجلا

طاهره آنچنان مفتون و واله و شیفته آئین جدید ربانی و حضرت اعلی شد که وجود خود را فراموش کرده و در نهایت محویت و فنا، آرزوی فدای جان در راه معبودش را میکند. او غرق در انوار شمس ظهور جدید گردید و زندگی روحانی جدیدی یافت و خلق بدیع شد. دل طاهره از انوار عشق به تجلی آمده و سراپای وجودش مملو از عشق به معبود شد و طلوع شمس حقیقت را به چشم سر و سّر مشاهده نمود. چنانچه، پروفسور یوسف سلیم چشتی می نویسد:"طاهره با انسان فانی عشق نداشت او عاشق آئین خویش بود وتا دم آخرین مسلک خود را تبلیغ میکرد.هیچ قوه ای اورا از مقصد حیات باز نداشت."

ای  بسر زلف  تو  سودای  من           وز غم هجران  تو غوغای  من

لعل  لبت   شهد   مصفای  من            عشق  تو بگرفت  سراپای  من

                         من شده تو آمده بر جای من

گنج  منم  بانی  مخزن   توئی             سیم  منم  صاحب معدن  توئی

دانه منم  صاحب خرمن توئی             هیکل من چیست اگر من توئی

                         گر تو منی چیست هیولای من

آتش عشقت چو بر افروخت دود         سوخت مرامایه هرهست و بود

کفر  و  مسلمانیم  از  من  ز دود          تا   بخم   ابرویت  آرم  سجود

                         فرق نه از کعبه کلیسای من

شیفته    حضرت    اعلا ستم[۲۰]         عاشق      دیدار    دلاراستم

راهروی    وادی   سودا ستم                 از همه بگذشته ترا خواستم

                      پر شده از عشق تو اعضای من

عشق  علم   کوفت   بویرانه ام               داد  صلا  بر در  جانانه ام

باده   حق  ریخت  به  پیمانه ام              از خود وعالم همه بیگانه ام

                           حق طلبد  همت  والای من

ساقی   میخانه    بزم    الست          ریخت بهر جام چو صهبا زدست

ذره صفت شد همه ذرات پست          باده زما مست شد و گشت هست

                            از اثر نشئه  صهبای من

عشق  بهر لحظه  ندا  می کند              بر همه  موجود  صدا می کند

هر که  هوای  ره  ما  می کند              گر  حذر از موج  بلا می کند

                           پا ننهد بر لب  دریای من

در هر صورت، طاهره پس از شنیدن ندای ظهور حضرت باب، به کلمه مبارکه " رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً ینَادِی لِلإِیمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا "، ناطق شده و به شرف ایمان نائل آمد.

قرهالعین، توسط شوهر خواهرش مکتوبی سر به مهر برای قائم موعود ارسال کرده و در آن به حقانیت آنحضرت اقرار میکند و همچنین از شوهر خواهرش خواهش میکند که یک بیت شعر هم از قبل او بحضور مبارک آنحضرت عرض نماید:

لمعات وجهک اشرقت و شعاع طلعتک اعتلی

                                  زچه رو الست بربکم نزنی بزن که بلی بلی

سپس، طاهره از طرف حضرت باب جزو حروف حی، مومنین اولیه به آنحضرت که ۱۸ نفر بودند، محسوب می شود.

در اثبات حقانیت ادعای حضرت باب آثاری از طاهره به یادگار مانده است: " زیرا که سبک شمرده اند امر عظیمی را که رب عظیم، عظیم شمرده و خیال نمودند که حق و سنت متبدله او همان است که در نزد ایشان مشهود و هویدا است … دست پروردگار بسته نیست …" همچنین مینویسد: " شناختن حجت الله بدیده سر نیست و شتافتن بسوی او بپا و دست ظاهریه نیست و حجیت آیات حجت الله درکش بمدارک شهودیه که حاضر در نزد انسان باشد نیست". طاهره به شهادت کلام الله مجید که آیات الهی نازله بر پیامبران را دلیل حقانیتشان قرار داده اند: " أَوَلَمْ یکْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیکَ الْکِتَابَ " (عنکبوت، ۵۱)، یعنی آیا کافی نیست که ما بر تو کتاب (آیات الله) نازل فرموده ایم، آیات وحیانی حضرت باب را حجت قرار داده و میگوید: " و حجت و بینه ایشان … علی الانام تفسیر مبارک و صحیفه مکنونه می باشد … و ما کان لرسول ان یأتی بآیه الا باذن الله"[۲۱].

همچنین، طاهره به مقام حضرت بهاءالله پی برده بود و به گفته نبیل زرندی: " حضرت طاهره بیقین مبین بعظمت مقام حضرت بهاءالله مطلع و معترف بود …"، که این بیت از یکی از قصائد طاهره، خود شاهد این مدعاست:

شمس ابهی جلوه گر گردید و جان عاشقان

                                     درهوای طلعتش چون ذره رقصان آمده

طاهره در اجتماع بدشت، در تاریکترین عصر تاریخ ایران کشف حجاب نمود، که این خود پیامی در راستای پایان دوره قدیم و شروع عصر جدید بوده، و اعلان استقلال شریعت حضرت باب از شریعت اسلام، بر پایه احکام و تعالیم جدید این آئین آسمانی می باشد. ماجرای حاضر شدن او بدون حجاب در جمع پیروان برگزیده حضرت باب معروف است؛ این اقدام باعث شد که عده‌ای او را یکی از اولین قهرمانان ایرانی جنبش زنان معرفی کنند. در نزد بابیان و بهائیان حجاب، به شکلی که در اسلام رایج است، مطرح نیست و افراد در انتخاب نوع پوشش خود آزادند، زیرا در اعتقاد بابی و بهائی رعایت اصول اخلاقی مانند عفت و پاکدامنی ارتباطی با نوع پوشش اشخاص ندارد. به هر حال این کار غیر متعارف طاهره در ایران آن زمان اقدام متهورانه‌ای بود که از اعتقادش نشأت می‌گرفت و نشانه شور و جنبش و حرارت وی در اعتقادش بود[۲۲].

خانم ماریانا هاینیش (Marianna Hainisch) که مادر یکی از رؤسای جمهور اطریش است در سال ۱۹۲۵ گفت: " قرهالعین قزوینی بزرگترین زن نمونه در زندگی من بشمار می رود. در هفده سالگی برای اولین بار نام و شرح شهادت او را شنیدم و با خود اندیشیدم آنچه که طاهره به قیمت جان خود برای زنان ایرانی انجام داد من هم باید برای زنهای اطریشی انجام بدهم". در اطریش هیچ زنی به اندازه خانم ماریانا هاینیش برای پیشبرد سطح معلومات و آزادی زنان زحمت نکشیده است.

باری، طاهره در سن ۳۶ سالگی در شهر طهران به خاطر گرویدن به آئین بابی به دستور حکومت به قتل رسید. حتی، " ناصرالدین شاه که  شدیدا تحت تأثیر جمال و جذبه طاهره قرار گرفته بود در نامه ای خطاب به طاهره ابراز میکند، اگر طاهره از پیروی دیانت حضرت باب سر باز زند و به جامعه اسلامی باز گردد او را بانوی نخست (سرپرست بانوان حرم) دربار خویش میسازد. طاهره در رد این تقاضا یک بیت از اشعارش را پشت نامه شاه نوشته و برای او ارسال میکند:

تو و ملک و جاه سکندری من و رسم و راه قلندری      

                   اگر آن خوش است تو در خوری وگر این بد است مرا سزا

شاه پس از خواندن بیت مذکور که بحقیقت پاسخ منفی طاهره بود از تهور وی در شگفت گشت و گفت که تاریخ بانوئی چون طاهره را در خاطر نداشته و ندارد[۲۳] … در باغی در خارج دروازه شهر طهران دستمال ابریشمین در حلقش فرو نمودند و شاید هنوز آثار حیات در او باقی بود که جسدش را به چاهی در افکندند و با خاک و سنگ انباشتند"[۲۴]. پرفسور ادوارد براون، شرق شناس معروف انگلیسی و استاد دانشگاه کمبریج مینویسد: " … اگر آئین بابی فاقد دلیل دیگری بر اثبات عظمت خود بود همین کافی بود که قهرمانی چون قرهالعین  آفریده بود"[۲۵].

ابیاتی چند، از شعر مذکور خطاب به ناصرالدین شاه، در اینجا ذکر میشود، و لیکن " آنچه مسلم است قرهالعین گذشته از مقامات علمی و فضائل و کمالات ادبی و اخلاقی و تحصیلات عالیه فلسفی فطرتاً و موهوباً دارای قریحه ای سرشار و روان و ذوقی لطیف و سلیم و طبعی وقاد و توانا در سرودن اشعار بوده است و در زبانهای عربی و فارسی در بحور و الحان مختلفه بکمال راحتی و آسانی شعر می گفته است"[۲۶].

 

جذبات شوقک الجمت بسلاسل الغم والبلاء

                            همه عاشقان  شکسته دل که دهند جان به ره ولا

 اگر آن صنم ز ره ستم پی کشتنم بنهد قدم

                                     لقد استقام بسیفه و لقد رضیت بما رضی

 سحرآن نگارستمگرم قدمی نهاد به بسترم

                                          واذا رأیت جماله طلع الصباح کانما     

نه چوذلف غالیه باراونه چوچشم فتنه شعاراو

                              شده نافه ای بهمه ختن شده کافری به همه ختا

تو که غافل ازمی وشاهدی پی مردعابد وزاهدی

                                چکنم که کافروجاحدی زخلوص نیت اصفیا

بمراد زلف معلقی پی اسب و زین مغرقی

                                   همه عمر منکرمطلقی زفقیرفارغ و بینوا

تووملک وجاه سکندری من و رسم و راه قلندری

                  اگرآن خوش است تودرخوری وگراین بد است مرا سزا

بگذرزمنزل  ما ومن بگزین بملک فنا وطن

                                        فاذا فعلت بمثل ذا  فلقد بلغت بما تشاء

باری، طاهره با توجه به تبعیض علیه زنان در آن دوران و محرومیت از حضور زنان در عرصه اجتماعی، در علم و دانش گوی سبقت را ربود تا بدانجا که کسانی چون کنت دو گوبینو (Comte De Gobineau)، فیلسوف و نویسنده شهیر فرانسوی طاهره را " سرآمد علمای زمان" و "اعجوبه عصر" میشمرد و  دکتر الوردی، استاد جامعه شناسی دانشگاه بغداد معتقد است که: " طاهره متعلق به زمان خود نبود و حداقل صد سال زود آمده بود. شاید اگر در عصر ما ظاهر گشته بود بزرگترین بانوی سده بیستم مسیحی بود"[۲۷]. شاید توصیف زیر وصف الحال موقعیت زنان آن دوران باشد: شاهزاده خانم تاج السلطنه، دختر ناصرالدین شاه در خاطرات خویش مینویسد: زنان ایرانی از حشر با انسانها محرومند و با جانوران محشورند. آزادی آنان تنها در گریه کردن در لباس سیاه عزاست و یا آنگاه که کفن سفید بر تنشان میکنند[۲۸].

از سوی دیگر، اجحاف حقوق زنان از وجوه تاریک و شرم آور تاریخ جامعه بشری، من جمله ایران، بوده و قیام طاهره تاکیدی بر نقش غیر قابل انکار زنان و برسمیت شناساندن هویت آنان در اجتماع میباشد– پیامش مبارزه علیه تحقیر و تبعیض جنسی و همچنین سنن و قیود موجود آنزمان علیه زنان، و تاکیدش بر بهبود وضع زنان و تحقق برابری حقوق زنان و مردان میباشد و در واقع قیام طاهره را میتوان نقطه عطفی در تاریخ مبارزه زنان ایرانی محسوب کرد.

محکوم شودظلم به بازوی مساوات              معدوم شودجهل زنیروی تفرس

گسترده شود درهمه جا فرش عدالت          افشانده شود درهمه جا تخم تونس

اما نیرویی که محرک قیام طاهره در این راه بود از ایمان او به ظهور جدید نشأت گرفت. بیت العدل اعظم در پیام ۲۰ جون ۲۰۰۸ مینویسد: " طاهره آن شیرزن بی مثیل تاریخ ایران، در سال ۱۲۲۷ شمسی، زمانی که فعالیت های مربوط به بهبود اوضاع اجتماعی زنان در بعضی از نقاط عالم تازه در حال نضج گرفتن بود، شجاعانه به دفاع از آزادی زنان قیام نمود." در همان پیام تصریح شده است که طاهره از تعالیم ظهور جدید جهت برقراری تساوی حقوق زن و مرد الهام گرفته و ماهیت قیام طاهره بر اساس " حقیقتی روحانی و همگانی و جنبه ای از ماهیت نوع انسان است".

در خاتمه، با بخشی از پیشگفتار کتاب حضرت طاهره، تألیف جناب نصرت الله محمد حسینی، این مطلب را به پایان می رسانیم: " نماد ماهیت و قدرت روح تحول و تغییر در نهاد بانوی هشیار و آگاهی میباشد که در بطن یک جامعه متحجر و کوتاه بین رشد می نماید و مانند ستونی از نور از چاه قیودات کهنه به آسمان وسیع رفیع پرتو می افکند و در بحبوحه مذلت و خواری همجنسان خود شمای حقیقی استعدادهای نهفته یک زن پرده نشین را در محافل و مجالس مردان فاضل و دانشمند زمان بمنصه ظهور میرساند"[۲۹].

اگر به باد دهم زلف عنبر آسا را         

                                 اسیر خویش کنم آهوان صحرا را

وگربه نرگس شهلای خویش سرمه کشم

                                  بروز  تیره  نشانم   تمام  دنیا  را

برای دیدن رویم سپهرهر دم صبح

                                   برون  بر آورد  آئینه  مطلا  را

گزارمن به کلیسا اگر فتد روزی

                                بدین خویش برم دختران ترسا  را

منابع و مأخذ



[۱] نصرت الله محمد حسینی، حضرت طاهره، ص ۴.

[۲] نصرت الله محمد حسینی، حضرت طاهره، ص ۱۵۸.

[۳] معین الدین محرابی، قرهالعین شاعره آزادیخواه و ملی ایران، نشر رویش، کلن، آلمان، ص ۵۵ -۵۶.

[۴] نصرت الله محمد حسینی، حضرت طاهره، ص ۱۵۹.

[۵] نصرت الله محمد حسینی، حضرت طاهره، ص ۳۶۵.

[۶] همان مأخذ، ص ۳۰۰.

[۷] همان مأخذ، ص ۳۵۰.

[۸] همان مأخذ، ص ۱۵۸.

[۹] همان مأخذ، ص ۱۵۸.

[۱۰] همان مأخذ، ص ۱۵۹.

[۱۱] معین الدین محرابی، قرهالعین شاعره آزادیخواه و ملی ایران، نشر رویش، کلن، آلمان، ص ۵۶.

[۱۲] همان مأخذ، ص ۵۶.

[۱۳] دکتر علی محمد افروخته، عقائد بعضی از دانشمندان جهان درباره دیانت بهائی، ص ۲۲ – ۲۳.

[۱۴] ابوالقاسم افنان، چهار رساله تاریخی درباره طاهره قرهالعین، ص ۱۵.

[۱۵] جزوه آیین جهانی، صفحه ۲۴.

[۱۶] محمد علی فیضی، حضرت نقطه اولی، ص ۳۲.

در کتاب مهدی موعود آمده است: ابن ماجه این حدیث حسن و صحیح را که ثقات محدثین نقل کرده اند در کتاب سنن از عبدالله بن حارث بن جزء زبیدی روایت نموده که پیغمبر (ص) فرمود: مردمی از جانب مشرق قیام نمایند و سلطنت را برای مهدی آماده سازند.

همچنین، در آیه ۱۴۸ سوره بقره آمده است: فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُواْ یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ یعنی، پیش گیرید اعمال نیک را هر جا که باشید، خداوند همه شما را خواهد آورد. چه خداوند بهر چیزی تواناست.

در غیبت نعمانی از حضرت امام جعفر صادق (ع) روایت نموده که فرمود: این آیه درباره قائم آل محمد و یاران او نازل شده و آنها پیش از آنکه موقع آمدنشان معلوم گردد اجتماع میکنند.

 

[۱۷] حضرت عبدالبهاء، تذکره الوفا، ص ۱۸۶.

[۱۸] فاضل مازندراتی، ظهور الحق، جلد ۳، ص ۳۱۳.

[۱۹] نصرت الله محمد حسینی، حضرت طاهره، ص ۴.

[۲۰] حضرت اعلی از القاب حضرت باب می باشد.

[۲۱] نصرت الله محمد حسینی، حضرت طاهره، ص ۳۹۸.

آیه ۱۶ سوره شوری، پس از آنکه خلق دعوت حق را اجابت کنند برهان و حجت محاجین را باطل شمرده: وَالَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَهٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ، یعنی آنان که در دین خدا جدل و احتجاج می کنند پس از آنکه خلق دعوت او را پذیرفتند حجت آنها نزد خدا لغو و باطل است و بر آنها قهر و غضب و عذاب سخت خواهد بود.

 

[۲۲] مقاله طاهره قرهالعین، نوشته نوین در سایت نقطه نظر. 

[۲۳] نصرت الله محمد حسینی، حضرت طاهره، ص ۳۰۰.

[۲۴] همان مأخذ، پیش گفتار.

[۲۵] نصرت الله محمد حسینی، حضرت طاهره، ص ۴.

[۲۶] ابوالقاسم افنان، چهار رساله تاریخی درباره طاهره قرهالعین، ص ۸۵.

[۲۷] نصرت الله محمد حسینی، حضرت طاهره، ص ۵.

[۲۸] همان مأخذ، ص ۹۲.

[۲۹] نصرت الله محمد حسینی، حضرت طاهره، پیشگفتار.

 

 

Comments are closed.