پژوهشی پیرامون صهیونیسم و رابطه آن با آئین بهائی
نگارش: فریدون کمالی
در یکی دوسال اخیر ، دست اندر کاران جمهوری اسلامی ایران سعی کرده اند ، جنبشی را به نام صهیونیسم ، ورد زبان قرار داده ، آن را در شمار تروریسم قلمداد کرده ، و حتی برای بد نام کردن جامعه بهائی هم ، آنها را شریک در این جنبش محسوب دارند.
جای بسی تأسف است که حتی بعضی دانش پژوهان و روشنفکران ایرانی هم در مورد این حنبش اطلاع چندانی ندارند. و وقتی از آنها سوال میشود ، از صهیونیسم چه میدانید ، جواب میدهند داستان تروریست های یهودی است که بالاخره دولت اسرائیل را به وجود آوردند.
این منطق نادرست ، بنده را مجبور کرد ، مطالعات عمیقی پیرامون این موضوع بسیار حساس به عمل آورم . و این نوشتار خلاصه ایست از پژوهش بنده که به خوانندگان عزیز«نگاهی بی طرف» تقدیم میدارم . امیدوارم با در نظر گرفتن اهمیت موضوع به درج آن اقدام فرمائید.
در تاریخ مندرج است که ، دوران طلائی زندگی قوم بنی اسرائیل ، بعد از سلطنت داود و سلیمان ، در سال ۹۲۲ قبل از میلاد ، پایان پذیرفت . و از آن به بعد شورش ها و نا آرامی ها ، قوم بنی اسرائیل را فراگرفت و آنان را در جهان متفرق و متواری ساخت . گروهی به کشور روسیه پناه بردند ، و گروهی دیگر راهی اروپا شدند . در اروپا ، بهر کجا که قوم یهود رقتند ، محل مناسبی برای اقامت نیافتند . و شاید بهمین دلیل ، به « یهودی سرگردان » ، معروف گردیدند .
در حدود اواخر قرن ۱۵ ، قوم یهود ، تقریبا از تمام کشورهای اروپائی رانده شده بودند . و بی رحمانه ترین واقعه ، اخراج یهودیان از اسپانیا بود که ، در سال ۱۴۹۲ ، صورت گرفت . در رم ، یهودیان را مجبور کردند که در کثیف ترین ناحیه ای بنام « گتو » یا محله کلیمیان ، سکنی گزینند . آنهارا وادار کردند که بازوبند زرد ، داشته و کلاه مخصوص ، بر سرگذارند ، تا از سایر مردم رم ، متمایز شوند .
در بین سالهای ۱۶۴۸ و ۱۶۵۶ ، یعنی فقط ۸ سال ، در حدود سیصد تا پانصد هزار نفر یهودی ، در اروپا به قتل رسیدند .
در اروپای غربی ، یهودی ستیزی مسیحیان ، با واقعه « دریفوس » ، آغاز گردید . دریفوس ، که سرهنگی در ارتش فرانسه بود ، در سال ۱۸۹۴ ، بعد از جنگ فرانسه و آلمان ، بجرم فروش اسرار ارتش فرانسه به آلمان ، محاکمه و زندانی ، اما بعداٌ بخشیده و آزاد گردید . داستان این واقعه دردناک را جوانی مجارستانی ، بنام تئودر هرزل Theodore Herzel برای روزنامه ای گزارش میداد .
وقوع این حادثه ، برای هرزل ، بسیار حزن انگیز و منقلب کننده بود . بحدیکه در پایان این محاکمه ، هرزل و بعضی سران یهود ، متوجه شدند که امید اینکه جای امنی برای سکونت یهودیان ، در اروپا ، پیدا شود ، بسیارکم و نا چیز است . و شاید در هیچ جای اروپا ، نتوان جائی یافت که با یهودیان بطور مسالمت آمیز رفتار شود . و بالاخره باین نتیجه رسیدند که یهودیان ، باید برای استقرار دائمی خود ، سرزمینی معین کرده و دولتی مستقل تشکیل دهند.
هرزل ، با مطالعه کتاب تورات و بشا رات آن ، نهضت صهیونیسم را بوجود آورد . که صهیونیسم ، از کلمه صهیون ، نام تپه های اورشلیم ، که معبد داود ، بر روی آنها بنا گردیده بود ، گرفته شد . این کلمه ، خاطره عظمت داود و سلیمان را زنده میکرد . و یادگار تمدن قوم اسرائیل ، و مذهب و فرهنگ آنها بود .
این گروه صهیونیست ، شروع به بررسی و جستجو ، برای یافتن محلی کردند ، که قوم یهود ، بتواند برای همیشه ، در آن سکنی گزیده ، و حکومت خود را تشکیل دهد . ولی هرچه بیشتر گشتند ، کمتر محل مناسبی یافتند . و تنها مکانی ، که به فرهنگ و سنن خویش نزدیک دیدند ، همان مملکت فلسطین بود . در آن زمان ،قسمت اعظم فلسطین را ، بیابانهای بی آب و علف و غیر قابل زندگی تشکیل میداد . در هر صورت ، صهیونیست ها ، یهودیان را تشویق به خرید زمین در فلسطین کردند . اما در ابتدا ، این پیشنهاد ، مورد موافقت یهودیان آلمان واقع نگردید. زیرا آنها ، در نهایت رفاه زندگی میکردند . و دلیلی نمی دیدند که آلمان مترقی را ترک کرده ، و به بیابانهای بی آب و علف فلسطین پناه برند . و این پیشنهاد ، برای آنها توهینی بیش نبود . هرزل در سال ۱۹۰۴ ، در سن ۴۴ سالگی درگذشت .
بعد از جنگ جهانی اول (۱۹۱۷ ) ، که دولت انگلیس ، حکومت فلسطین را بعهده گرفت،Chaim Weizman ، یکی دیگر از گردانندگان نهضت صهیونیسم ، «آرتور بَلفِرArthur Balfour » وزیر امور خارجه انگلیس را برانگیخت ، که در ضمن اعلامیه ای ، از دولت انگلیس درخواست کند ، که به صهیونیست ها اجازه داده شود ، که در سرزمین فلسطین ، برای خود مملکتی تأسیس نمایند . این اعلامیه ، که بعداً بنام «اعلامیه بلفور» معروف گردید ، با مخالفت اغلب کشورهای خاورمیانه ، مواجه گردید . اما بالاخره ، در نوامبر ۱۹۱۷ به تصویب رسید . و بدین طریق ، پایه های اولیه تشکیل دولت اسرائیل ، در سرزمین فلسطین گذارده شد . سه سال بعد ، در سال ۱۹۲۰ ، حدود ۵۰ هزار نفر یهودی ، به فلسطین مهاجرت کردند. در سال ۱۹۲۸ ، در حدود ۱۰۰ هزار نفر یهودی ، در فلسطین ساکن بودند. در سال ۱۹۳۱ ، حدود ۱۷۵ هزار، و درسال ۱۹۳۳ ، حدود ۲۲۰ هزار نفر یهودی ، به سر زمین فلسطین مهاجرت کردند . در سال ۱۹۳۹ یهودیان فلسطین ۴۵۵,۴۵۷ نفر بودند که %۳۰ ساکنین فلسطین را تشکیل میدادند . در آن زمان ، در تل اویو ۱۵۰۰۰۰ نفر یهودی زندگی میکردند .
یهودیان آلمان ، تا پیش از روی کار آمدن هیتلر ، از زندگی بسیار مرفه ، بر خوردار بودند. درسال ۱۹۳۳ ، هیتلر به عنوان رئیس دولت آلمان انتخاب گردید . هیتلر که گویا در ایام کودکی ، به دلائلی ، جوانه کینه یهودیان را ، در قلبش پرورانده بود ، این جوانه ، اکنون به درخت تنومندی تبدیل گشته ، و او دیگر نمی توانست جامعه موفق یهود را تحمل کند . او بسرعت ، مردم آلمان را ، بر ضد یهودیان شورانید .
ابتدا حق رای دادن را ، از یهودیان گرفت . و بعد با قانون نورنبرگ ، در سال ۱۹۳۵ ، یهودیان را ، به شهر وند درجه ۲ تبدیل کرد . و نه تنها آنهارا از حق رای محروم ساخت ، بلکه استخدام آنها را در ادارات دولتی ، و اشتغال آنها را به کسب و کار ممنوع نمود .
هیتلر مجددا استعمال نشان زرد ، بر روی لباس یهودیان ، و زندگی آنان را در گتو ، متداول کرد . و بالاخره آنهارا به اردوهای متمرکز کننده یهودیان ، برای اشتغال به کارهای سخت ، روانه نمود . در سال ۱۹۴۱ ، هیتلر ، تصمیم گرفت که قوم یهود را بکلی نابود کند . و بنابراین ، آنهارا روانه اردوگاه های مرگ نمود . و در اطاقهای گاز، آنهارا در اثر خفگی نابود ساخت . بعد از مرگ ۶ ملیون یهودی ، هیتلر دستور داد که تمام اشیاء قیمتی را ، از جسد یهودیان جدا ، و حتی دندانهای طلای آنها را بکشند ، پوست واستخوان و موی سر، حتی چربی بدن آنهارا جدا ، و قسمتهای بی مصرف را بسوزانند .
دلائلی که سبب شد هیتلر، به چنین جنایت و حشیانه ای دست بزند ، کاملا مشخص نیست . بعضی عقیده دارند ، که چون آلمان در جنگ جهانی اول ، شکست خورد و خفیف گردید ، آلمانهای نازی ، دنبال گروهی میگشتند که تقصیر شکست و خفت آلمان را ، بگردن آنها بیندازند . این قرعه فال بنام یهودیان بیگناه زده شد . و بنابراین یهودیان را بعنوان خائن ، مسؤل این خفت شمردند .
عده دیگر را عقیده بر آنست که ، هیتلر عقیده داشت که نژاد آلمان ، که از نژاد «آریا» است ، بر نژاد «سامی» ، که یهودیان را شامل میشود ، برتری دارد . و بنابراین تصمیم گرفت که آلمان و بقیه اروپا را از نژاد سامی ، پاک کند ، تا فقط نژاد آریا ، ساکنین آلمان و بقیه کشورهای اروپا را تشکیل دهد .
بعد از کشتار وحشیانه هیتلر، سیل مهاجرت یهودیان به کشور فلسطین ، با شدت هرچه تمامترآغاز گردید . یهودیان ، با ابتکار آبیاری قطره ای ، بیابانهای بی آب و علف فلسطین را ، سبز و خرم و پر بار و میوه نمودند . در سال ۱۹۴۸ ، داود بن گرین David Ben-Gurion بعنوان اولین نخست وزیر اسرائیل منصوب گردید. (۱)
بنابراین ، همانطوریکه ملاحظه میشود ، صهیونیست ها از بد روزگار، به بیابانهای غیر قابل زندگی فلسطین روی آوردند ، و با خرید زمین و کدٌ یمین و آبیاری ، زمینهای بی آب و علف فلسطین را به سر زمین سبز و خرم و قابل زندگی کنونی اسرائیل تبدیل نمودند .
رابطه آئین بهائی و صهیونیسم
حال جالب است ، با دانستن این تاریخچه مختصر از صهیونیسم ، بدانیم در کجای این تاریخ ، اثری از جامعه بهائی وجود دارد . و در کدام قسمت این داستان ، بهائیان دستی داشته اند ، که معممین آنها را صهیونیست نامیده اند .
بهائیان از سال ۱۸۵۳ ، (یکصد سال قبل از تأسیس دولت اسرائیل ) ، بعلت تبعید مؤسس آئین بهائی ، بهاءالله ، که نه به میل خود ، بلکه در اثر فشار دو حکومت ظالم مستبد ( قاجار و عثمانی ) ، در کشور عثمانی ، که فلسطین فقط جزئی از آن بوده است ، سکنی داشته اند . آنها همواره در کنار برادران فلسطینی خود ، با صلح و صفا ،و دوستی و وفا ، زندگی کرده اند . هیچگاه شنیده نشد ه که بین بهائیان و برادران فلسطینیشان ، کوچکترین غبار کدورت و دشمنی بوجود آمده باشد . برای اثبات این مدعی ، فقط به سال ۱۹۲۱ ، زمان درگذشت عبدالبهاء ، اشاره میکنم که ساکنین فلسطین ، برای او ، تشییع جنازه بسیار عظیمی ترتیب دادند . و نمایندگان مذاهب و گروههای مختلف فلسطین ، به سوگواری نشستند . در این سوگواری ، نماینده هر گروهی ، به نوبه خود ، سخنی گفت . و مکنونات قلبی خود را ، بر زبان راند. که شرح کامل آنها ، در روزنامه « النفیر» ، در حیفا درج گردید.
از جمله ، نماینده مسلمان فلسطین ، حضرت ادیب ، یوسف افندی ، احساسات قلبی خود را چنین بیان کرد :
" ای معشر عرب و عجم ، برای که گریه و زاری میکنید ؟ آیا برای کسی ( عبدالبهاء ) است که در حیات دیروزی خود ، بزرگ بود و در موت امروزی بزرگتر است . . نظر براست کنید . نظر به چپ نمائید . نظر به شرق و غرب نمائید . به بینید چه عظمت و جلالی غیبت نموده. چه پایه بزرگ صلحی ، منهدم شده . چه لبهای فصیحی خاموش گشته . . وا اسفا . . "
سپس نماینده مسیحیان فلسطین ، حضرت فاضل ، ابراهیم افندی ، چنین آغاز به سخن نمود :
" چقدر این مصیبت ، جانگداز ، تلخ و ناگوار است . این خسارت ، فقط راجع به مملکت ما نیست ، بلکه یک فاجعه عمومی است . حضرتش ( عبدالبهاء ) ناس را تهذیب فرمود ، تعلیم نمود . احسان کرد و ارشاد فرمود . تا آنکه قومش را به اعلی ذَروه جلال فائز نمود . . "
یهودیان بتدریج ، بعد از جنگ جهانی دوم ، بیشتر و بیشتر، به کشور فلسطین هجرت کردند . حتی تعداد بیشماری از یهودیان ایران هم به کشور اسرائیل روی آوردند، که هنوز به زبان شیرین فارسی تکلم می نمایند. بعضی هم در مقامات مهم دولتی شاغل هستند و البته بهائیان همواره با هردو ملت مسلمان و یهودی فلسطین ، روابط حسنه داشته اند . بهائیان در هرکجای دنیا ، که زیسته اند ، با اقوام و ملل مختلف ، صرف نظر از نژاد و رنگ و مذهب و ملّیت ، روابط صمیمانه داشته اند . وسعی کرده اند بآنها خدمت کنند . هرگز شنیده نشده که در مملکتی ، از بهائیان ، شکایتی شده باشد ، که خدای نکرده نسبت به گروهی ، عملی جز رفتار محبت آمیز داشته اند ؟ . کما اینکه در زمان قحطی فلسطین ، بهائیان بودند که به داد برادران فلسطینی خود رسیدند ، و به تمام مردم فلسطین مواد غذائی رسانده و آنهارا از قحطی نجات دادند .
البته وقتی یهودیان هم به فلسطین هجرت کردند ، بهائیان در کنار آنها با نهایت برادری و برابری زیستند . بنابراین از معممین باید سوال کرد ، که در کجای تاریخ فلسطین ، اثری می یابند از اینکه بهائیان ، خدای نکرده ، نسبت به برادران فلسطینی خود ، کوچکترین کوتاهی کرده اند . ویا درکجای تاریخ ، اثری از همکاری بهائیان با صهیونیسم می بینند . اگر چنین است ، اعلام دارند ، تا عالمیان با خبر شوند . آیا غیر از اینست که بهائیان همواره آرزو میکرده اند که این دو ملت فلسطین واسرائیل در کنار یکدیگر، با صلح و صفا زندگی کنند ؟
همانطوریکه ملاحظه میشود ، داستان همکاری بهائیان با صهیونیسم هم ، ساخته و پرداخته دست معممین است و هدف آنها ، چیزی جز بد نام کردن جامعه بهائی نیست .
هرگز گمان مدار که ظلمی وفا کند گیتی فروگذارد و گردون رها کند
فرضی است نزد طبیعت به مدتی هر موقعی که وقت بداند ، ادا کند
مأخذ
Zionism : Britannica, V 22 ۱۵th Edition