جناب اعلمی ومسئله احتجاج با مروجان بهائیت

کوشا           

             جناب اعلمی ومسئله احتجاج با مروجان بهائیت

                              ( قسمت اول)

جناب اعلمی در سایت شخصی خود مطلبی را تحت عنوان احتجاج با مروجان بهائیت مطرح کرده و از اهل بهاء خواسته که به سئوالات ایشان پاسخ دهند ولی قبل از شروع به سئوالات شرایطی را بیان کرده واز خوانندگان خود خواسته که انها را رعایت کنند

الف شما فرض کنید که سائل یک شخص بی دین و بی طرف است

ب در پاسخ های خود از ایات و احادیث اسلامی استفاده نکنید

ج در پاسخ های خود از تاویل و تفسیر اجتناب کنید

بعد ازاین مقدمات سئوالات خودرا مطرح کرده اند اولین سئوال این است نظر شما در باره خاتمیت پیامبر اسلام چیست

مقدمه مرقوم می گردد که جناب اعلمی با غرض خاصی این مقدمات را چیده ولی خود پای بند انها نبوده بعنوان مثال در بند الف سائل شخص بی طرف و بی دین است ولی اولین سئوال از زبان شخصی پرسیده می شود که دیندار انهم از نوع شیعه است ایا کسی که بی دین است اعتقادی به اسلام دارد ایا ان شخص که پیامبر اسلام را نپذیرفته چگونه از خاتمیت ایشان سئوال می نماید در بند ب خواسته که از ایات واحادیث اسلامی برای پاسخگوی استفاده نشود براستی چرا جناب اعلمی چنین شرطی را بیان کرده اند  ایا بخاطر این است که بهائیان با استناد به ایات و احادیث می توانند جواب ایشان را بدهند و لذا ایشان در ابتدای بحث می خواهد از روشن شدن مطالب جلو گیری کند و یا ایشان می دانند که شبهات وارده از طرف ایشان به ائین بهائی همانند شبهات وارده بر اسلام است البته ایشان بخوبی با نحوه عمل کرد بهائیان اشنائی دارند و چون نمی خواهند که مسائل روشن شود لذا این پیش شرط را قرار داده اند ایشان در بند ج اصرار دارند که مخاطبین در پاسخ خود از تاویل و تفسیر اجتناب کنند ولی بخودشان اجازه می دهند که هر وقت بخواهند ایات واحادیث را تفسیر وتاویل کنند بعنوان مثال در پاسخ کاربری در مورد ایه ید الله فوق ایدیهم نوشته  که مراد قدرت و احاطه الهی است و هر جا هم که مایل بوده احادیث را تحریف ویا انکارکرده اند مثل احادیث وارده که قائم با کتاب جدیدی ظاهر خواهد شد البته نا گفته پیدا ست که هدف جناب اعلمی نه کشف حقیقت بلکه مغلطه و. سفسطه کردن است و تمامی سئوالات ایشان کلاسه شده و بر گزیده از کتب ردیه است یعنی همان مسائلی که مد نظر انجمنی ها و بهائی ستیزان است و حتی ایشان ترجمه ها وتفسیر های انان را بعاریت گرفته و نقل کرده اند مانند ترجمه ایه اللهم انی اسئلک بشعراتک التی یتحرک علی صفحات الوجه ..که چنین اورده خدایا ترا به ریش هائی که در اطراف صورتت متحرک است قسمت می دهم واین ترجمه را در تمامی ردیه ها می توان یافت و حتی در  جزوه کوچکی که قبل از انقلاب اسلامی تحت عنوان خدای قرن اتم چاپ کرده اند بدین صورت  می توان یافت و در ضمن سئوالات مندرجه در نهایت تضاد با یکدیگر هستند بعنوان مثال بیان کرده اند که حضرت باب و حضرت بهاءالله ادعای خدائی کرده اند ولی اولین سئوال ایشان مسئله خاتمیت است کسی که خود را خدا می داند معلوم است که مسئله پیامبری و ختمیت معنی نخواهد داشت و یادر استناد به لوح سلطان بیان حضرت بهاءالله را نقل کرده که ایشان خود را عبد و مامور الهی خوانده ولی در سئوال دیگر مدعی می شود که بهاءالله ادعای خدائی کرده است و یا در جائی نوشته که مقام حضرت باب و حضرت بهاءالله معلوم نیست چیست ولی در جای دیگر در جواب کاربری نوشته که بهائیان برای باب دو مقام قائل هستند یکی اینکه اورا مبشر می دانند و دوم اینکه اورا پیامبر می نامند صرف نظر از این تضادها ایشان هیچ درک صحیحی هم از اثار بهائی نداشته وشاید هم اثار بهائی را ندیده و نخوانده والبته نباید از ایشان چنین انتظاری هم داشته باشیم چه که هدف ایشان درک و کشف حقیقت نبوده  بلکه هدفش محکوم کردن طرف مقابل یا به کلام ایشان فرقه مخالف بوده اگر ایشان بحقیقت سئوالی داشتند  می توانستند با صدق نیت سئوال کنند ودر پاسخ ارائه شده تفکر نمایند نه اینکه پاسخ را با سئوال دیگری ادامه دهند و اصرار ورزندکه درک شان از متون بهائی همان است که نوشته اند ایشان در باره حکم عدم  ازدواج با زن پدر از یک طرف سئوال می کند مگر در ایران ویا عربستان کسی با زن پد رش ازدواج می کرده که بهاءالله انرا را وضع کرده یعنی نیازی به این حکم نبوده ولی از طرف دیگر با نهایت تعصب و کور دلی و تحریف واقعیت نوشته که چون در ادامه ایه راجع به سایر محارم بحثی نشده لذا ازدواج با بقیه محارم حلال است یعنی می توان با خواهر و دختر خود ازدواج کرد البته  فتوای ایشان چنین است ولی بقول خودشان ایا در ان زمان کسی با دختر وخواهر خود ازدواج می کرد که بهاءالله با ید انرا تحریم می کرد خوانندگان می توانند به سایت مشارالیه مراجعه کرده با بررسی پاسخ های ایشان به کا بران این حقایق را لمس کنند        

سوال اول

پیروان بهائیت در مورد نبوت و رسا لت توسط حضرت محمد ص چه دیدگاهیدارند اگر آنرا قبول دارند دعوی باب و بها الله چگونه توجیه می شود …

سوالات در نهایت ادب و وقار نوشته شده که جای تشکر دارد و لی این ظاهر قضیه است در جواب هائی که به کاربران داده اند نیت باطنی و کینه عمیق خود را نشان داده اند که در نها یت عصبانیت و کینه توزی پاسخهای خود را نوشته اند عزیزان می توانند به اصل سوال و جواب کاربران مراجعه نموده خود قضاوت کنند بهرحا لسوال اول با سایر سوالات در نهایت تضاد و تباین است بعنوان مثال ایشان پذیرفته اند که بهائیان مدعی هستند که دارای دین جدید و پیامبر جدید هستند ( سوال ۳ – ۴ – ۵ – ۶ ) و حق تشریع از آن پیامبران می باشد لذا سوال از مسئله خاتمیت حضرت محمد بی مورد است .

اگر بهائیان دینی غیر از اسلام انتخاب نموده اند مسلم است که خاتمیت حضرت محمد را نپذیرفته اند و نیازی به طرح چنین سوالی نبود البته جنا ب اعلمی با توجه به روش بهائی ستیزان(گروه حجتیه و ۰۰۰) این سوال را مطرح کرده اند که اگر جواب داده شود که  حضرت محمد خاتم  الانبیا نیستند جواب خواهند داد که حضرت بهاالله نه تنها به حضرت محمد لقب خاتم النبیین داده اند بلکه لقب  خاتم الرسل را نیز به او عنایت فرموده اند لذا نبوت و رسالت به حضرت محمد خاتمه پذیرفته وحضرت بها الله نمی توانند پیامبر جدید باشند و اگر جواب دهیم که حضرت محمد خاتم بودند لذا باز حضرت بها الله نمی توانند نبی و رسول باشند و این همان مسئله مغلطه و سفسطه است که سالیان درازی  است که گربیان انجمنی ها وبهائی ستیزان را گرفته و اینک شاگردان آنان از این روش شکسته خورده استفاده می کنند و اما جواب، بهائیان نه تنها به خاتمیت حضرت محمد و سایر انبیا اعتقادی ندارند بلکه آنرا رد کرده و آنرا با سنت الهیه که برای تربیت نوع انسان، پیامبران راارسال فرموده مغایر می دانند و ارسال رسل را از اعظم فیض الهی دانسته و آنرا تا زمانیکه خلق هست لازم و ضروری می دانند و از این جهت است که دین بهائی در این عصر ظاهر شده است چنانچه حضرت باب فرموده اند : از برای خلق او ( خدا ) اولی نبوده و آخری نخواهد بود که تعطیل در فیض لازم آید بعدد آنچه ممکن است در امکان از عدد خلق ، ارسال رسل و انزال کتب فرموده و خواهد فرمود .

                                        دلائل سبه ص ۱ و ۲

و حضرت بهاءالله نیز فرموده اند:  لم یزل بدایع جود شرا تعطیل اخذ ننموده و لا یزال ظهورات فیض فضلش را وقوف ندیده از اول لا اول خلق فرموده و الی آخر لا آخر خلق خواهد فرمود(مجموعه الواح مبارکه چاپ مصر ص ۳۰۸ ) ونیز خداوند از لسان جمال ابهی فرموده :

ای عباد ید قدرت مبسوطه ممدوده مرتفعه سلطنتم را مغلول فرض گرفته اید و رحمت منزله مبسوقه غیر مقطوعه ام را مقطوع داشته اید و سحاب مرتفعه متعالیه جود و کرمم را ممنوع و غیر مهطول فرض نموده اید آیا بدایع قدرت سلطان احدیتم مفقود شده و یا نفوذ مشیت و احاطه اراده ام از عالمیان ممنوع گشته اگر نه چنین دانسته اید چرا جمال عز قدس احدیتم را از ظهور منع نموده اید و مظهر ذات عز ابهی را از ظهوردر سماء قدس ۰۰ ممنوع داشته اید(مجموعه الواح چاپ مصر ص ۳۲۱) و از این دیدگاه است که یکی از تعالیم حضرت بها الله این است که عالم محتاج به نفثات روح القدس است که در خطابات حضرت عبدالبها مکررا توضیح و تشریع شده است و حضرت شوقی ولی امر ومبین آیات الهی درباره مسئله خاتمیت چنین فرموده اند : اهل بها داعیه پیروان مذاهب سالفه را دائر به خاتمیت شارع خویش موکدا و صریحا رد می نمایند ۰۰۰ در نظر اهل بها این طرز فکر و ادراک که (( جمیع ظهورات منتهی شده و ابواب رحمت الهی مسدود گشته دیگر از مشارق قدس معنوی شمسی طالع نمی شود و از بحر قدم صمدانی امواجی ظاهر نگردد و از خیام غیب ربانی هیکلی مشهود نیاید )) بمنزله انحرافی شدید و مذ موم نسبت به یکی از مبادی مقدسه و اساسیه این امر به شمار می رود .( دور بهایی ص ۳۵ )

لذا طبق این بیآن حضرت شوقی اهل بها به خاتمیت هیچ رسولی اعتقاد ندارند و اما درباره حضرت محمد که آنحضرت در آثار بهائی خاتم نامیده شده  در آثار بهائی در وصف و شان حضرت محمد کلمه خاتم به کار رفته مانند (به انتهت الرساله و النبوه ) اشراقات ص ۲۹۳ . که این انتها و خاتمیت به مفهوم تجلیل از مقام آن حضرت و یا ختمیت نسبی و اضافی است و به هیچ وجه مراد ختمیت مطلق نیست همانطور که در سطور فوق بیان شد ومفهوم این ختمیت اضافی را حضرت بها الله در آثار خود چنین بیان فرموده اند .:

۱-   حضرت محمد خاتم رسولان گذشته و فاتح رسولان اینده است (کذ لک جعل الله خاتما لما سبقه من ا لنبیین و فاتحا لما یاتی  المرسلین من بعد اذا تفکروا یا ملاء الارض فیما ا لقیناکم با لحق) سوره الصبر-کتاب ایام تسعه و مائده اسمانی جلد چهارم

۲-   حضرت محمد خاتم است تا زمان ظهور پیامبر جدید که با ظهورحضرت بهاء الله این ختمیت پایان یافت (قل یا ملاء الفرقان تفکروا فی کتاب الذی نزل علی محمد با لحق بحیث فیه ختم ا لنبوه بحبیبه ا لی یوم ا لقیمه ا لتی فیها قا م الله بمظهر نفسه و انتم احتجبتم عنها سوره الصبر )

۳-   حضرت محمد خاتم است بخاطر عظمت ظهور بعد که بشان نبوت و رسالت ظاهر نخواهد شد (ان الله تبارک و تعالی بعد الذی ختم مقام النبوه فی شان حبیبه وعد العباده بلقائه یوم القیامه لعظمه ظهور البعد۰۰۰ لوح جواهر الاسراراثار قلم اعلی جلد سوم ) و ایضا فرموده (( از ختمیت خاتم مقام این یوم ظاهر و باهر )) توقیع ۱۰۱ و کتاب رحیق مختوم .

۴-   به عنوان توصیف از مقام حضرت محمد که در اکثر آثار مبارکه از حضرت محمد تحت عنوان خاتم انبیا نام برده شده بدون اینکه مفهوم لغوی آن مد نظر باشد منطقا کسی که خود را پیام آور و رسول الهی نامیده چنانچه در لوح سلطان آمده و جناب اعلمی آن را در قسمت نظریه ها آورده ( لیس هذا می عندی بل می لدن عزیز علیم ) مسلم است که مسئله خاتمیت رسول قبلی را رد کرده و اعتقادی بدان ندارد ما دراین قسمت و سایر سوالات از نصوص مبارکه استفاده کرده  و نقل خواهیم کرد تا  جناب اعلمی و سایر همفکرانش ما را متهم به تفسیربالرای ننمایند همانطوریکه در پیش فرض سوالاتش گفته که از تفسیر شخصی اجتناب کنید .

     و اما قسمت دوم سوال اول که دوران دین بهائی چقدر است همانطوریکه در کتاب مبارک اقدس و سایر آثار آمده دوره دین بهائی حداقل هزار سال است قبل از هزار سال ظهوری واقع نخواهد شد ولی بعد از هزار سال طبق نیاز جامعه خداوند رسولان خود را ظاهر خواهد فرمود حضرت بها الله در سوره صبر فرموده اند :  بعث الله رسلا بعد موسی و عیسی و سیرسل من بعد الی آخر الذی لا اخر له بحیث لن ینقطع الفضل عن سماء العنایه یعنی خداوند بعد از موسی و عیسی پیامبرانی را مبعوث فرمود و بعد از ان نیز مبعوث خواهد فرمود الی آخری که آخری برای اونیست زیرا فضل او را انتهائی نیست .  ادامه دارد

Comments are closed.