جناب اعلمی و مسئله احتجاج با مروجان بهائیت(۳)

کوشا     

جناب اعلمی و مسئله احتجاج با مروجان بهائیت(۳)

 (آخرین قسمت)

سوال پنجم :

سفارش بهاءالله به نماز گزاردن پیروانش به سوی او چگونه توجیه می‌شود؟

قبله اولیه مسلمآنان مسجدالاقصی بودکه به مدت ۱۵ سال اهل اسلام بدان سمت توجه نموده خدا را عبادت می کردند ولی در سال دوم هجرت در وسط نماز ظهر ناگهان خداوند وحی به حضرت محمد فرستاد که به کعبه توجه نموده واز این طریق مرا عبادت کنید. بعضی از اهل ایمان اطاعت امر نکرده به اعراض و اعتراض پرداختندوخداوند در جواب آنان فرمود که برای من مسجدالاقصی ویا کعبه فرق نمکندزیرا(فاینماتولوافثم وجه الله بقره ۱۱۵) ولی خواستم مردمان را امتحان کنم وببینم که چه کسانی ازمحمداطاعت میکنند(بقره۱۴۴)وواقعیت هم همین است برای خداوند فرق نمیکند که ازچه طریقی عبادت می شود زمانی معبد سلیمان پل ارتباط خدا و مردم بود وزمانی مسجدالاقصی و زمانی بیت شیراز و زمانی هیکل ظاهری مظهر الهی که بهاءالله باشدهمانطور که توجه به خانه خشت وگلی خاک پرستی نیست بهمین نحو توجه به مظهر الهی هم انسان پرستی نیست  

توجه به هیکل شخصی  که زمانی محل طلوع وحی الهی بوده و بعبارتی عرش خداوند در روی زمین بوده و خداوند او را برای هدایت بشر منتخب فرموده عین حقیقت است انسان که اشرف مخلوقات است و پیامبر الهی اشرف انسانها آیا مورد توجه قرار گیرد سزاوار نیست  انسان که چندین مرتبه از خاک والاتر است ایا توجه به مظهر الهی بهتر از توجه بخاک نیست. حضرت باب در توقیع محمد شاه فرموده که قسم به حق که منم بیت الله واقعی یعنی بیت ظاهری یک سمبل است نه حقیقت بیت الله یا خانه خدا پیامبران هستند که عرش الهی بوده و خداوند از آن طریق خود را به جهانیان معرفی فرموده اما از آنجا که مردمان در ایام گذشته این درک را نداشتند ناچار خداوند به آنها فرموده که بروید خانه خشت و گلی را طواف کنید و بپرستید شاید بدینوسیله صاحب خانه یعنی پیامبران را بشناسید و از این دیدگاه بود که حضرت باب فرمود من بعد خانه خشت گلی قبله شما نخواهد بود بلکه من یظهره‌الله قبله شماست و شما به آن حضرت توجه کنید و هر کس غیر از این رفتار نماید مشرک خواهد بود و حضرت بهاءالله با توجه به بیان حضرت باب  فرمود که شما در حین نماز به  سوی من توجه کنید و بعد از صعود من به جایگاه من که در اصل بیت الله است توجه نمایید که قبله‌گاه شماست در ضمن این مسئله سابقه تاریخی نیز دارد و همه داستان آن را خوانده و حفظ هستند زمانی که خداوند آ‌دم را آفرید و به همه فرشتگان فرمود که در مقابل آدم سجده کنند همه فرشتگان در مقابل آدم سجده کردند (الاابلیس ابی واستکبروکان من الکافرین بقره۳۴) که شیطان ابا و خودداری کرد و خداوند او را از بارگاه خود بعلت عدم اطاعت راند و در ظهور حضرت بهاءالله نیز این جریان تکرار شد و از حقیقت  ذهنی به حقیقت جسمانی  تبدیل شد کسانی که در مقابل حضرت بهاءالله که مظهر الهی و پیامبر خداوند هست سجده نکنند همانند ابلیس کافر شده و مطرود خواهند شد حضرت باب بیان زیبائی در این مورد فرموده که مضمونش چنین است (خداوند دوست دارد عبادت کرده شود از آن طریقی که خود دوست دارد ولی شیطان دوست داشت خداوند را عبادت کند از آن طریقی که خود دوست می‌داشت.) لذا در این عصر خداوند اراده‌اش بر این قرار گرفت که از طریق بهاءالله عبادت کرده شود و کسانی که اراده خود را به اراده الهی ترجیح دهند و بخواهند خداوند را از آن طریقی که خود مایل هستند عبادت کنند البته مختارند ولی ارادۀ الهی چیز دیگریست. و همان طوری که نوشته شد هیکل ظاهری پیامبران محملی برای توج� به سوی خداوند است زیرا خدا را جهت و سوئی نیست مگر آنچه را که خود معین کند روزی از طریق کعبه عبادت شد و اینک از طریق حضرت بهاءالله مورد ستایش قرار می‌گیرد.

سوال ششم :

ظاهراً پیروان بهائیت نیز می‌پذیرند که تشریع امری آسمانی و منبع آن وحی است و در انحصار خدا و انبیای او می‌باشد اگر چنین است چرا این امر (ادامه تشریع) به بیت العدل واگذار شده است که  ادعا می‌شود اعضای آن انتخابی هستند و هیچ الزام و تضمینی به آگاهی و اشراف و پیروی آنان از امور و دانش لاهوتی و ناسوتی نیست .

حضرت بهاءالله دو رکن اساسی را برای امر مبارک خود معین فرموده اولی رکن ولایت که وظیفه تبیین آثار مبارکه به این رکن راجع است و دومی رکن تشریع که به بیت العدل اعظم واگذار شده که قوانین وضع نشده و فروع احکام را این هیئت انتخابی که به انتخاب عموم بهائیان دنیا انتخاب می‌شوند وضع و تشریع فرماید روش کلی حضرت بهاءالله در وضع و تشریع قوانین چنین بوده که آن حضرت اصل حکم را بیان فرموده و فروعات آن را به عهده بیت العدل اعظم گذاشته تا مطابق نیاز جامعه قوانینی را وضع و یا نسخ فرماید و این وضع و نسخ قوانین مربوط به قوانین بیت العدل‌ها راجع است نه قوانین و حدودی که حضرت بهاءالله تشریع فرموده‌ و این یکی دیگر از امتیازات آئین بهائی است که سیستم قضائی آن مانند ادیان گذشته یک سیستم بسته نیست که بصورت دیکتاتوری قوانین شرع را به مورد اجرا گذارد بلکه سیستم  قضائی آن یک سیستم باز است که مطابق اقتضای زمان قوانین جزئی وضع و یا نسخ می‌شود که بدینوسیله تعادلی بین رکن تشریع و جامعه بوجود می‌آید و از ظهور تنش‌ها بین دین و جامعه خودداری می‌کند حضرت بهاءالله در این مورد فرموده : امور ملت معلق است به رجال بیت العدل الهی ایشانند امناءالله بین عباده و مطالع الامر فی بلاده … چون که هر روز را امری و هر حین را حکمی مقتضی لذا امور به بیت عدل راجع تا آنچه را مصلحت وقت دانند معمول دارند. (اشراق هشتم و بشارت سیزدهم) لذا حضرت بهاءالله تعمداً وضع قوانین فرعی را به عهده بیت العدل گذاشته و بیت العدل اعظم در وضع قوانین نیازی به وحی و یا ارتباط با دانش لاهوتی و ناسوتی ندارد همانطوری که مجالس قانونگذاری در سراسر عالم بدون اینکه با عالم بالا ارتباطی برقرار کنند قوانینی را وضع و یا تعدیل می‌کنند و این شبهه شاید از آنجا برای جناب اعلمی  ناشی شده که تشریع را مختص انبیا دانسته در حالیکه مفهوم تشریع قانون گذاری است(فرهنگ نوین).

سوال هفتم

بر خلاف دیگر هرگز بخود اجازه نمی‌دهم که به ناروا بهائیان را متهم به ازدواج با محارم خود نمایم اما مایلم بدانم که چرا بهاءالله با بیان قد حرم علیکم ازواج ابائکم حرمت ازدواج با محارم را تنها منحصر به زنان پدر کرده است.

جناب اعلمی بعنوان یک شخص منصف اقرار می‌کند که ازدواج بهائیان با محارم خود یک تهمت بوده و حقیقت ندارد ولی مخالفان دین بهائی آیه مبارک را تحریف کرده و از آیه استنباط کرده که (حرمت ازدواج با محارم منحصر به زنان پدر است در حالی که در این حکم اشاره به سایر محارم نشده و از این نمی‌توان استنباط کرد که تحریم منحصر به زنان پدر است. چنانچه از آیه قرآنی (حرم علیکم المیته والدم و لحم الخنزیر  بقره ۱۷۳) نمی‌توان استنباط کرد که تحریم در اسلام منحصر به مرده و خون و گوشت خوک است بلکه می‌توان گفت که در این آیه به این سه مورد اشاره شده ولی تحریم شراب و قمار در آیه دیگر ذکر شده اعتراض جناب اعلمی مشابه این است چنانچه در سوال قبلی گفته شده روش کلی حضرت بهاءالله در وضع قوانین چنین بوده که اصل حکم را بیان فرموده و فروعات را به بیت العدل اعظم راجع فرموده. جناب زین المقربین در مورد حلیت و حرمت نکاح اقارب سئوال کرده در جوابش حضرت بهاءالله چنین فرموده «در این امور هم به امنای بیت العدل راجع است» (سوال ۵۰ از رساله سوال و جواب) تعیین حدود محارم را بیت العدل اعظم تعیین خواهد کرد و در مورد حد زنا و لواط و سارق و مقادیر آن نیز فرموده تعیین مقادیر حد به بیت العدل راجع است (سوال ۴۹) لذا ملاحظه می‌شود که حرمت ازدواج منحصر به زنان پدر نیست و یا نمی‌توان از این آیه استنباط کرد که چون در ادامه آیه مطلبی در این باره ذکر نشده دلیل بر این است که ازدواج با بقیه محارم حلال است و کلاً این نوع تصور شایسته عالم انسانی نیست که خود را آنچنان پست و حقیر شمارد که در فکر ازدواج با خواهر و مادر و دختر خود باشد در عالم حیوان شاید مصداق داشته باشد ولی در عالم انسانی بسیار بعید است مگر از افرادی که در نهایت توحش و حیوانیت باشند از نظر شارع بهائی تحریم محارم از بدیهیات است و نمونه‌های آن را می‌توان در آثار مبارکه زیارت کرد.

 ۱- حکم ازدواج حاکی از این است که بین دو انسان عقد اقتران بسته شود اگر کسی نعوذ بالله بخواهد با مادر یا دختر و یا خواهر خود وصلت کند نیازی به حکم ازدواج ندارد از کودکی در یک خانواده بزرگ شده و بالغ شده‌اند.

 ۲- رضایت ابوین در ازدواج بهائی شرط اصلی است یعنی والدین پسر و والدین دختر باید به ازدواج فرزندانشان رضایت کامل داشته باشند. اگر بفرض محال کسی بخواهد با محارم خود ازدواج (واژه ازدواج که معنی ندارد) بکند رضایت والدین چگونه تحقق خواهد یافت چنانچه در رساله سوال و جواب آمده (رساله سوال و جواب سوال ۱۳)

سوال معلق بودن امر تزویج به رضایت ابوین از طرف مرد و زن هر دو لازم یا از یک طرف کافی است.

جواب تزویج معلق است به رضایت پدر و مادر مرء و مرئه (یعنی مرد و زن)

۳- وجود شهود در مراسم عقد بهائی و طلاق لازم و ضروری است و این حکم دلیل برعدم ازدواج  با محارم است.(رساله سوال و جواب سوال ۷۳)

 ۴- دادن مهریه و میزان تفاوت آن در شهرها و دهات دلیل بر حرمت محارم و ازدواج با سایر اقوام است (رساله سوال و جواب سوال ۸۸)

۵- مسئله طلاق و فروعات آن از جمله مدت اصطبار و جدا زیستن زن و شوهر از یکدیگر دلیل بر حرمت محارم و ازدواج با سایر اقوام است.

 ۶- وجود طبقات هفتگانه در مسئله تقسیم ارث مدل بر تحریم محارم است.

 ۷- حرمت نامزدی کردن قبل از بلوغ موید این نظریه است (رساله سوال و جواب مسئله ۳)

 ۸- سوال شده «اگر شخصی باکره را نکاح کرد و مهریه را هم تسلیم کرد هنگام اقتران معلوم شود که باکره نیست آیا مصروف و مهریه برمی‌گردد یا نه جواب در این صورت مصروف و مهریه برمی‌گردد و فساد شرط علت فساد مشروط است (رساله سوال و جواب سوال ۴۷) که باز دلیل بر این است که ازدواج با دختر و خواهر و مادر به هیچ وجه من الوجود مد نظر شارع امر بهائی نبوده است.

اینها و سایر مسائل دلیل واضحی است بر اینکه ادعای مخالفان امر بهائی یک توهم بیش نبوده و برای ممانعت از اقبال مردم به آئین بهائی این شایعات و افترائات را پخش می‌کنند و حتی حضرت بهاءالله در مورد طلاق نیز مختصراً بیاناتی فرموده‌ و علت آن را چنین ذکر فرموده : چون حق جل جلاله طلاق را دوست نداشته در این باب کلمه‌ای نازل نشده (سوال ۹۸ از رساله سوال و جواب).

و  اینکه چرا حضرت بهاءالله به حرمت ازدواج با زن پدر اشاره فرموده شاید بدین جهت باشد که در مورد ازدواج باید اصلی را بیان می‌فرمود تا به تبع آن فروعاتش را بیت العدل اعظم بعداً تشریع نماید و حرمت زن پدر که خارج از حریم خانواده است نقطه آغاز تحریم است و شاید جناب اعلمی و سایرین سوال کنند مگر در زمان حضرت بهاءالله کسی با زن پدر خودش ازدواج می‌کرده که آن حضرت این حکم را داده‌اند همانطوری که نوشته شد کسی با زن پدر خود ازدواج نکرده ولی این بعنوان یک اصل کلی در مسئله ازدواج مد نظر بوده همانطوری که در زمان ظهور اسلام نیز کسی نه با مادر خود و نه با دختر خود و نه با خواهر خود ازدواج می‌کرده که پیامبر اسلام حرمت ازدواج آنان را بیان فرمودویاشایداشاره به آیه قرآنی باشدکه مده(لاتنکحواما نکح اباوکم نسا۲۲)یعنی زنان پدران خود را نکاح نکنیدکه در این آیه ازدواج با زن پدر تحریم نشده بلکه ازآن تحذیر شده است مفهوم تحذیر با تحریم متفاوت است( مانند آیه لاتقربواالصلاه وانتم سکاری)یعنی در حالت مستی نماز نخوانید پس در سایر اوقات می توان مستی کردیعنی شراب خواری حرام نیست بلکه ازان نهی شده است چنانچه بزرگترها بچه ها را از دست زدن به برق تحذیر می کنند ولی خود به آن دست می زنند قرآن کریم در نهی از ازدواج با مادر و خواهر و دختر کلمه(قدحرمت )یعنی  حرام شده را بکار برده بر خلاف زن پدر که کلمه(لاتنکحوا) را بیان فرموده است اگر فرقی نداشت برای زن پدر نیز کلمه حرمت بکار می رفت لذا حضرت بهاءلله در کتاب مبارک اقدس با نزول این آیه فرمودندکه زن پدر نیز مانند مادر است وحکم آن نیزحکم مادر لذ ا بدینوسیله حکم تحذیر اسلامی را بحکم تحریم موکد فرمودند.

و در ضمن در قرآن کریم در مورد حرمت زنای محصنه و محصن و جزای آن آیه‌ای نازل نشده در قرآن در مورد عمل همجنس گرائی و جزای آن حکمی نازل نشده در قرآن کریم در مورد مواد مخدر حکمی نازل نشده است آیا عدم حکم دلیل بر حلال بودن این اعمال است؟

سوال هشتم:

فلسفه تجدید اسباب خانه هر ۱۹ سال یک بار که از اصول بهائیت می‌باشد چیست تجدید اسباب بیت از اصول تعالیم آئین بهائی نیست بلکه یکی از دستورات اجتماعی حضرت باب است که برای بابیان امر فرموده که هر کسی که استطاعت مالی دارد تا ۱۹ سال اسباب و واثاث بیت خود را تجدید و تعویض نماید بیان عربی واحد ۹ باب ۱۴) البته فلسفه تجدید لوازم بسیار روشن و واضح است از یک طرف زندگی ظاهری انسان متحول می‌شود و از حالت رکود و یک نواختی خارج ‌شده و روحیه انسان عوض می‌شود و حتی با جابجائی و تغییر در دکوراسیون منزل روحیه انسان عوض می‌شود از این دیدگاه است که انسانها همیشه دنبال چیزهای تازه و نو می‌روند بندرت می‌توان کسی را یافت که در طول عمرش ماشین و منزل و لوازم زندگی خود را عوض نکرده باشد و از طرفی همین حکم حاکی از این است که بابیان باید از رکود و درجا زدن پرهیز کنند و مدام خود و زندگی خود را متحول کنند و از اسباب تجدد استفاده کنند و از طرف دیگر نیز چرخه اقتصادی و تولیدی به چرخش درآمده رونقی در بازار اقتصاد بوجود می‌آید و بطور کلی ثروت به نوعی در اجتماع به جریان می‌افتد و حضرت بهاءالله این حکم پسندیده حضرت باب را تایید و در کتاب مستطاب اقدس آن را بیان فرموده (بند ۱۵۱) و نیزفرموده که در صورت استطاعت این کار را انجام دهید . و ۱۹ سال نیز با توجه به اهمیت این عدد بوده که حضرت باب حکم آن را داده‌ همان طوری که در اکثر احکام اصول خود عدد ۱۹ را مد نظر قرار داده‌اند. و حضرت عبدالبهاء در این مورد فرموده : مقصد اشیائی است که در ظرف نوزده سال کهنه گردد و از رونق افتد و انسان از مشاهده‌اش کَره حاصل نماید. ( یادداشت ۱۶۶ کتاب اقدس)

سوال ۹ :

بهاءالله به پیروانش توصیه کرده است که اگر کسی خانه‌ای را آتش زد او را بسوزانید با توجه لزوم تناسب میان جرم و مجازات فلسفه صدور چنین حکمی چیست.

البته منظور جناب اعلمی این است که برای سوختن یک خانه مجازاتش مرگ نمی‌تواند باشد جهت روشن شدن مطلب چند مسئله را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

اولاً بیت یک کلمه عام است و معانی مختلفی دارد بعنوان مثال بیت الاقصی یعنی اورشلیم و نیز بیت المقدس که باز به معنی شهر اورشلیم است بیت الحرام یعنی خانه کعبه ـ بیت الحرم به معنی خانه مقدس ـ بیت العروس یعنی خانه عروس ـ بیت المال خزینه مملکت یا اداره دارائی و نیز به معنی خانه و مسکن است و هر خانه گلی و خیمه را بیت گفته‌اند و بیت تجاری یعنی تجارتخانه چنانچه ملاحظه می‌شود به همه این موارد و موارد دیگر بیت گفته شده و شارع زمانی که قانون وضع می‌کند نظرش هیچ وقت به مورد جزئی و کوچک نیست بلکه کل مسئله را در نظر می‌گیرد لذا وقتی که حضرت بهاءالله از سوختن خانه صحبت می‌فرمایند منظورشان یک خانه خشت گلی و آلونک نیست مسلم است مجازات کسی که یک خانه محقر را آتش می‌زند با مجازات کسی که یک مجتمع مسکونی یا تجاری را آتش زده مساوی نخواهد بود و حکم حضرت بهاءالله شامل کسانی می‌شود که ضرر و زیان کلی به افراد و جامعه وارد می‌کنندماننداتش زدن مجتمع مسکونی ویا در غرب برای جلوگیری از ورشکستگی مالی کارگاه و یا کارخانه خود را عمدا اتش می زنند تا از بیمه خسارت انرا بگیرند و نیز صدور حکم توسط قوه قضائیه که زیر نظر بیت العدل اعظم مشغول فعالیت است خواهد بود.

ثانیاً منظور از آتش زدن مجرم نه این است که به روی آن بنزین ریخته با کبریت بسوزند بلکه همان طوری که اکنون در جهان متمدن معمول است بوسیله صندلی الکتریکی مجرم را آتش می‌زنند یا به اصطلاح اعدام می‌کنند و اما کسانی که برج‌های دوقلو را به آتش و خون کشیدند گویا اولین مجرمانی بودند که توسط آتشی که برای دیگران روشن کرده بودند به مجازات رسیدند و حکم حضرت بهاءالله را در عمل  اجرا کردند

ثالثاً حضرت بهاءالله هرچند برای مجازات حارق و قاتل حکم اعدام را مجاز دانسته و به آن امر فرموده که حاکمان جامعه آن را به مورد اجرا گذارند ولی حکم معادل آن را نیز بیان فرموده‌اند که حبس ابد است یعنی اگر بجای اعدام حارق و قاتل آنها را به حبس ابد محکوم کنند باسی نیست لذا حکم حضرت بهاءالله برای این دو مجرم یا قتل است یا حبس ابد  و از آنجا که دنیای متمدن اعدام را منع کرده بخصوص در اروپا مسلم است که بجای آن می‌توان حکم حبس ابد را بمورد اجراگذاشت.

در ادیان گذشته برای بسیاری از جرائم حکم اعدام تجویز گشته و در عمل نیز آن را انجام داده اند بخصوص در دین یهودی و اسلام و اکنون نیز سی سال است که مردم جهان شاهد انواع قتل نفس و اعدام در جامعه اسلامی ایران هستند ولی برای اولین بار در تاریخ ادیان است که دینی فاقد حکم اعدام و قتل است در آثار حضرت باب حتی فتوای قتل حرام است و نیز خطور حکم قتل نیز به فکر انسانها منع شده و به هیچ وجه اجازه نداده‌‌ که علمای بابی به قتل نفسی فتوی دهند و یا حکم کنند(بیان فارسی)

و تنها در یک مورد حکم اعدام را مجاز دانسته و آن در حق کسی اجرا خواهد شد که بخواهد من یظهره‌الله موعود بیان را آزار و اذیت کند ولی در دیانت بهائی حتی یک حکم اعدام نیز با توجه به توضیحات فوق وجود ندارد یعنی اروپا در قرن بیستم به این نتیجه رسید که باید حکم اعدام را از قانون کیفری حذف کند ولی حضرت بهاءالله ۵/۱ قرن پیش حکم اعدام را لغو فرمودند.

رابعاً جناب اعلمی شما که آثار بهائی را بدین ظرافت و نکته سنجی مورد مطالعه قرار داده‌ای آیا قرآن کریم را نیز این گونه مطالعه نموده‌اید؟  آیا تناسب جرم و مجازات در مسئله دزدی را مورد بررسی قرار داده‌اید که شخصی را برای دزدی نقص عضو کنند؟ آیا می‌دانید که اموال مسروقه را می‌توان جبران کرد ولی عضو قطع شده را درمانی نیست آیا مجازات سنگسار کردن انسانها با عمل آنها تناسب دارد آیا بین عدم ایمان انسانها به آئین اسلام با مجازات عذاب شدید در دنیا و آخرت (آل عمران آیه ۵۶) تناسب دارد جناب اعلمی آیا جرم کسی که مایل نیست اسلام را بپذیرد با حکم فضرب الرقاب (سوره محمد آیه ۴) تناسب دارد لطفاً در خلوت خود در این موارد اندیشه کنید و آثار بهائی را با آن دیدی که قرآن را تلاوت می‌کنید مطالعه کنید.

سوال دهم

طبق عکس‌هایی که در دسترس می‌باشد آقای بهاءالله خود دارای ریش و گیسوان بلندی بوده است که تا روی شانه‌اش را می‌پوشاند در حالی که او با بیان لاتحلقوا روسکم … لاینبغی ان یتجاوز عن حد الآذان پیرانش را از این که موی سرشان از حد گوش‌ها تجاوز کند برحذر می‌دارد چرا .

منظور جناب اعلمی این است که حضرت بهاءالله به مومنانش دستور داده که موهای سرشان را دراز نکنند ولی خود به این حکم عمل نکرده دارای گیسوان بلندی بودند.

جناب اعلمی پیامبران و مظاهر ظهور الهی احکامی را برای بشریت وضع می‌کنند که طی سالیان دراز در جامعه حکم‌فرماست چنانچه احکام حضرت موسی برای ۱۵۰۰ سال و احکام حضرت عیسی برای ۶۲۰ سال و احکام حضرت محمد برای ۱۲۶۰ سال در جامعه انسانی کارآیی داشت اما اجرای این احکام در اوائل ظهور مد نظر نبوده بلکه برای سالیان بعد در نظر گرفته شده مانند حکم عدم تجاوز از چهار زن در مسئله ازدواج مسلم است مسلمآنانی که بیش از چهار زن داشتند نمی‌توانستند این حکم را اجرا کنند و یا حکم عدم ازدواج با زن پدر در اسلام که در ادامه آیه فرموده (الا ما قد سلف) که شامل نفوسی که قبلاً این عمل را انجام داده بودند نمی‌شد و بهمین نحودر آئین بهائی نیز هرچند که چند همسری حرام است ولی این حکم شامل مسلمآنانی که در ابتدای ظهور آئین بهائی مومن شده بودند نمی‌شد و نیز حکم حقوق الله هرچند که نص کتاب اقدس است ولی تا بیست سال قبل در میان بهائیان غرب اجرا نمی‌شد. مسئله ریش و گیسوان نیز این گونه است که در ابتدای ظهوربرای حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء بنا به اقتضای زمان مقدور نبود ولی حضرت شوقی این حکم الهی را به منصه ظهور رسانید و نه تنها موهای سرش بلکه ریشش را نیز تراشید و لباس شرقی را که حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء داشتند به کنار گذاشته با کت و شلوار و کراوات در جامعه ظاهر شد.

ثانیاً مظاهر مقدسه و پیامبران الهی هرچند که خود واضع قانون هستند ولی خود تابع آن نیستند مثلاً در شریعت اسلام مرد می‌تواند در آن واحد صاحب چهار همسر باشد ولی رسول اکرم هرچند این حکم را برای مسلمین وضع فرموده ولی خود بیش از ده همسر عقدی داشت در قرآن کریم حکم فرموده که در چهار ماه اجازه جنگ و جدل را ندارید(ذیقعده-ذیحجه-محرم-رجب) ولی خود آن حضرت در ماه رجب مطابق با ژانویه۶۲۴ بفرماندهی عبدالله بن حجش الاسدی به غارت کاروان مکیان حکم فرمود جناب اعلمی در ادامه سوال دهم می‌نویسند. آیا این درست است که او به پیروان خود سفارش کرده است که در هنگام دعا نیز این جمله را قرائت نمایند : اللهم انی اسئلک بشعراتک التی یتحرک علی صفحات الوجه (خدایا ترا به موهایی که بر صورتت می‌جنبد قسمت می‌دهم) مقصود بهاءالله از ذکر این دعا چیست آیا وی این جمله را در شأن خود نگفته است آیا استدلال سید مهدی گلپایگانی (از مبلغان بزرگ بهائیت) مبنی بر خدائی که دست دارد و چشم دارد مگر نباید مو داشته باشد و شما می‌دانید اگر خدا با داشتن سایر اعضا سرش بی مو باشد البته کچل خواهد بود ما بهائیان به خدای کچل اعتقاد نداریم که در توجیه دعای مذکور بیان شده است را موجه می‌دانید.

در پاسخ سوال دوم به تصریح با توجه به نصوصه مبارک ذکر کردیم که اهل بها به خداوند واحد احد و غیب مکنون که برتر از اوصاف و اسماء است معتقدند اگر دیگران خداوند را به صفات رحمن و رحیم می‌ستایند ولی اهل بها آن حقیقت غیبی را فارغ از هر اسم و صفت می‌دانند چنانچه حضرت باب بسیاری از آثار مهم خود را با عنوان بسم الله الامنع الاقدس آغاز و شروع فرموده‌اند یعنی خدایی که برتر از اوهام بشر است نه می‌توان او را دید و نه می‌توان او را شناخت و نه می‌توان او را درک کرد و نه می‌توان به او رسید وحدت خلق و حق شرک محض است و حلول خداوند در جهان بطور عام و در نفوس انسانی بطور خاص یعنی تجسد کفرمحض است و چنین خدائی نه قابل پرستش است و نه لایق عبادت و خدای غیب اهل بها اقدس است یعنی از تمامی اسما و صفاتی که به او نسبت می‌دهیم پاک و مقدس است و اطلاق اسماء و صفات بر خداونداو را محدود در الفاظ و معانی می‌کند به طور کلی خدای اهل بها غیب منیع لایدرک است و حضرت بهاءالله سفیر و نماینده و برگزیده خداوند عالم در این عصر است و او را بعنوان مظهر امر الهی و موعود همه ادیان گذشته می‌دانیم و غیر از این اعتقادی نداریم چنانچه در صلوه کبیر هر روز به این اصل اساسی اقرار می‌کنیم.

اشهد بما شهدت الاشیا و الملا الاعلی و الجنه العلیا و عن ورائها لسان العظمه من الافق الابهی انک انت الله لا اله الا انت والذی ظهر انه هو السر مکنون و الرمز المخزون الذی به اقترن الکاف برکنه النون اشهد انه هو المسطور من القلم الاعلی و المذکور فی کتب الله رب العرش و الثری.

یعنی شهادت می‌دهم به آنچه که همه اشیا و ملااعلی و جنه علیا و بهاءالله شهادت داده که ای خداوند جز تو خدایی نیست و آن کسی که ظاهر شد یعنی بهاءالله همان سری است که از قلم اعلی مسطور شده و در کتب آسمانی قبل مذکور گشته است و مراد از سر مکنون یا رمز مخزون همان سریست که در دعای اسلامی آمده آمنت بسر آل محمد که نه تنها بهاءالله سرّ آل محمد بلکه سِرّ تمام انبیا و اولیای گذشته نیز هست.

و اما  دعای اللهم را که جناب اعلمی ذکر کرده اند  نشان می‌دهد که ایشان هرگز نه این دعا را در آثار بهائی دیده اند و نه خوانده اند و نه داستان گلپایگانی را خود ملاحظه کرده اند و الا این گونه نمی‌نوشتند معلوم می‌شود که این مطلب را یا در کتبی که در رد آئین بهائی نوشته شده خوانده و یا از افراد غیرمنصف شنیده‌اند وخود زحمت نکشیده‌ که به اصل کتب مراجعه کرده حقیقت را برای العین ملاحظه کنند.

آیه مورد استناد نه یک دعا است و نه سفارش به خواندن آن شده این آیه یک بند از ۱۳ بند یک لوح صیام است که فقط در ماه صیام خوانده می‌شود حضرت بهاءالله بیش از دوازده لوح صیام دارند که مخصوص ایام روزه‌‌داری است و این لوح یکی از آن دوازده لوح است که اهل بها بنا به سلیقه خود آن را در صبح‌های ماه صیام یا شهر العلا  می‌خوانند و همان طور که نوشته شد این لوح صیام ۱۳ بند دارد بدین ترتیب .

۱-            اللهم انی اسالک بالآیه الکبری و ظهور فضلک بین الوری …..

۲-            اللهم انی اسالک بندائک الاحلی و الکلمه العلیا  …..

۳-            اللهم انی اسالک بضیا غرتک الغرا و اشراق انوار وجهک من الافق الاعلی …..

۴-            اللهم انی اسالک بشعراتک التی یتحرک علی صفحات الوجه کما یتحرک علی صفحات الالواح قلمک الاعلی .

۵-            اللهم انی اسالک باسمک الذی جعلته سلطان الاسما …..

۶-            اللهم انی اسالک بخبا مجدک علی اعلی الجبال و فسطاط امرک علی اعلی الاتلال….

۷-            اللهم انی اسالک بجمالک المشرق من افق البقا …..

۸-            اللهم انی اسالک به مظهر اسمک المحبوب  …..

۹-            اللهم انی اسالک بحفیف سدره المنتهی و هزیز نسمات آیاتک فی جبروت الاسما …..

۱۰-       اللهم انی اسالک بالحرف التی اذا خرجت من فم مشیتک ماجت البحار و‌هاجت الاریاح…..

۱۱-       اللهم انی اسالک بنار محبتک التی بها طار النوم عن عیون اصفیائک و اولیائک و قیامهم فی الاسحار لذکرک و ثنائک …..

۱۲-       اللهم انی اسالک بنور وجهک الذی ساق المقربین الی سهام قضائک  …..

۱۳-   اللهم انی اسالک باسمک الذی به سمعت ندا العاشقین و ضجیج المشتاقین و صریخ المقربین و حنین المخلصین …. ان تکتب لمن اقبل الیک و صام بامرک اجرالذین لم یتکلموا الا باذنک و القوا ما عندهم فی سبیلک و حبک

در این لوح فرد بهائی به درگاه خداوند منان روی آورده و او را قسم می‌دهد به این ۱۳ اسم که اجر مومنان را  که (جز باذن خداوند تکلم نمی‌کنند سوره نباء در قرآن) محویت صرف در درگاه الهی است  عنایت ‌فرماید. تا اراده مردمان، اراده خداوند گردد.

چنانچه ملاحظه میشود این مسائل با برداشت جناب اعلمی بسیار متفاوت است بخصوص در بند اول و هفتم و هشتم قاری خداوند را به آیه کبری و مظهر خداوند و جمال خداوند که پیامبر وقت و مظهر الهی است قسم می‌دهد لذا مخاطب این دعا حضرت بهاءالله نیست بلکه خداوند عالم است.

ثانیاً شعرات که در صفات صورت متحرک است زلف و گیسو است نه ریش که مخالفان امر بهائی از روی تمسخر آن را به ریش ترجمه کرده و آن را غیر مانوس عنوان کرده‌اند (قسمت نظرخواهی در سایت مورد نظر) واژه ریش لحیه است نه شعرات و ریش در جانب صورت متحرک نیست بلکه گیسوان بعلت بلندبودن متحرک هستند.

پس مفهوم آیه چنین می‌شود که ای خدا ترا به گیسوان تو که در جانب صورتت متحرک است قسم می‌دهم در واقع خداوند تشبیه  به معشوقی شده که دارای گیسوان بلند و زیبا است که در اطراف صورتش بر اثر وزش باد متحرک است که زیبائی خاصی به معشوق می‌دهد.

در بند اول اشاره به آیه و نشانه خداوند در جهان شده در بند دوم به ندای شیرین خداوند قسم داده شده و در بند سوم به نور تابان که از وجه خداوندی ظاهر است اشاره شده و در بند ۴ به گیسوی خداوند قسم یاد شده و در بند ۵ از جمال و زیبایی خداوند صحبت شده است.

«عرفا و صوفیه و محققان صاحب نظر درباره موی خدا و گیسوی خدا و زلف خدا نکته‌ها سروده‌اند و لطیفه‌ها فرموده اند و زلف و گیسوی خدا یکی از اصطلاحات خاص اهل عرفان است که در نهایت لطافت است . شیخ محمود شبستری در مثنوی گلشن راز فرموده است:

اگـر زلفین خـود را بـرفشـاند                بـعالـم در یکی کــافر نمـاند

و اگر بگذاردش پیوسته ساکن                 نماند در جهان یک نفس مومن

و شیخ بهائی نیز فرموده :

کاکل مشکین بـدوش انداخته                  از نگاهی کار عالم ساخته

و حاجی ملاهادی سبزواری در کتاب اسرار الحکم خدا را دلبری طناز که با کرشمه و ناز در خلوتخانه خود نشسته تشبیه کرده و گفته :

در آن خلوت که هستی بی‌نشان بود           بگنج نیستـی عـالم نهــان بود

دلارا شــاهـدی در پــرده غـــیب             مقدس دامنش از تهمت عیب

صبــا از طــره‌اش نگسستــه تاری          ندیده چشمش از سرمه غباری

(اقداح الفلاح جلد ۲ ص ۲۰۴)

لذا معلوم شد که این لوح در وصف خداوند است نه حضرت بهاءالله و ثانیاً منظور جمال و زیبایی خداوند است.

و اما داستان میرزا مهدی گلپایگانی که در توجیه آیه مبارک جناب اعلمی بدان اشاره کرده‌اند:

خاطرات جناب آقا سید مهدی گلپایگانی در کتاب مصابیح هدایت جلد سوم ص ۲۶ چنین آمده :  …. ایشان ارباب عناد را که غرضشان توهین و تمسخر بوده جوابهایی در خورشان و فکرشان می‌داده … از جمله حکایت‌هایش این است که موقعی چند تن از آخوندهای شیعه که از قفقاز آمده با یکی از احباب مصادف و به مکالمات امریه می‌پردازند … در اثنای صحبت مبلغ  بهائی این عبارت دعای سحر را تلاوت می‌نماید که (اللهم انی اسئلک …) آخوندها اعتراض می‌کنند و به نهایت شدت صوت را بایراد بلند می‌نمایند که صاحب این کلمات کفر گفته که خدا را دارنده روی و موی شمرده احبائی که در آن مجلس بوده‌اند می‌گویند مرد عالمی در اینجاست که می‌تواند جواب شما را بدهد .. شخص مزبور می‌رود نزد آقا سید مهدی و کیفیت را شرح می‌دهد آقا سید مهدی که مرد بسیار مزاح و شیرین بیانی بود ـ باتفاق او بدیدن آخوندها می‌روند آقا سید مهدی رو به معترض کرده می‌گوید … آقا شما حضرت امیرالمومنین را قبول دارید … آیا یکی از القابش عین الله و دیگری یدالله هست یا نه آخوند می‌گوید آری چنین است آقا سید مهدی می‌گوید عین الله یعنی چشم خدا و یدالله یعنی دست خدا درست است یا نه می‌گوید آری آقا سید مهدی می‌گوید خدائی که دست دارد و چشم دارد مگر نباید مو داشته باشد و شما می‌دانید که اگر خدا با داشتن سایر اعضا سرش بی مو باشد البته کچل خواهد بود و ما بهائیان به خدای کچل اعتقاد نداریم از این بیان ایشان اهل مجلس بخنده می‌افتند و معترض هم بی اختیار می‌خندد و خوشش می‌آید.

احتراما عرض می کنم که برداشت جناب اعلمی از این داستان فرسنگها از حقیقت به دور است:

الف : در این داستان آمده که جناب آقای سید مهدی اهل غرض را در خور شان و فکرشان جواب می‌دهد یعنی جواب ایشان حالت خاص است نه جواب عمومی .

ب : ایشان اهل مزاح و شوخی بوده و در این جوابیه نیز ایشان مزاح کرده‌اند چنانچه در داستان آمده بود.

ج :ایشان نوشته‌ استدلال سید مهدی مبنی بر خدائی که دست دارد و چشم دارد مگر نباید مو داشته باشد» که تحریف مسئله است چنانچه در فوق اشاره شد آقا سید مهدی از آخوند سوال می‌کند که آیا شما حضرت امیر را عین الله و یدالله می‌دانید یا نه و آخوند جواب می‌دهد بلی ملاحظه می‌کنید که خدائی که دست دارد و چشم دارد بنا به اعتقادات و آیات قرآنی است ولی ایشان نوشته‌اند که آقای سید مهدی می‌گوید خدائی که دست دارد و چشم دارد آیا این تحریف حقیقت نیست ایا ایشان عمداً این کار را نکرده‌اندو یا به عنوان یک نویسنده و اهل قلم تحری حقیقت نکرده و به مرجع مطلب مراجعه نکرده و فقط به آنچه که شنیده‌ بسنده کرده خوانندگان خود قضاوت نمایند ملاحظه می‌کنید که جواب جناب گلپایگانی مطابق تفکرات  مسلمآنان و اهل غرض بوده و منطقی هم است وقتی که شما به خداوند چشم و دست و وجه و جنب نسبت می‌دهید و آنرا پذیرفته‌اید آیا به گفته جناب آقای سید مهدی این خدا زلف و مو نداشته باشد کچل نخواهد بود ما اعتقادی به وجه خدا و دست خدا و چشم خدا نداریم و همه اینها برایمان سمبل و نمادین است همان طوری که زلف خداوند سمبل و نمادین است.

د : معترضین سلف در عین دشمنی اهل انصاف نیز بودند و از بی علمی و ناآگاهی تهمتی می‌بستند و مطلبی می‌نوشتند چنانچه ملاحظه شد گذشتگان مفهوم این آیه را به زلف و موی سر تعبیر می‌کردند ولی جناب اعلمی در عین حال که کلیه ابزار شناخت حقیقت را دارند به گفته بهائی ستیزان توجه کرده شعرات را به ریش ترجمه کرده‌اند همان طوری که همه بهائی ستیزان این کار را کرده‌‌‌اند جناب اعلمی در قسمت نظر خواهی کاربران به چند آیه از آثار بهائی استناد کرده و به اصرار تمام تلاش کرده‌ که بگوید بهاءالله ادعای خدایی کرده است جناب اعلمی در نظر اهل بها میزان همه حقایق مظهر الهی و یا به گفته شما پیامبران الهی هستند هر چیزی را که آنها تایید و یا رد کنند اهل ایمان به آن اعتقاد پیدا می‌کند چنانچه در اسلام بفرموده حضرت محمد قبله مسلمین ابتدا مسجد الاقصی بود و همه به آن سمت توجه می‌کردند و بعد از مهاجرت نیز قبله مسلمین  بفرموده آن حضرت کعبه شد و همه به آن سمت نماز گزاردند و همه اوامر و نواهی نیز چنین است یعنی میزان کل در همه ادوار پیامبران و کتابهای آنان بوده در این عصر نیز میزان عقاید و اعتقادات اهل بها کلام و بیان حضرت بهاءالله است هرچه را که او رد فرموده ما اهل بها رد می‌کنیم و هرچه را که او تایید فرموده ما به دیده منت می‌پذیریم ما اسلام را پذیرفته‌ایم و آن را دین الهی می‌دانیم چون حضرت بهاءالله آنرا تایید فرموده و قرآن کریم را بعنوان کتاب آسمانی پذیرفته لذا ما اهل بها نیز به آن اعتقاد داریم و آن را کتاب خدا می‌دانیم حضرت بهاءالله حقانیت ائمه اطهار را تایید فرموده ما اهل بها نیز به کلام حضرت بهاءالله ائمه اطهار را امامان برحق می‌دانیم و قس علی ذلک در مورد مقام بهاءالله نیز مطلب چنین است اگر از متون آثار بهائی این استنباط را داشتیم که بهاءالله ادعای خدائی فرموده مطمئن باشید که به آن اعتقاد راسخ پیدا می‌کردیم و او را تنها خدای جهان می‌دانستیم زیرا خدائی سزاوار اوست ولی متاسفانه حضرت بهاءالله چنین ادعایی را نفرموده و خود را غلام الهی و فرستاده شده از جانب خدای غیب معرفی فرموده و ما نیز اطاعت امر او کرده او را به عنوان بزرگترین سفیر الهی در این دور دانسته‌ایم حضرت بهاءالله حتی راضی نبودند که مومنین در حضور او سجده کنند و یا سر خم کنند زیرا می‌فرمود : ان السجود ینبغی لمن لایعرف و لایری  ـ آثار قلم اعلی جلد۱  یعنی سجده برای حقیقتی سزاوار است که نه شناخته می‌شود و نه دیده می‌شود و نیز فرموده که خداوند شما را از انحناع و انطراح بر قدم من و غیر من منع فرموده است ـ آثار قلم اعلی جلد ۱  این است اعتقاد راستین بهائیان نسبت به مقام شامخ حضرت بهاءالله مظهر کلی الهی که در این دور ظاهر شده است . و در خاتمه به آن آیاتی که جناب اعلمی نوشته اشاره کرده اختصاراً جواب نوشته می‌شود.

۱- ایشان آیه ان الذی خلق العالم لنفسه قد حبس فی اخرب البلاد را به نقل از کتب ردیه چنین ترجمه کرده : آن کسی که عالم را برای خودش خلق کرده در خراب ترین بلاد محبوس است یعنی بهاءالله خالق جهان و در حبس است جناب اعلمی فعل خلق را ماضی تلفظ کرده و آن را به معنی خلق کرد گرفته در حالی که فعل خلق مجهول بوده به معنی خلق شده است یعنی آن کسی که جهان به خاطر او آفریده شده در اخرب بلاد محبوس است ملاحظه می‌کنید که معنای آیه چقدر متفاوت می‌شود و این آیه مانند حدیث اسلامی است که خداوند در حق حضرت محمد فرموده لولاک ما خلقت الافلاک یعنی اگر ای محمد تو نبودی افلاک را خلق نمی‌کردم یا افلاک خلق نمی‌شد یعنی افلاک به خاطر محمد خلق شده که مشابه کلام حضرت بهاءالله است که جهان به خاطر بهاءالله خلق شده است.

۲- جناب اعلمی  به آیه لااله الا انا المسجون الفرید (کتاب مبین) اشاره کرده و گفته که خدای زندانی بهاءالله است یعنی بهاءالله ادعای خدائی کرده است البته ایشان ابتدای آیه را فراموش کرده که آمده (اسمع ما یوحی) یعنی بشنو آنچه وحی می شود که جز من زندانی خدائی نیست جناب اعلمی ملاحظه می‌کنید که حضرت بهاءالله فرموده بشنو کلام الهی را که چنین وحی شده یعنی این کلام حق است که می‌فرماید من زندانی هستم ولی از لسان بهاءالله همان طوری که خداوند در قرآن کریم قصه حضرت موسی را از لسان حضرت محمد روایت می‌کند (فاستمع لما یوحی اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی طه ۱۳) هرچند که این کلام از لسان حضرت محمد ظاهر شده ولی ما می‌دانیم که این کلام خداوند است از زبان محمد ولی کسانی که به آسمانی بودن قرآن اعتقاد ندارند و آن را کلام محمد می‌دانند در این مورد چه می‌گویند وقتی که تصور شود که قرآن کلام محمد است نه خدا همان طور که بهائی ستیزان اعتقاد دارند که آثار بهاءالله از خودش است نه خداوند آیا نمی‌گویند که محمد فرموده لا اله الا انا زیرا این کلام اوست که در کتاب خودش نوشته است و براستی جناب اعلمی اگر شما مسلمان نبودید این آیه را چگونه معنی و تفسیر می‌کردید؟ و اما ممکن است که جناب اعلمی بگوید مگر می‌توان خدا را مسجون ساخت جواب می‌دهیم آری همان طوری که می‌توان با خداوند محاربه کرد (الذین یحاربون الله مائده ۳۳) و بتوان او را متاسف ساخت (فلما آسفونا اعراف ۵۵) و حتی به او ظلم کرد (و ما ظلمونا ولکن کانوا انفسهم یظلمون اعراف ۱۶۰) و نیز او را مکر کرد ( و مکروا و مکرالله آل عمران ۵۴) و بالاخره  خون او را ریخت (السلام علیک یا ثار الله زیارت نامه امام حسین ) می‌توان خدا را هم مسجون ساخت و اگر می‌گویید که منظور از این صفات اولیای الهی و پیامبران هستند ما نیز می‌گوییم مراد از زندانی  کردن خداوند زندانی شدن سفیر خداوند در روی زمین است یعنی کسانی که خواستند با زندانی کردن بهاءالله  امر الهی را از جریان بازدارند در واقع اراده خداوند را به تصور خود سد شده و او را زندانی کردند.

۳ـ ایشان به آیه قل لایری فی هیکلی الا هیکل الله و لا فی ذاتی الا ذات الله اشاره کرده و مدعی شده که بهاءالله ادعای خدایی فرموده است جناب اعلمی اگر دیگران ندانند شما بهتر می‌دانید که کلمه قل خطاب الهی به پیامبر است مانند (قل من حرم زینـه الله اعراف   ۳۲ ـ قل امر ربی بالقسط -قل انما حرم ربی الفواحش ـ  (اعراف) یعنی خداوند می‌فرماید ای محمد به مردمان بگو و در آثار حضرت بهاءالله نیز مطلب چنین است خداوند می‌فرماید ای بهاءالله به مردمان بگو که هیکل من هیکل خداست و ذات من ذات خداست و … پس این کلام خداست که فرموده چون   بهاءالله سفیر و نماینده تام الاختیار من است لذا او را بپذیرید و بین او و من جدایی نیافکنید زیرا گفتار او گفتار من است و کلام او کلام من است و علم او علم من است و دیدار او دیدار من و عرفان او عرفان من است از این دیدگاه است که خداوند این آیه را بیان فرموده است.

۴ـ  جناب اعلمی به بیتی از قصیده عز ورقائیه نیز اشاره کرده که بهاءالله فرموده کل الالوه من رشح امری تالهت و کل الربوب عن طفح حکمی تربت یعنی تمام خدایان از قطره امر من به خدایی رسیده اند و کل ربوب از قطره حکم من بوجود آمده اند جناب اعلمی  در عالم چند اله وجود دارد که بهاءالله مدعی شده باشد که آنها به فرمانش به خدایی رسیده‌اند استدلال شما زمانی صحیح بود که اعتقاد به خدایان متعددی در جهان داشته باشیم و آنوقت جای تامل است که آیا آنها را بهاءالله آفریده یا کسی دیگر خلق کرده  است لذا استدلال شما بر ادعا  الوهیت بهاءالله نمی‌تواند صحیح باشد . و اما این کلام نیز برخلاف تصور بهائی ستیزان از حضرت بهاءالله نیست بلکه کلام خداوند است که در جواب حضرت بهاءالله چنین ‌فرموده بعنوان مثال در اوائل قصیده حضرت بهاءالله به درگاه الهی راز و نیاز آورده و با کمال خضوع و خشوع از معشوق غیبی خود تمنای رافت و لطف و شفقت می‌نماید و در حضرت معشوق واقعی خود زحماتی را که در راه عشقش تحمل کرده یکایک در ابیات قصیده مزبوره بیان می‌کند و پس از آن می‌فرماید که معشوق غیبی و محبوب واقعی من در مقابل راز و نیازها و تضرع‌های من لب به سخن گشوده فرمود :

رجوت بظنک و صلی هیهات لم یکن             بذاک جری شرط ان وفیت توفّت

یعنی ای بهاءالله به ظن خود وصل مرا رجا کردی چه دور است این و ممکن نیست وصال من مگر به شروطی اگر وفا کنی موفق می‌شوی و بعد از لسان معشوق (خداوند) آنچه را شنیده در ابیات بعد ذکر می‌کند تا می‌رسد به این بیت که خداوند فرمود کل الالوه … الخ پس این گفتار ذات غیب است نه کلام بهاءالله که مدعی الوهیت باشد این بیان مبارک ذات غیب در ردیف تبارک الله احسن الخالقین قرآن مجید است هرچند که در سراسر عالم خالقی جز او نیست معذلک فرموده احسن الخالقین و هر چند پروردگاری جز او نیست ولی از القاب عظیمه او رب الارباب است و هرچند اله و خداوندی جز او نیست معذالک فرموده کل الالوه… (اقداح الفلاح جلد ۲ ص ۱۸۸) این است حقیقت مسلمه ولی از آنجاکه جناب اعلمی خود این قصیده را ندیده و نخوانده و فقط به کتابهای ردیه بسنده کرده لذا به این انحراف عظیم مبتلا شده. حضرت بهاءالله در انتهای قصیده تفسیری مختصر بر این قصیده نوشته و فرموده‌اند: این اشعار در زمان مهاجرت در دیار غربت و اراضی روم گفته شد و هیچکس از علما و فضلای آن ممالک ایرادی ننمودند و اعتراض وارد نیاوردند ولکن … چنان گمان می‌کنم که بعد از تفسیر هم اعتراض نمایند و به خیال خود در سبیل وهم و خطا و ظن و عمی سالک شوند . (آثار قلم اعلی جلد ۳ ص۲۱۳)

          طالبان جهت اطلاع بیشتر در این مورد می‌توانند به مقاله مفهوم بیان (معنی دوم از بیان) از راقم سطور در سایت نگاه مراجعه فرمایند ما به ناچار برای جواب دادن به آیات قرآن کریم استناد کردیم تا نشان دهیم که معترضین امر بهائی نه تنها با متون بهائی بیگانه هستند بلکه از کتاب آسمانی خود نیز بی اطلاع بوده و آن را به دقت نخوانده‌ا‌ند و از این دیدگاه بود که جناب اعلمی در شروط خود نوشته بود که به آیات و احادیث استناد نکنید خوانندگان اینک می‌توانند دریابند که چرا چنین شرطی را جناب اعلمی بیان کرده بودند.

انتهی .

Comments are closed.