تکامل نهادی انسان

تکامل نهادی انسان

نویسنده : مقدم

۱۸/۱۰/۱۳۸۷

نوع انسان از بدو تولد تا زمان مرگ رو به تکامل و اعتلا است ، فکر و اندیشه رشد می‌یابد ، شخصیت بالغ میگردد ، بر داشته‌های وجودی وی افزوده می‌شود ، تجربیاتش وسعت می‌پذیرد تا زمانی که جسم تحلیل پذیرد و از بین رود ولی این خود نیز نشانی از تکامل دارد همانند دانه ای که با از بین رفتن پوسته خود به درختی سرسبز و تنومند تبدیل میشود . تاریخ حیات نوع انسان نیز بیانگر تکامل وی در طی قرون و اعصار گذشته است . زندگی غار نشینی اکنون به شهرنشینی مدرن با وسایل و امکانات پیشرفته و مجهز تبدیل شده است .

بالتبع قوانینی که برای حفظ و راحتی خود نیز وضع کرده و میکند ملازم با این تغییرات و تبدیلات خواهد بود وگر جز این باشد جامعه در کشاکش شتاب تکامل و جاذبه تقهر آسیبهای فراوان و زیانهای بسیاری را متحمل خواهد شد. از دید نگارنده اکمل و اشرف قوانین ، توسط حضرت پروردگار به بشر آموخته شده تا با هارمونی و تناسبی که با طبیعت و فطرت وی دارد بتواند ذهن و اندیشه خود را در راه تکامل و اعتلای خویش بکار بسته نهایتا به زندگی و حیاتی سعادتمند آمیخته با سروری روحانی دست یابد.

آخرین و جدیدترین مجموعه احکام و قوانینی که توسط حق به بشر تعلیم داده شده در قالب دیانت بهایی تبلور یافته است .منظور از آخرین یعنی نسبت به دیگر احکام و تعالیم رایج و موجود در جهان که حضرت یزدان آنها را در زمانهای بسیار دور اظهارداشته بود و نه به معنای پایان و ختم وحی و اتمام هدایت نوع بشر و رهایی او دراین گرداب سنت و مدرنیته .

آنچه در این میان شایان توجه است شیوه بیان تعالیم و کلام پروردگار است که با تلقی جهان معاصر به عنوان یک جوان بالغ با وی به سخن پرداخته و گفتار وی مطابق و متناسب با شان و قدر جهان امروز جلوه‌ای بدیع یافته است . نوع انسان از مرحله کودکی به درآمده وبه مرحله نوجوانی و بلوغ پا گذاشته لاجرم آن گفتارهای کودکانه نیز باید به یک سو گذاشته شود . طفل در زمان کودکی قادر به تشخیص خوب و بد نیست و اکثر آموزه‌های وی از امر و نهی صریح نشات میگیرد. ولی پدر هوشمند و فرزانه در نوجوانی و بلوغ این شیوه تربیت طفولیت را متروک دانسته و از ادبیات و گفتاری متناسب با شخصیت و مقام او استفاده می کند و فی المثال در نهی انجام کاری به او می گوید من انجام این کار را صحیح نمی دانم. در این منظر نوجوان با شناختی که از پدر و فرهنگ خانواده خود دارد متوجه نهی محترمانه پدر میشود. اما فرزندی که در خانواده‌ای خشن تربیت شده و جز روش زجر و درد راه دیگری از نهی و طرد اعمال نالایق نشناخته است در مواجهه با این فرزند موقر به تعجب آمده به وی میگوید پدرت تنها گفته که این فعل را صحیح نمیداند آیا سیلی بر گونه‌ات نواخته یا کمربندی بر پیکرت وارد ساخته و یا با کلمات درشت و خشم آلود تو را از این کار نهی وبرحذر داشته است ؟ پس تو را در انجام این کار آزاد ساخته و می توانی که این عمل را مرتکب شوی !! نوجوان موقر که با ادبیات و نحوه معامله پدر مهربان و دلسوز و فداکار خود آشنا است هرچه بخواهد که دوست خود را متوجه اشتباهش سازد میبیند با مشکل و زحمت فراوان همراه است زیرا فکر دوست رنجدیده‌اش با روشهای سنتی و قدیمی عجین شده و تغییر و تبدیل آن فطرت آمیخته با زهر و غضب جز با اعتقاد و خواست همان یار دردکشیده‌اش که متاسفانه خود وی هم حاضر به ترک دنیای محصور در خشونت و فریاد است نیز نمی باشد . از همین جاست که سوتفاهم آغاز و امتداد می‌یابد.

برخی از دوستان ناآگاه مسلمان و تمامی معاندین امر بهایی عدم ذکر حرمت ازدواج با محارم را دلیل بر اباحت آن شمرده و معتقدند که چون در کتاب تشریعی دیانت بهایی یعنی کتاب مستطاب اقدس به صراحت حرمت این حکم نازل نشده و تنها به حرمت زن پدر حکم شده پس سایر طبقات محارم حلال شمرده میشوند . در این باره تاکنون مقالات فراوان نوشته شده ولی متاسفانه چشم انصاف مغرضان به رمد اهانت و لجاجت و عناد آلوده است . معاندین امر بهایی نمی خواهند قبول کنند که حرمت زن پدر بالتبع اولی حرمت سایر طبقات را در پی دارد و چنین عملی که با فطرت بشر سازگار نیست نیازی به ذکر صریح ندارد. اگر در جهان امروز والدینی پیدا میشدند که بارها به جوان در آستانه ازدواج خود متذکر می‌گشتند که نباید با ایشان ازدواج کنند آن وقت محل اعتراض باز بود و میشد سوال نمود که چرا پروردگار راه حل و طریقی برای رفع این معضل اجتماعی و مشکل عمومی جامعه ، عرضه نفرموده است. اما آیا همان معاندین سرسخت و لجوج که ذکر حرمت صریح در قرآن را نشانه فتح خود میدانند تاکنون به فرزندان خود گفته‌اند و یا حاضرند که این نص صریح قرآنی را در قالب ارائه یک تعلیم به جوان خویش ارائه دهند و فرزند خود را جلوی خویش نشانده و به او متذکر شوند که عزیزم تو با من نباید ازدواج کنی ! البته این امر در این زمان بسیار بعید است زیرا فطرت انسان به مرحله‌ای از تکامل خود رسیده که نیازی به چنین آموزشی نه تنها ندارد بلکه ذکر آن علامت کج‌اندیشی فراوان و توهینی بسیار بزرگ برای انسانهای با شرف جهان است . اینجا روی سخن با معاندین امر است و نه مسلمانان محترم و آگاه که از شائبه بغض و عناد سرپرستان خود همواره در رنج و عذابند. ایشان را مخاطب قرار داده و استدلال ایشان را که معتقدند تمامی آنچه حرام شده صراحتا در قرآن آمده است و هرآنچه ذکر نشده حلال است را باید به پرسش گرفت و متذکر گردید که چنین نیست. فی المثال حرمت نظافت و استحمام فرزند از جانب پدر در قرآن نیامده و آن عمل نهی صریح و موکد نشده بنا به استدلال شما دوستان نامهربان میتوان مواردی نالایق و ناشایست و خلاف عفت از آن استنتاج نمود و انتساب داد و مواضیع فراوان دیگری نیز وجود دارد که در قرآن نهی صریح آنان مطرح نشده است و لذا مطابق همان استدلال حضرات ، مسلمین مجاز به انجام آن افعال منافی عفت هستند که به جهت رعایت ادب و نیز عدم تکدر خاطر دوستان مسلمان از ذکر آن موارد بسیار پرهیز میشود. با نگرشی دگر ، حتی میتوان ذکر صراحت حرمت ازدواج والدین با فرزندان و نیز فرزندان با یکدیگر را دلیلی بر استمرار این عمل در طول تاریخ برشمرد. مثلا دروغگویی و یا غیبت که نهی صریح شده در تمام طول زندگی احتمال وقوعش موجود بود و چنین نیست که هیچ فرد منتسب به اسلام دروغ نگفته باشد و یا غیبت نکرده باشد و به همان قیاس حرمت ازدواج محارم را استنتاج فرمایید. آیا حرمت درغگویی و یا غیبت با وجود نهی موکد ، زیر پاگذاشته نشده است ؟ پس دوستان نامهربان دریابند که آن استدلالهای بی مایه گریبان ایشان را خواهد گرفت و خاطر انسانهای شریف در میان ایشان را محزون خواهد ساخت . امری که به هیچوجه مورد پسند بهاییان نمی‌باشد .

آیا به راستی در این زمان نیازی به ذکر چنین امور مسلمه‌ای هنوز دیده میشود؟ آیا صحیح است که برای مخالفت با تقدس و طهارت آیات نازله از سماء وحی، عنان نهاد آلوده به مشتهیات را آزاد گذاشته ، به پروردگار نسبت قصور و فتور داد؟

آیا خبرگزاری فارس که با مترادف ساختن دو کلمه " محارم " و " اقربا " به گونه‌ای مشئوم و مسموم بیان حضرت عبدالبها راجع به ازدواجهای خویشاوندی همچون پسرخاله با دختر خاله و یا پسرعمه با دختر دایی را به حرام ندانستن نکاح خواهر و برادر و یا شنیعتر از آن والدین با اولاد تعبیر و بیان می‌کند متوجه دروغ سنگین و خبر کذب خود می باشد ؟ پندی از طفولیت یاد گرفته‌ایم که دروغگو دشمن خداست . این کلام هرچند ساده ولی بسیار پرمعناست . تاکنون بارها از اخبار سیمای جمهوری اسلامی و نیز از مطبوعات ایشان اخبار ناگوار مبتنی بر تجاوز پدری به دختر خود پخش و منتشر شده است ولی هیچگاه فردی این عمل را به مذهب آن خاطی نسبت نمیدهد. بلکه دل هر انسانی از آن خبر به درد آمده انزجار از وجود چنین پدری میکند. حتی هنگامی که اخیرا" سردار پلیس مسلمان با عده‌ای زن و در وضعیتی تهوع آور دستگیر گردید و یا زمانی که حجت الاسلامی که رییس دادگستری کرج بود و خانه اسلامی جهت افعال ناشایست دایر کرده بود و خبر آنها در جامعه توسط رسانه های جمعی جمهوری اسلامی منتشر شد انگشت اتهام متوجه توده مسلمان قرار نگرفت و حکم فساد به کل شیعیان تعمیم نیافت و در هیچ خبرگزاریی از جمله در خبرگزاری فارس اعلام نشد که یک مسلمان چنین جرمی را مرتکب شده است. به راستی چرا مذهب مسلمانان خاطی در هنگام وقوع جرم اعلام نمیشود؟

نفوس بهایی خود و کلیه مردم جهان را قدیس نمی دانند و معتقدند که کل گنه‌کاریم و جمیع جامع عیوب. ولی اخبار کذب منتسب به جامعه خویش را برنمی تابند و نیک می دانند که نظام اسلامی برای بدنام جلوه دادن بهاییان و اجتناب هموطنانشان از ایشان ، از هر روش و سیره‌ای استفاده کرده و خواهد نمود. جمهوری اسلامی هیچگاه در مورد جامعه بهایی سخنی به صدق و راستی اعلان نکرده است که در مورد خبر اعدام فردی به نام هوشنگ خداداد بار دومش باشد. چون تحقیق به عمل آید درمی‌یابیم که فرد معدوم در نوجوانی بهایی بود ولی در سن جوانی از جامعه بهایی کناره گرفت و در تمام پرسشنامه‌هایی که ستون مذهب داشت کلمه مسلمان را می‌نوشت. این امر بنا به مدرک و دلیل اظهار میشود. بتدریج با مستخدمین حکومتی محشور شد حتی با عوامل جمهوری اسلامی در یک سری فعالیتها همکاری صمیمانه داشت. حکمت اقتضاء میکند تا از ورود به جزییات آن موارد خودداری شود. پس از گذشت چندین سال ظاهرا" مهره‌ سوخته محسوب شده و لازم بود تا به طریقی از بین رود چه که اگر مهره سوخته نبود همانند آن سردار پلیس مسلمان و یا آن حجت الاسلام ! می توانست به حیات خود ادامه دهد . و چه بهتر که با انتساب او به جامعه بهایی در سن نوجوانی‌اش ، این عمل انجام گیرد که با یک تیر دو نشان زده شود! این امر انجام گردید و ظاهرا در وهله اول جواب مثبت نیز داد ولی با اخبار ضد و نقیضی که خبرگزاریهای نظام منتشر کردند و هریک سعی داشتند با آب و تاب فراوان جامعه بهایی را متهم سازند نیت اصلی متصدیان امور برملا گردید و حقیقت بر نفوس منصف واضح و عیان شد.

علاقه بهاییان به داشتن ارتباطی دوستانه با سایر هموطنان و دیگر ملل عالم برخاسته از اعتقاد ایشان است گرچه پخش اینگونه تهمتها شاید چند صباحی آفتاب دوستی و پیوند ایرانیان را مکدر سازد و استحکام ملی را به مخاطره اندازد ولی عاقبت جز رسوایی اخلاقی منابع پخش اخبار مزبور و برملا شدن نیات اصلی شایعه‌پراکنان و اضمحلال ابرهای تهمت چیز دیگری را در پی نخواهد داشت.

جانتان خوش باد

 

 

Comments are closed.