بررسی ادعاهای میسن ریمی ۱
کاویان صادق زاده میلانی
ریمی یکی از ایادیان امر بود که توسط شوقی افندی ولی امر دین بهائی به عنوان ایادی منصوب شد. بنابر دستور حضرت عبدالبهاء در الواح وصایا ولی امر لازم بود در زمان حیات خود از میان یکی از اغصان (فرزندان مذکر نسل حضرت بهاءالله) را برای رهبری جامعه بهائی نامزد و پیشنهاد کند. این غصن (عربی: شاخه) عضو دائم بیت عدل و درعین حال تفسیر کنندۀ آیات الهی بشمارمی آید. تقدیر چنان رقم خورد که نسل اغصان، یعنی فرزندان ذکور بهاءالله، که مومن به میثاق او مانده باشند در دورۀ ولایت شوقی افندی به پایان رسید و طبق پیشبینی حضرت بهاءالله در کتاب اقدس نسل اغصان به پایان رسید و مطابق دستور پیامبر بهائی بیت عدل تشکیل و مسئولیت تشریع و قانونگزاری و هدایت جامعه را به عهده گرفت.
در این میان میسن ریمی که به دلیل کهولت سن و شاید غم و افسردگی ناشی از مرگ زود هنگام شوقی افندی پس از گذشت چند سال و پذیرفتن اولیه ختم سلسلۀ ولایت، به فکر این افتاد که خودش را ولی امرالله دوم معرفی کند. حضرت ولی امرالله شوقی افندی که جایگزین واجد شرایطی نداشتند که صلاحیت مربوط به ولایت و خصوصیت روحانی الولد سرّ ابیه (فرزندی که جانشین با کفایت پدر باشد) و خصائل اخلاقی ممتاز او را نیز دارا باشد از اعلام جانشین خودداری کرد. خودداری شوقی افندی از نگاشتن وصیت و عدم انتصاب و معرفی عمومی ولی امر دیگری که جایگزین او شود بیانگر این است که اراده او بر آن تعلق گرفته بود که ولی امر دیگری نداشته باشیم. پایان گرفتن سلسلۀ اغصان تعجبی نمی بایست داشته باشد چون در کتاب اقدس نیز این مهم آورده شده بود. [۱]
در جلسۀ اول ایادیان به تاریخ ۲۵ نوامبر ۱۹۵۷ ایادیان حاضر(۲۶ از ۲۷ ایادی ) در ارض اقدس در دستخط خود به تمام بهائیان عالم، در شرق و غرب، اعلان داشتند که از حضرت ولی امرالله وصیتی در دست نیست و نسل اغصان خاتمه یافته و ریمی نیز یکی از آن ایادیان و از امضا کنندگان آن دستخط بود. گرچه ریمی در چند سال بعد و به اغوای جوئل مارانجلا (که هم او میسن را در آینده کوتاهی از ولایت عزل و خود را منصوب ساخت) این امضا و این متن را تکذیب و توجیه کرد ولی به هر حال میسن در آن زمان از امضا کنندگان آن بود.
پس از آن ایادیان بنابردستور حضرت عبدالبهاء در الواح وصایا از میان خود نه نفر را انتخاب کردند تا امور جامعۀ بهائی را اداره کند. این شورای عالی دستور داشت که:
«به عنوان جانشینان حضرت شوقی افندی تمام اختیارات، حقوق و قدرت اجرایی ولی امر را در دست داشته باشند، تا زمانی که بیت عدل اعظم الهی انتخاب شود." تمام ایادیان حاضر این رسالت را بالنیابه از ولی امر به هئیات ایادیان سپرد و خود میسن نیز یکی از این نه عضو ساکن ارض اقدس بود. میسن بعدها ادعا کرده است که در آن زمان فکر می کرد که "شاید یک جوری من ولی امر بشوم" ولی میگوید "از چگونگی آن ناآگاه بودم."[۲] پس ریمی به منشوری و تاسیس هئیاتی رای داده بود و امضا و مهر کرده بود و عضویت در آنرا پذیرفته که در اساسنامه اش بنیان ادعای های آیندۀ ریمی را نسخ می کند. باز در همان منشور آمد ه است که "شوقی افندی هیچ جانشینی را برای خود نمی توانست برگزیند" بیانی که اساس ادعا های آیندۀ ریمی را خراب می کند. [۳]
هم زمان با ادعای ولایت امری قوای عقلانی ریمی افول می کرد. ریمی باور عجیبی به وقوع یک فاجعه در آیندۀ نزدیک داشت. در ۱۶ ژوئیۀ ۱۹۶۱ به هوادارانش اعلام کرد که دفترشان را به سانتا فِی در نیومکزیکو منتقل خواهد کرد و مقر اروپایی را نیز به بِرن در سوئیس انتقال داد. دلیل این انتقال این بود که باور داشت که عنقریب فاجعۀ بزرگی (مثل طوفان نوح) خواهد رسید و چون این مناطق کوهستانی و بالاتر از سطح دریا بودند در فاجعه از بین نخواهند رفت.[۴] همانسال لوازم و بایگانیهای شخصی را نیز به سانتا فِی منتقل کرد چون شهری بود که ۷۰۰۰ پا بالای سطح دریا بود.[۵] ریمی پس از گذشتن وعدۀ فاجعه جهانی در سال ۱۹۶۳، تحقق آنرا در آینده و در ماه مِی سال ۱۹۹۵ میلادی پیشبینی کرد.
علاوه بر ادعای ولایت امر و سر در گمی میسن ریمی در رابطۀ با فاجعۀ بزرگ جهانی شواهد بسیار دیگری نیز در دست است که از افت عقلانی او در آن سالها خبر می داد. مثلا بسال ۱۹۶۱ میسن مارنجلا، اغوا کننده و محرّک اصلی خود را به جانشینی و مقام "ولایت عهد سوم" منصوب کرد و سند این جانشینی را در صندوقی امن در سوئیس به امانت گذاشت. در ۱۹۶۴ نیز مارانجلا را به ریاست شورای بین المللی بهائی منصوب کرد و مقدمۀ انتصاب بعدی وی را فراهم کرد. ولی از آنجاییکه به علّت ضعف حافظه و افول نیروی فکر فراموشی شدیدی پیدا کرده بود در ماۀ می ۱۹۶۷ و آستانۀ ۹۳ سالگی دانولد هاروی را نیز در ابلاغی عمومی به هوادارانش به مقام "ولایت عهد سوم" منصوب ساخت و لذا خودش عزل و هواداران اندکش برای همیشه به گروههای کوچکتر تقسیم شدند. وضعیت فکری و ذهنی و قدرت تعقّل میسن ریمی در سالهای پیرامون نقض چنین بود.
توجیه میسن برای مدعای خود یک استدلال بر مبنای ترکیبی از انتصاب با اشاره و ایما و حاوی نوعی بِدا (تغییر نقشه خداوند و قضا و قدر الهی) بود و در آینده به آن خواهم رسید ولی توجیه او برای مساله اغصان یکی از عجیبترین جنبه های مساله است. غُصن در عربی به معنی شاخه است و البته در گفتار بهائی واژه خاصی است و به نحو ویژه ای تعبیر شده است.، یعنی فرزندان ذکور و نسل پسر حضرت بهاءالله و چون میسن از اغصان نبود برای این مساله چاره ای تراشید. مطالعه آثار بهائی این مساله را روشن می کند. در پیش آوردم که حضرت ولی امرالله شوقی افندی از آنجا که جایگزین واجد شرایطی نداشتند که صلاحیت مربوط به ولایت و خصوصیت روحانی الولد سرّ ابیه (فرزندی که جانشین با کفایت پدر باشد) و خصائل اخلاقی ممتاز او را نیز دارا باشد از اعلام جانشین خودداری کرد. خودداری شوقی افندی از نگاشتن وصیت و عدم انتصاب و معرفی عمومی ولی امر دیگری که جایگزین او شود بیانگر این است که اراده او بر آن تعلق گرفته بود که ولی امر دیگری نداشته باشیم. پایان گرفتن سلسلۀ اغصان تعجبی نمی بایست داشته باشد چون در کتاب اقدس نیز این مهم آورده شده بود.[۶]
در این سری آیات حضرت بهاالله خاتمه سلسله ولایت اغصان و احتمال تشکیل بیت عدل بدون حضور اغصان را مطرح می کنند و می فرمایند که اگر بین سلسله اغصان و تشکیل بیت عدل فاصله بود آنگاه اوقاف بهائی به دست اهل بهاء، یعنی هئیات ایادیان امر الله سپرده خواهد شد تا تشکیل بیت عدل الهی. با وفات شوقی افندی دقیقاَ همین وضعیت پیش آمد و در فاصلۀ بین فوت شوقی افندی و تاسیس بیت عدل اعظم، هئیات ایادیان امرالله آئین فراگیر بهائی را هدایت کرده و به کشتی نجاتی که بیت عدل باشد رساندند. ولی در آغاز بحث رسیدن به تعریف واژۀ «غصن» یا «اغصان» کلید حل معماست.
واژۀ غصن به عنوان اسم خاص برای فرزندان پسر حضرت بهاءالله و نسل ذکور ایشان در آثار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء به کار می رود. مثلا می فرماید که:«غصن اکبر چندی قبل به جهت اجرا توجه نموده» در زمان حضرت بهاءالله مشخصاَ اشاره به فرزند بهاءالله میرزا محمد علی دارد و چنین فهمیده می شد.[۷] نمونۀ دیگر خود کتاب عهدی است که وصیتنامۀ حضرت بهاءالله است. باز هم کاربرد واژه ها همان است:
«وصیت الله آنکه باید اغصان و افنان و منتسبین طرّاَ به غصن اعظم ناظر باشند.»[۸]
«محبّت اغصان بر کلّ لازم و لکن ما قدّر الله لهم حقاًَ فی اموال ناس.»[۹]
در یکی از آثار حضرت بهاءالله آمده است که «همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار.» او از ترجمه انگلیسی کلمه استنباط کرد که او نیز بنابر تعریف بهاءالله یک شاخه و لذا یک غصن است و واجد شرایط نسل ذکور بودن از جمال قدم. ناقضین از این زاویه است که عموما به اشکال می خورند، عدم آشنایی با متون بهائی و عدم آشنایی با زبان وحی.[۱۰] سالها بعد در نامه اول خود به روحیه خانم مارانجلا همان نوع استدلال را دنبال می کند. مثلا می آورد که چون در کتاب ایقان امام صادق از سلالۀ حضرت محمد معرفی شده است، غصن بودن ربطی به فرزند و از نسل بودن ندارد و بنابراین هم ریمی و خود او می توانند از اغصان باشند. البته او از تفاوت مختصری عجولانه گذشته است و آن اینکه حضرت امام صادق از نسل حضرت محمد بودند ولی ریمی از خاندان بهاءالله نبود. بیان کتاب ایقان از این قرار است: «و در ینبوع از صادق بنّ محمد وارد شده که فرمود…».[۱۱] آشکار است که آشنا با زبان وحی و انشاء عربی چنین برداشتی نمی کند.
گرچه شاید بر میسن ریمی نباید چندان سخت گرفت چون در سن بالایی بود و از فقدان مولای خود رنج می برد و دست مارانجلا تحریک و اغوایش می کرد. دستی که چند سال بعد میسن را از جامعه صد نفری خودشان طرد و منزوی کرد.
[۱] کتاب اقدس بند ۴۲.
در این حضرت بهاالله خاتمه سلسله ولایت (اغصان) و احتمال تشکیل بیت عدل بدون حضور اغصان را مطرح می کنند و می فرمایند که اگر بین سلسله اغصان و تشکیل بیت عدل فاصله بود آنگاه اوقاف بهائی به دست اهل بهاء، یعنی هئیات ایادیان امر الله سپرده خواهد شد تا تشکیل بیت عدل الهی. با وفات شوقی افندی دقیقاَ همین وضعیت پیش آمد.
[۲] مرجع بیان خود ریمی است در:
Statement by the Second Guardian of the Baha’i World Faith, ص ۱.
[۳] رجوع کنید به :
The Baha’i World , XIII, 342.
[۴] The Great Global Catastrophe, 1-2.
نظر ریمی بیشتر متاثر از فرضیۀ چارلز هگود بود که در کتابش به نام "پوستۀ متحول زمین" نظرات علمی زمان را خلاصه کرده بود.
Earth’s Shifting Crust. Charles Hagood.
ریمی در کتاب بالا از هگود نیز نقل قول می کند و تئوری فاجعۀ خود را با داده های هگود تطبیق می کند. به ص ۵ کتاب ریمی مراجعه شود.
[۵] The Great Global Catastrophe, introduction. مقدمه
[۶] کتاب اقدس بند ۴۲.
[۷] اقتدارات ۱۸.
[۸] مجموعۀ الواح ص ۴۰۲
[۹] همان
[۱۰] نمونه کامل چنین استنباطی از نوشته های ریمی و مارانجلا مستفاد می شود.
[۱۱] کتاب ایقان ص ۱۶۱
عجب ناقضی هستی شما