گزیده هایی از مکتوبات پرنس دالگورکی وزیر مختار روس

گزیده هایی از نامه های نوشته  شده در سالهای ۱۸۵۲-۱۸۴۸

اثر پرنس دالگورکی، وزیر مختار روسیه در ایران

ایّام اوّلیه  دور بابی، دیانتی که بشارت به ولادت امر بهائی داد، توجّه تعدادی از نویسندگان غربی را به خود جلب کرد.  اوّلین اروپایی که به سرچشمه های دیانت جدید پرداخت ژوزف آرتور کنت دو گوبینو بود که کتابش به نام ادیان و فلسفه های آسیای مرکزی[۱] به کتابی نمونه تبدیل شد.  تعدادی از محقّقین فرانسوی، انگلیسی و روسی بر اثر اَقدام او حرکت کردند که از آن جمله ادوارد گرانویل براون از همه معروف تر و متشخّص تر بود.  امّا، هیچیک از محقّقین سده نوزدهم به اسناد سیاسی که در بایگانی های دولتی انگلستان، روسیه و سایر دولتها حفظ می شد، دسترسی نداشت.  بیش از پنجاه سال از شهادت حضرت باب و حدود بیست هزار تن از مؤمنین به آن حضرت گذشته بود که مورّخین توانستند نامه هایی را که وزرای مختار انگلیس و روس برای دول متبوعه  خود فرستاده بودند مورد بررسی قرار دهند.



[۱]  Les religions et philosophies dans l’Asie Centrale

از لحاظ تاریخی، این اسناد نومیدکننده هستند.  مورّخین بابی و بهائی، که تعدادی از آنها شاهدان عینی وقایعی بوده اند که توصیف کرده اند، گزارش های فوق العاده دقیق تر و جامع تر داده اند.  اکثر مأمورین سیاسی خارجی ثابت کرده اند که ناظرانی نه چندان کامل، تحلیل گرانی ضعیف، و گزارشگرانی بی تفاوت بوده اند.  معهذا، شهادت های آنها ارزشمند است.  علیرغم تعصّبات و یکسونگری ها، آنها منابع مستقل و تا حدّی بی طرف هستند.

بعضی از نامه های پرنس دیمیتری ایوانُویچ دالگوروکوف، وزیر مختار روسیه در طهران از سال ۱۸۴۵ تا ۱۸۵۴، تقریباً دو دهه قبل[۲] به ضمیمه  کتاب The Babi Uprising in Iran (قیام بابیان در ایران) اثر ام اس ایوانوفM. S. Ivanov  منتشر شد.  از آنجا که هیچیک از این اسناد هرگز به زبان انگلیسی انتشار نیافته، مجلّه  وُرلد اُردر تصمیم گرفت ترجمه تعدادی از آنها را انتشار دهد.

پرنس دالگورکی نه مستشرقِ تعلیم دیده ای بود و نه محقّقی از هر قبیل.  احتمال ندارد که او زبانهای فارسی و عربی را می دانسته و اطّلاعات او درباره  اسلام نیز باید بسیار اندک بوده باشد.  او در مورد اوضاع در ایران اطّلاعات کاملی نداشت و تا سال ۱۸۴۸ از وجود دیانت بابی آگاه نبود.  حتّی در آن زمان هم اوّلین اشارات او به این دیانت واقعاً بی معنی بود.  احتمال دارد که در سالهای ۱۸۴۹-۱۸۴۸ پرنس دالگورکی فقط یک منبع اطّلاعاتی داشته است: حکومت ایران، که، البتّه، به روشن ساختن ذهن مأمورین سیاسی بیگانه در مورد موضوع داخلی دشواری چون ظهور دیانتی جدید و تلاش دولت برای سرکوب نهضت مزبور، علاقه ای نداشت.  بعدها، وقتی که دالگورکی با تعدادی از بابیان در طهران ملاقات کرد، اطّلاعاتش افزایش یافت.  ، از جمله آنها، شخصی بود که به عنوان منشی شرقیِ خودِ هیأت نمایندگی روس استخدام شده بود.

دالگورکی که دارای اعتبارنامه ای خطاب به ناصرالدّین شاه بود و تقریباً هر روزه با صدراعظم مشهورش، میرزا تقی خان امیرنظام، تماس داشت، ظهور و بروز دیانت جدید را از دریچه  چشم نفوسی مشاهده می کرد که به ایجاد تضییقات برای بابیان می پرداختند.  دالگورکی به عنوان نماینده  کشوری مستبدّ در دربار دولت مستبدّ دیگر، با تلاش های شاه برای کنترل جماعت مزبور و جلوگیری از انتشار ایده هایی که ممکن بود نظم تثبیت شده   او را تهدید کنند، همراهی و همدلی می نمود.  ددمنشیِ قتل عام ها که توسّط حکومت علیه کلّیّه پیروان حضرت باب، از جمله زنان و اطفال، صورت می گرفت، دالگورکی را منزجر و معترض ساخت و تحوّلی در نگرش او به وجود آورد.  او دیگر به اطّلاعاتی که حکومت فراهم می آورد اعتمادی نداشت و شهامت و منزلت شهدای بابی را تحسین می کرد.

نامه هایی که ذیلاً ترجمه آنها ذکر می شود فقط دیدگاه ناقص و تحریف شده ای را درباره  تولّد دیانت جهانی جدیدی نشان می دهد.  آنها را باید در متن آثاری مانند مطالع الانوار جناب نبیل و قرن بدیع حضرت ولی امرالله مطالعه کرد.  معهذا، این نامه ها برای بازسازی یکی از تکان دهنده ترین و چشمگیرترین ادوار تاریخ دینی نوع بشر از اهمّیّت خاصّی برخوردارند.

سند شماره ۱

دوسیه شماره ۱۷۷، طهران، ۱۸۴۸؛ صفحات ۵۰-۴۹ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به وزیر امور خارجه، نسلرُد Nesselrode، شماره ۶، مورّخ ۴ فوریه ۱۸۴۸)

مدّتی است که طهران در معرض نفوذ پیش بینی های نامیمون و شرارت بار قرار گرفته است. سیّدی، که در این کشور به نام "باب" معروف است به علّت عصیان و شورشی که به راه انداخته از اصفهان تبعید شده و سال گذشته، بنا به تقاضای من، از مجاورت مرزهای ما، که توسّط حکومت ایران به آنجا تبعید شده بود، منتقل شده، اخیراً مجموعه  کوچکی انتشار داده که در آن هجوم قریب الوقوع ترکمنها را پیشگویی کرده که در اثر آن شاه مجبور است پایتخت را ترک کند.

پیشگویی های مزبور به زحمت می تواند در مردمی دمدمی مزاج چون اهالی ایران، اثری آرامش بخش داشته باشد…

سند شماره ۲

دوسیه شماره ۱۷۷، طهران، ۱۸۴۸؛ ص۳۶۰ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به وزیر امور خارجه، نسلرُد، شماره ۹۴، مورّخ ۲۴ دسامبر ۱۸۴۸)

قبلاً چندین مرتبه وزارتخانه  امپراطوری را از فرقه گرای مسلمانی به نام باب مطّلع کرده ام.  این فرد متعصّب که، در اثر ناآرامی هایی که سعی کرده در ایالات مختلف ایران ایجاد کند، بنا به تقاضای من از مجاورت مرزهای روسیه دورش کرده اند، اکنون تحت مراقبت شدید در قریه ای نه چندان دور از ارومیه نگهداری می شود.  او خود را نایب امام دوازدهم می خواند.  اصول عقاید زیانبار و مخرّب او پیروان بسیاری یافته است؛ و سه روز پیش خبرهایی واصل شد که پیروانش به بعضی از سکنه  مازندران، بین ساری و بارفروش، حمله کرده و حدود صد نفر را کشته اند، که سرکرده  ایالت موسوم به مصطفی خان در آن میان بوده است.

بعد از چندین جلسه مذاکره که بین امیر [صدر اعظم] و ذی نفوذ ترین اشراف مازندران، که اکنون در طهران هستند، صورت گرفت، تصمیم گرفته شد از قوای نظامی علیه پیروان خشمگین فرقه مزبور استفاده شود و به شاهزاده مهدی قاسم میرزا دستور داده شد هشیاری و مراقبتش نسبت به رهبر این افراد را که مخلّ نظم عمومی هستند، مضاعف سازد.

سند شماره ۳

دوسیه شماره ۱۷۷، طهران، ۱۸۴۹؛ ص۸۱-۸۰ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به وزیر امور خارجه، نسلرُد، شماره ۱۵، مورّخ ۲۳ فوریه ۱۸۴۹)

خبرهای واصله از خراسان مطلب قاطع و سرنوشت سازی را بیان نمی کند، امّا در دو روز گذشته صحبت از موفّقیت های جدید سالار [از افراد خاندان سلطنت و مدّعی تاج و تخت ایران] در مبارزه اش علیه قشون شاه است.  امّا، هر قدر که این مسأله جدّی و وخیم باشد، از زمانی که پیروان فرقه  باب آشکارا در کلّیّه نقاط مملکت رشد و توسعه داشته اند، به این اندازه سبب دل مشغولی جامعه نشده است.  امیر نزد من اعتراف کرد که تعداد آنها هم اکنون به صدهزار نفر رسیده؛ آنها الآن در ایالات جنوبی مشاهده شده اند؛ تعداد آنها در خود طهران بسیار زیاد شده؛ و بالاخره این که، حضور آنها در آذربایجان او را سخت نگران ساخته است.  در واقع، شایعاتی وجود دارد که در زنجان آنها قوی شده و تعدادشان به هشتصد نفر رسیده و آنها با حضورشان تهدید به ایجاد اختلال در نظم عمومی می کنند.

سند شماره ۴

دوسیه شماره ۱۷۷، طهران، ۱۸۴۹؛ ص۱۳۷-۱۳۶ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به وزیر امور خارجه، نسلرُد، شماره ۲۵، مورّخ ۱۵ مارس ۱۸۴۹)

وضعیت نگران کننده در رابطه با آشوب هایی که در این لحظه در ایالت استرآباد رخ می دهد، قراول های نظامی را برای به اصطلاح انبارها ضروری ساخته، امّا تا امروز تقاضاهای من از کابینه  ایران برای قراول های مشابه به عنوان دفاع از چپاول بی نتیجه مانده است.

در طیّ چند ماه امیر رسیدگی به تقاضاهای مرا به معوّق گذاشته است.  کلّیّه یادداشت های من در این رابطه بلاجواب مانده است.  مکتوبی رسمی که هم اکنون از محمّدعلی خان دریافت داشته ام … مرا مستحضر می دارد که بالاخره تقاضای من مورد بررسی قرار گرفته و ۳۰ نفر از قبل برای حراست از انبارهای ما گماشته شده اند.

با نگرانی منتظر خبرهایی از این منطقه هستم زیرا فعلاً معلوم نیست که قشون شاه، که برای مقابله با بابیان اعزام شده، در مبارزه علیه این فرقه گراهای خطرناک به موفّقیتی دست یافته باشد.

افتخار دارم گزارش بسیار جالبی ضمیمه کنم که از قنسول ما در استرآباد تازه به من تسلیم شده است.  او شرحی از تاریخ حضور آنها در مازندران ارائه می کند و اطّلاعاتی را که قبلاً به وزارتخانه  امپراطوری، درباره  شکست مجهودات اولیاء حکومتی در ایالت مزبور برای مجاب کرده آنها به اطاعت از قوای مسلّح، تقدیم کرده ام، مورد تأیید قرار می دهد.  اعتقاد بر این است که ملک قاسم میرزا امریه ای محرمانه برای اعدام رهبر این متعصّبین [حضرت باب] دریافت کرده است.  او در قلعه ای نزدیک ارومیه محبوس است.  امّا والی آذربایجان، از خوف تحریکِ مردم به شورش، از این کار امتناع کرده است.  شبهه ای نیست که چنین اقدامی آنها را به مراتب متهوّرتر و خطرناکتر می ساخت.

ضمیمه  سند شماره ۵

دوسیه شماره ۱۷۷، طهران، ۱۸۴۹؛ ص۱۴۵-۱۴۲ / (کپی گزارش قنسول استرآباد به  وزیر مختار امپراطوری روسیه، دالگوروکف، در دربار ایران، شماره ۲۸، مورّخ ۲۶ دسامبر ۱۸۴۹)

پاییز گذشته جمعیتی از پیروان فرقه  جدیدالتّأسیس، که به اسم بابی شناخته می شوند از خراسان وارد مازندران شدند.  مؤسّس این فرقه سیّد علی محمّد است که خود را نایب امام دوازدهم می داند و هم اکنون در آذربایجان است.

آنها که به مازندران راه یافته اند، چندین قریها در حومه  بارفروش را به اشغال خود در آورده و شروع به وسوسه  سکنه  مازندران جهت ملحق شدن به آنها کرده اند.  تعداد آنها از همان ابتدا به سرعت شروع به ازدیاد کرد.  رهبر آنها، ملاّ حسین بشرویه، که در وجودش بی باکی و تهوّر با حیله گری و کفایت و قابلیت به هم آمیخته، امور فرقه گراهای مزبور را چنان با موفّقیت اداره کرده که در مدّت زمانی کوتاه تعداد آنها به ۱۵۰۰ نفر بالغ شده است.  بابی ها که مبالغ گزافی پول در اختیار دارند و سکنه  محلّی با آنها موافق و مساعد هستند، محلّ اقامتشان را مستحکم ساخته و در اطراف پناهگاه خود خندقی عمیق حفر کرده و غذا و هر چیز دیگری را که برای چندین ماه محاصره لازم است، در آن ذخیره کرده اند.

ولاّت مازندران متوجّه خطری که حضور این جمعیت متوجّه آرامش این ایالت کرده شده  و دو مرتبه سعی کرده اند به پناهگاه آنها نفوذ کرده این جمعیت را نابود کنند.  اوّلین عملیات توسّط محمّدقلی خان، فرزند عبّاس خان، صورت گرفت که در غیاب پدرش حکومت ایالت را در اختیار گرفته است؛ عملیات دوم، توسّط والی مازندران، مهدی قلی میرزا، انجام شد.  هر دو عملیات مزبور به صورت مفتضحانه ای به ضرر مازندرانی هایی تمام شد که با تحمّل تلفات سنگین منهزم شدند.

مهدی قلی میرزا، که با ورود عبّاس قلی خان لاریجانی تشویق شده، مجدّداً شبه نظامیان مازندران را، منتهی در تعدادی به مراتب زیادتر، جمع کرده، و ترتیب محاصره  جدیدی را علیه فرقه گراهای پناهنده داده است.  این دفعه کلّیّه اقدامات برای جلوگیری از حملات برق آسا و غافلگیرکننده  بابیان به محاصره کنندگان به عمل آمده است؛ قراولان در محل خود قرار گرفته، کلّیّه نظم و انضباط ممکن در اردو برقرار شده است؛ ملخّص کلام آن که، همه چیز طوری ترتیب یافته که این دفعه این مسأله که آیا والی مازندران می تواند با قوای خود از عهده  بابیان بر آید یا خیر، بالاخره حلّ شود.

مازندرانی ها، که مدّت دو یا سه هفته در معرض دید بابیانی قرار گرفته اند که به نظر می رسد  از نبرد با آنها هراس دارند، بالاخره تصمیم گرفتند یورش ببرند، امّا هجوم آنها ناکام ماند…

من که امیدی ندارم شبه نظامیان محلّی بتوانند از عهده  فرقه گراهای مزبور برآیند و از خوف آن که آنها قوی تر شوند و در مازندران آشوب هایی به پا کنند، لازم دانستم گزارشی از کلّیّه وقایع مذکور در فوق را، که به اعتقاد من ممکن است به زودی اهمّیّت پیدا کند، به استحضار والاحضرت برسانم.

مفتخرم که به موارد فوق این نکته را بیفزایم که حکومت ایران نمی تواند این فرقه گراها را آرام کند مگر با اعزام شخصی شجاع و باکفایت همراه با دسته ای از قشون مرتّب و چندین عرّاده طوپ.  در قشون مهدی قلی میرزا چندین عرّاده طوپ وجود دارد، امّا به نظر می رسد احدی نمی داند چطور از آنها استفاده کند.

سند شماره ۶

دوسیه شماره ۱۷۸، طهران، ۱۸۴۹؛ ص۵۴-۵۳ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به وزیر امور خارجه، نسلرُد، شماره ۳۲، مورّخ ۲۱ آوریل ۱۸۴۹)

در گزارشی سیاسی نمی توان تصویری که کمتر از این غم انگیز باشد ترسیم کنم.  طبق اطّلاعات واصله از مازندران، سلیمان خان افشار، که مأمور شد به طریقی آرام و صلح جویانه بابیان را سر جای خود بنشاند، در تلاش های خود شکست خورده است.

متعصّبین مزبور، که مورد هجوم سردار عبّاس قلی خان لاریجانی و سلیمان خان قرار گرفتند که می خواستند جبراً و با استفاده از زور استحکامات را تصرّف کنند، علیرغم قلّت تعداد آنها در مقابل مهاجمین، آنها را دفع کردند؛ و خود سردار هم با اصابت گلوله به شانه اش مجروح شد.

سند شماره ۷

دوسیه شماره ۱۷۸، طهران، ۱۸۴۹؛ ص۹۳ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به وزیر امور خارجه، نسلرُد، شماره ۳۶، مورّخ ۵ مه ۱۸۴۹)

طبق آخرین اخبار واصله از حکومت شاه، قوای اعزامی علیه بابیان در مازندران به اضطراب او خاتمه داده اند.

وقتی، به گفته صدراعظم، متعصّبین مزبور قبول خطر کرده قلعه  کوچکی را که در آن استحکاماتی برای خود ساخته بودند ترک کردند، قشون عبّاس قلی خان لاریجانی و سلیمان خان افشار با آنها وارد نبرد شدند، که در نتیجه ۱۳۰۰ نفر در میدان نبرد رها شدند.  دیگران معتقدند، و آنچه که آنها می گویند برای من کمتر مشکوک به نظر می رسد، که از بابی ها خواسته شد استحکامات خود را ترک کنند تا به توافقی دوستانه برسند؛ و زمانی که آنها بیرون آمدند قشون سلیمان خان به آنها هجوم آورد و آنها را بی رحمانه قتل عام کرد.

شاید، والاحضرتا، شما فکر کنید که برای موفّقیت هایی که به این ترتیب حاصل شده بیش از شکست ها باید حسرت خورد و ابراز تأسّف نمود، چه که تنفّر و انزجاری که این موفّقیت ها در مسائلی برانگیخته که ارتجاع مذهبی سُلطه دارد، روح مقاومتی جدید و حتّی خطرناک تر را برمی انگیزد.

سند شماره ۸

دوسیه شماره ۱۳۳، طهران، ۱۸۵۰؛ ص۱۰۵-۱۰۰ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به وزیر امور خارجه، نسلرُد، شماره ۱۱، مورّخ ۱۲ فوریه ۱۸۵۰)

در اثر اعدام [چندین نفر از بابیان] که تازه در میدان بزرگ طهران صورت گرفته، اذهان عموم به نحوی غیر عادّی تهییج شده است.  قبلاً یک مرتبه عقیده  خودم را ابراز نموده ام که روشی که سال گذشته قشون شاه تحت امر شاهزاده مهدی قلی میرزا بابیان را تار و مار کردند، از تعصّب آنها نخواهد کاست.

از آن زمان به بعد حکومت دریافته که طهران مملو از این فرقه گراهای خطرناکی است که مقرّرات مدنی را درک نمی کنند و تجزیه  املاک نفوسی را که به اصول عقاید آنها نمی گروند موعظه می کنند.  وزرای ایران که نگران آرامش اجتماعی هستند، تصمیم گرفتند بعضی از این فرقه گراها را توقیف کنند و، طبق روش معمول، وقتی که آنها در موقع استنطاق به اعتقاد خود اعتراف کردند، آنها را اعدام کردند.  این افراد، که تعدادشان هفت نفر بود، و چون تعداد بابیان در پایتخت سر به هزاران نفر می زند، به طور اتّفاقی توقیف شدند، به هیچ وجه اعتقاد خود را انکار نکردند و در کمال مسرّت و شعفی که فقط به عنوان تعصّبی که آنها را به اوج افراط سوق می دهد می توان آن را توضیح داد، با مرگ روبرو شدند.  برعکس، میرزا محمّدعلی، معاون وزیر امور خارجه، تأیید می کند که نفوس مزبور به هیچ چیز اعتراف نکردند و سکوت آنها به عنوان دلیلی کافی بر گناه آنها تعبیر شد.

فقط می توان به کوری اولیاء حکومت شاه تأسّف خورد که تصوّر می کنند چنین اقداماتی می تواند تعصّب مذهبی را فرو نشاند؛ و همچنین بی عدالتی که، موقعی که با ظلم و ددمنشی سعی می کنند مردم را خائف سازند، حاکم بر اعمال آنها است، بدون ادنی تفاوتی اوّلین عابری را که در دستان آنها قرار می گیرد مبتلا می سازد…

سند شماره ۹

دوسیه شماره ۱۳۳، طهران، ۱۸۵۰؛ ص۱۳۷ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به وزیر امور خارجه، نسلرُد، شماره ۱۶، مورّخ ۲ مارس ۱۸۵۰)

شایعات مقاصد خصمانه  بابیان در اینجا منتشر شده است؛ و اگر نیات و مقاصد مزبور هنوز به آشوب و عصیانی آشکار، مانند مازندران، تبدیل نشده باشد، به هر حال این نکته واقعیت دارد که اصول عقاید مخرّب و زیانبار این فرقه گراهای خطرناک در میان توده ها جواب خود را خواهد یافت و همچنان باعث نگرانی حکومت خواهد شد.  در زنجان، که در نیمه راه بین طهران و تبریز قرار دارد، تعداد آنها به ۲۰۰۰ نفر رسیده و عقایدی که آنها در میان مردم منتشر می سازند موجب نارضایتی عموم می شود.

سند شماره ۱۰

دوسیه شماره ۱۳۳، طهران، ۱۸۵۰؛ ص۴۷۱-۴۷۰ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به سنیاوین Seniavin، شماره ۵۹، مریم آباد، مورّخ ۳۱ ژوئیه ۱۸۵۰)

حکومت کلّیّه وسائل ممکن برای ملزم کردن بابیان به تسلیم داوطلبانه را به کار برده است.  محمّدعلی، که رهبری دویست یا سیصد تن از متعصّبین مزبور را در زنجان به عهده دارد، در یکی از محلّه های شهر مزبور سنگر گرفته و سکنه را به هراس می اندازد.  امیر بالاخره مجبور شد دست به اقدامات شدیده بزند، و بیگلربیگی قبلی تبریز، محمّدخان، تازه با قشونی دوهزار نفره و چهار عرّاده طوپ برای مقابله با آنها اعزام شده است.

سند شماره ۱۱

دوسیه شماره ۱۳۴، طهران، ۱۸۵۰؛ ص۵۶۲ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به سنیاوین، شماره ۷۲، مریم آباد، مورّخ ۱۴ سپتامبر ۱۸۵۰)

آشوب های زنجان هنوز خاتمه نیافته است.  بابی ها، که در آنجا در مبارزه  مرگ و زندگی علیه قشون شاه درگیر شده اند، هنوز در مقابل حملات محمّدخان مقاومت می کنند، و فقط می توان حیرت کرد که آنها چگونه با خطر شدید و بی امانی که آنها را تهدید می کند مواجه می شوند.  رهبر آنها، ملاّ محمّدعلی، به سامی افندی، وزیر مختار ترکیه، و نیز کلنل شیل[۳] برای وساطت متوسّل شده است.  امّا، همکار انگلیسی من معتقد است که بسیار مشکل می توان حکومت ایران را مجبور کرد به دخالت خارجی به نفع فرقه گراهای مذکور رضایت دهد.

سند شماره ۱۲

دوسیه شماره ۱۳۳، طهران، ص۵۸۲ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به سنیاوین، شماره ۷۸، طهران، مورّخ ۶ اکتبر ۱۸۵۰)

تصوّر می کنم احسن و اولی آن که آنها [حکومت ایران] توجّه جدی تری به امور زنجان مبذول می داشتند.  بابی ها تقریباً پنج ماه است علیه ۶۰۰۰ نفر از بهترین قشون شاه مبارزه می کنند، و محمّدخان، که هم اکنون بر سه چهارم شهر تسلّط دارد، نمی تواند محلّه ای را که آنها در آن سنگربندی کرده اند تسخیر کند؛ آنها در نهایت شهامت و قهرمانی و خشمی از خود دفاع می کنند که ارزش دارد در راه های بهتری استفاده شود.  اعتقاد بر این است که بیگلربیگی سابق [فرمانده قشون] تبریز دارای شهامت شخصی نیست، و تضعیف روحیه  قشون تحت امر او به اعلی درجه  خود رسیده است.  در اینجا آنها به قوّه  اعتقاد مذهبی وقعی نمی گذارند در حالی که، تحت شرایط موجود در ایران، برای حلّ مسائلی که به ندرت در میدان جنگ حلّ و فصل می شود، ضروری است.

سند شماره ۱۳

دوسیه شماره ۱۳۴، طهران، ۱۸۵۰؛ ص۹۹ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به سنیاوین، شماره ۸۴، طهران، مورّخ ۹ نوامبر ۱۸۵۰)

واحدهای جدید نظامی تازه برای مقابله با بابی های زنجان اعزام شده است.  این دفعه والی شهر، دائی شاه، امیراصلان خان، متّهم شده که با رفتاری عجولانه و حساب نشده سبب تحریک مقاومتی شده که بابیان در مقابل قشون شاه نشان می دهند.

سند شماره ۱۴

دوسیه شماره ۱۳۴، طهران، ۱۸۵۰؛ ص۱۵۶ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به سنیاوین، شماره ۹۳، طهران، مورّخ ۲۶ دسامبر ۱۸۵۰)

آشوب های زنجان خاتمه یافته است.  بعد از محاصره ای که تقریباً شش ماه طول کشید قشون شاه مرکز عصیان و شورش را نابود کرده است.  بابی هایی که تا آخرین نفر از خود دفاع می کردند و تعدادشان بالاخره به بیست نفر کاهش یافت و به سردابه ای زیرزمینی پناه بردند، پاره پاره شدند.  این مبارزه علاوه بر مخارج مالی، موجب قتل و معلولیت ۱۵۰۰ نفر در ایران شد.

سند شماره ۱۵

دوسیه شماره ۱۵۸، طهران، ۱۸۵۲؛ ص۵۰۳-۵۰۱ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به سنیاوین، مریم آباد، مورّخ ۱۱ اوت ۱۸۵۰)

قبلاً یک مرتبه گفته ام که مسائل مذهبی در میدان جنگ حلّ و فصل نمی شود.

همانطور که انتظار می رفت، حکومت، در جواب به سوء قصد به جان شاه، شروع به توقیف افراد متّهم به وابستگی به فرقه  باب نموده است. قتل عام مازندران، و قتل عام زنجان، هیچیک باعث تخفیف شور و حرارت این فرقه گراها نشد، چه که اخیراً کشف ناخوشایندی به عمل آمد که بسیاری از آنها در طهران مخفی شده اند، و در میان اعضاء فرقه  مزبور نفوسی از کلّیّه طبقات وجود دارند و نزدیک ترین افراد به تاج و تخت شاهی هم از این امر مستثنی نیستند.

حکومت تصوّر می کند که فهرست دقیقی از کسانی که در سوءقصد سوم اوت شرکت داشتند در اختیار دارد.  آنها دریافتند که چهار نفر از آنها ماه گذشته در قریه زرگنده[۴] مخفی شده اند.  مدیر وزارت امور خارجه نامه ای به من  نوشت و اجازه خواست قریه را مورد تفحّص قرار دهند.  بلافاصله به غلام باشی [فرّاش باشی] هیأت نمایندگی امر کردم برای نظارت بر تفحّص به مأمورین حکومت ایران ملحق شود، و آنها یکی از نفوسی را که در فهرست خود داشتند پیدا کردند.  این توقیف آنها را به توقیف دو تن دیگر موفّق کرد.  این دو نفر توسّط غلامان [فرّاشان] شاه در محلّی به اسم اوین، واقع در فاصله  یک فرسخی زرگنده توقیف شدند.  نفر چهارم از قضا از منسوبین میرزای هیأت نمایندگی[۵] است.  او به بابیت متّهم است.  او از رعایای ایرانی است که اسمش در فهرست کارکنان من که باید نزد اولیاء حکومت باشد، ذکر نشده است.

دو شخص متّهم که در اوین توقیف شدند همان شب به زرگنده منتقل و در منزل یکی از خدّام من اسکان داده شدند.  غلامان شاه نمی خواستند آنها را بلافاصله به نیاوران ببرند و گفتند ممکن است بین راه به آنها حمله شود، امّا من اصرار کردم که آنها را بلافاصله منتقل کنند و ده سرباز و یک افسر دون پایه از دسته ای که به نگهبانی از اردوی روسی مشغولند، در اختیار آنها گذاشتم.

یک زن بابی مدّتی مدید در طهران تحت مراقبت محمودخان، کلانتر شهر، محبوس بود.[۶]  علیرغم محبوسیت، او آشکارا وسائلی یافته بود که هر روز تعداد زیادی از اعضاء این فرقه را دور خود جمع کند.  او را در حضور آجودان باشی در باغی خفه کردند.  چهار نفر دیگر را از وسط دو پاره کردند.  شمع های فروزان در بدن آنها کار گذاشته بودند، و وقتی که آن موجودات بیچاره، با این وضعیت در اطراف شهر حرکت داده می شدند، شاه را نفرین می کردند و از این که با این حشمت و جلال به استقبال مرگ می روند ابراز مسرّت می کردند، چون مرگی اینچنین آنها را مطمئن می ساخت تاج شهادت بر سر خواهند گذاشت.

چه کسی می تواند حق حکومت شاه، یا در واقع حقّ خود شاه، را برای اجرای عدالت مورد تردید قرار دهد؟  امّا، او با  فرق نگذاشتن بین متصدّیان واقعی سوء قصد و هزاران نفری که به بابی بودن اعتراف می کنند، تعصّب بیشتری را در میان اعضاء این فرقه برمی انگیزد و به این ترتیب خود را در معرض خطری بسیار جدّی قرار می دهد.

سند شماره ۱۶

دوسیه شماره ۱۵۹، طهران، ۱۸۵۲؛ ص۵۰۹-۵۰۸ / (از پیام وزیر مختار در طهران، دالگوروکف، به سنیاوین، شماره ۵۶، مریم آباد، مورّخ ۱۲ اوت ۱۸۵۲)

سه روز پیش حکومت ایران قاصدی را به سن پطرزبورگ اعزام داشت تا نتیجه  خوشایند سوءقصد به جان شاه را اعلام نماید.

مناظر نفرت انگیز و مشمئزکننده ای که که از زمان آن واقعه  مهلک شاهد آن بوده ایم مرا به ملاقات میرزا آقاخان ملزم نمود تا شخصاً، با توجّه به مصالح سلطان ایران، لزوم خاتمه دادن به آن یا حدّاقلّ فرق گذاشتن بین متصدّیان واقعی جرم مرتکبه و اشخاصی را که صرفاً به اصول عقاید باب معتقدند، به او تفهیم کنم.  من ابداً از او مخفی نکردم که شاه با قصور در کاستن از اعدام های عمومی، خود را در معرض خطر قرار می دهد، و این که او صرفاً به این علّت که مختار است هر کس را که می خواهد بکشد، نباید دست به قتل و کشتار بزند.

صدراعظم با عقیده  من کاملاً موافق است، امّا در عین حال نزد من اعتراف کرد که او برای مقابله با ناراحتی شاه و نیز تحریکات کسانی که شاه را به انتقام تشویق می کنند، یعنی، مادرش و فرّاش باشی، دارای مشکلاتی است. تعداد اشخاصی که در بالا ذکر شد هم اکنون به نُه نفر رسیده؛ در نظر است که چندین بابی را در میان شخصیت های مهمّ درباری، قشون و آخوندها تقسیم کنند تا با دست های خود آنها را به قتل برسانند.

در اینجا، در حالی که جوّی از مسرّت و شعف همه جا را فرا گرفته، در این خصوص صحبت می شود و سعی دارند به مردم بقبولانند که تمام این قتل عام، امری عادّی و طبیعی است.



[۱]  Les religions et philosophies dans l’Asie Centrale

[۲]  توضیح مترجم: این مطلب در سال ۱۹۶۶ در مجلّه World Order درج شده است.

[۳]  وزیر مختار انگلیس در طهران

[۴]  زرگنده، قریه ای در حومه  طهران، و محلّ سکونت تابستانی هیأت نمایندگی روسیه و تحت حراست روسیه بود.  اولیاء حکومت ایران مجاز نبودند بدون اجازه  هیأت نمایندگی روسیه وارد قریه شوند.

[۵]  میرزای هیأت نمایندگی منشی ایرانی کارکنان هیأت نمایندگی بود.  مقصود از یکی از منسوبین او، "نفر چهارم" که در آن روز توقیف شد، حضرت بهاءالله است.

[۶]  زنی که در خانه محمودخان محبوس بود، حضرت طاهره، شاعره  نامدار بود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Comments are closed.