کوروش و بیانیه اش
شهریار سیروس
همیشه با نگاه کردن به منشور کوروش احساس خوبی دارم. در این روزگار که ایرانی بودن چندان مدار افتخار نیست، همیشه یاد آوری این که من از نسلی هستم که آن دور ها کور سوئی بهره از کوروش برده، نوعی غرور و افتخار و سر بلندی به همراه دارد.
شاید همین حس باعث شد که درباره کوروش و هخامنشیان بخوانم و کمی بدانم و بفهمم. بدانم که کوروش که بود و اغلب شاهان هخامنشی هر چند امروز همه دوست دارند هخامنشیان را بهترین بدانند – مثل او نبودند. و باز هم همین مسئله باعث شد تا چندی پیش مقاله ای در باب "اخلاق سیاسی هخامنشیان" بنویسم و به سیر تطور اخلاق شاهان هخامنشی و تفاوت های آنها با همدیگر و دیگر حاکمان زمانه از کوروش به بعد بپردازم.
اما نکته ای از ابتدا ذهن من را مشغول کرد. اول فکر کردم اگر درباره کوروش هخامنشی بیشتر بخوانم و بیشتر بدانم، شاید بتوانم این نکته را هم بفهمم. خیلی چیز ها فهمیدم جز آنچه باید. اول از همه فهمیدم کوروش در این منشور چه نوشته و در چه زمانی نوشته و برای چه کسانی و به چه زبانی نوشته و … حتی می توانم درک کنم که تاثیرات و نتایج چنین نوشته ای در زمان خودش چه بوده. لکن سوال من اینجاست که "چه نیروئی کوروش را وادار کرد به نوشتن چنین منشوری؟"
این که منفعت طلبی سیاسی کوروش را به این سمت رانده است که چنین منشوری را بنویسد کمی ساده انگارانه است. هر چند که بسیاری از شرق شناسان بر این باورند که کوروش دستور داد چنین بنویسند که بتواند استیلای خود را بر سرزمین های مفتوحه محکم سازد اما آیا کوروش راه دیگری جز این نداشت؟ در آن زمان که شکل مرسوم کشور گشائی همراه با قتل و تخریب و خونریزی و نابودی بوده هنوز هم هست چگونه ناگهان کوروشی پیدا می شود و می فهمد که با استیفای حقوق مردم و مظلومان و از بین بردن طبقه غالب و مغلوب اسم امروزی آن شهروند درجه یک و دو است می تواند استحکام بیشتری به قدرت سیاسی خود ببخشد.
برای پاسخ به این سوال و در وهله اول باید گفت درباره کوروش کم می دانیم. قرن ها از کوروش گذشته و سنت نوشتن درباره هر چیزی در ایران، از جمله تاریخ، چندان کهن نیست. تازه کوروش در قیاس با همتای نسبتا معاصرش یعنی داریوش مطلبی درباره خود به جا نگذاشته. داریوش هر چه باشد چندین کتیبه از جمله بیستون را درباره زندگانی و برخی اندیشه هایش نوشته اما آنچه خود کوروش درباره خودش می گوید به دو خط نمی رسد. سایر ایرانی ها هم درباره کوروش سکوتی مشابه دارند و عجب این که بیشتر ستایشی که نصیب کوروش می شود از جانب نویسندگان حوزه تمدنی دشمن، یعنی یونان است.
همین ابهام به ما اجازه نمی دهد که به جهان بینی کوروش که مسلماً منشور بر آن مبنا گرفته است دسترسی داشته باشیم یعنی یا باید از خود منشور پی به منشور ببریم یا بر اساس زندگی کوروش به تخیلات خود اجازه جولان بدهیم و خرده گیری ها را بپذیریم.
همه بخوبی می دانیم و می دانند که کوروش گرایشی عجیب به آئینی نو و زاینده در زمانه خود داشته : "زرتشت". قطعا آموزه های مذهب زمانه که هنوز نوپا اما بسیار پسندیدنی بوده و مثل همه آئین های نوپا محل اعتنای افراد منصف و مرکز اتهام و افترای کهن پسندان متعصب می شده برای کوروش منبع الهام بوده.
بر اساس شواهد معتبر تاریخی زرتشت در زمان جهانگشائی کوروش زنده بوده و در مرزهای شرقی ایران در تبعید بسر می برده. زرتشت تنها سی سال از کوروش بزرگتر بوده و می توان تصور کرد کوروش که برای جنگ با سکاها به مناطق شمال شرق لشکر کشی کرده حتی ملاقاتی با زرتشت داشته باشد.
تاریخ در این مورد ساکت است و این مورد از ابهاماتی است که شاید هیچگاه ثابت نشود. هر چند می توان چنین امری را محتمل دانست اما اثبات آن بی نهایت دشوار است. لکن اجازه دهید تخیلات خود را به کار بیاندازیم و لحظه ای فکر کنیم: آن زمانی فرضی که دو جفت چشم از مقتدرترین چشم های عالم به هم خیره شده بودند، چه دیده اند و چه گذشته و بعید است که حرف هائی عادی و روزمره بین آنها رد و بدل شده باشد و زرتشت حکیم آموزه هائی برای شهریاری مقتدر و بصیر نداشته باشد.
با همین تصور است که می توان منبع الهام و ایدئولوژی حاکم بر منشور را تحلیل کرد. نگرش حاکم بر منشور با اندیشه ها و آموزه هائی که توسط زرتشت در آن زمان ترویج می شده کاملا منطبق است و بر این اساس بی راه نیست اگر ادعا کنیم که این مایه افتخار ایرانیان منبعث از وحی الهی است.
اما آیا ما ایرانیان هستیم و همین یک منشور؟ در تاریخ هزاران ساله دیگر جائی نبوده که یک ایرانی در دفاع از مظلوم قلمی یا قدمی بر دارد؟ آیا منشور دیگری را نباید جستجو کنیم؟ زرتشت حکیمی و کوروش بزرگی نداریم دیگر؟
چندی پیش گروهی از هنرمندان، دانشمندان و روشنفکران ایرانی "بیانه منشوری" منتشر ساختند با عنوان "ما شرمگینیم". شاید همچون بیانیه اول تاریخ درباره منشاء و علت صدور چنین بیانیه ای قضاوت کند و اهمیت آن را بررسی نماید. اما بدون تردید از لحاظ ماهیت بی درنگ شباهت این بیانیه با آن منشور ظاهر می شود. بار دیگر ایرانیانی به دفاع از مظلوم می پردازند و بدون این که خود نفعی داشته باشند حقوق "دیگرانی" که شهروند درجه دو مغلوب محسوب می شوند را معتبر و محترم می شمارند.
من نمی دانم قضاوت شما چیست اما بگذارید به تخیلات خود جولانی بدهیم: اگر کوروش هخامنشی امروز بود، اولین امضاء کننده بیانیه می بود…